Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
dimout
U
خاموشی چراغ ها در موقع حمله هوایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
battle lights
U
چراغ خاموشی شبانه
black out
U
قطع کامل برق خاموش شدن چراغ ها خاموشی شهر
black out
U
حرکت با چراغ جنگی در شب خاموشی شبانه استتار شبانه
air attack
U
حمله هوایی
air strike
U
حمله هوایی
an air raid
U
حمله هوایی
raid
U
تک ناگهانی حمله هوایی
raided
U
تک ناگهانی حمله هوایی
raiding
U
تک ناگهانی حمله هوایی
raids
U
تک ناگهانی حمله هوایی
In the fullness lf time .
U
به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
dead hours
U
ساعات خاموشی در شب ساعات خاموشی شبانه
airlift service
U
سرویس حمل و نقل هوایی خدمات ترابری هوایی قسمت ترابری هوایی
velimirovic attack
U
حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
hysterics
U
حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
counter riposte
U
حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
vortex breakdown/brust
U
جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
telling
U
مخابره اطلاعات به دست امده از تجسس هوایی به یکانهای پدافند هوایی
holidays
U
تولید رخنه در عکاسی هوایی محوطه پوشیده نشده درعکاسی هوایی
holiday
U
تولید رخنه در عکاسی هوایی محوطه پوشیده نشده درعکاسی هوایی
antiair warfare
U
جنگ ضدبرتری هوایی نبرد بر علیه برتری هوایی دشمن
restrictive fire plan
U
طرح اتش محدود کننده حرکات هوایی یا تامینی هوایی
air policing
U
عملیات گشت زنی هوایی پاسوری هوایی در زمان صلح
i stay
U
در رهگیری هوایی به علامت ماموریت گشت هوایی راتحویل گرفتم اعلام میشود
pounce
U
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounced
U
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounces
U
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pouncing
U
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
line chief
U
افسرجزء نیروی هوایی که درفرود امدن وبرخاستن هواپیمادرخطوط هوایی نظارت میکند
broadcast controlled air interception
U
نوعی رهگیری هوایی که هواپیمای رهگیر را مداوم درجریان تک هوایی دشمن قرارمی دهند
air delivery container
U
جعبههای مخصوص حمل بارهای هوایی جعبه حامل بار در نقل و انتقال هوایی
air sentinel
U
گارد هوایی نگهبان مخصوص اعلام خطرتک هوایی
steers
U
در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید
steered
U
در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید
steer
U
در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید
rio treaty
U
اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
ond shot
U
بیک حمله دریک حمله
hysteroid
U
حمله تشنجی شبیه حمله
hysterogenic
U
حمله تشنجی شبیه حمله
pigeons
U
در رهگیری هوایی یعنی اینکه گرای مغناطیسی و مسافت پایگاه هوایی از هواپیما این قدر است
pigeon
U
در رهگیری هوایی یعنی اینکه گرای مغناطیسی و مسافت پایگاه هوایی از هواپیما این قدر است
flak
U
گلوله خودترکان ضد هوایی توپ پدافند هوایی
air scoop
U
چاه هوایی صفحه تنظیم دریچه هوایی
sleeve target
U
هدف کش هوایی استوانهای برای تیراندازی ضد هوایی
fly through
U
عبور هدف هوایی از مخروط اتش ضد هوایی تقاطع هدف با اتش ضد هوایی
silences
U
خاموشی
reticency
U
خاموشی
taciturnity
U
خاموشی
silence
U
خاموشی
sub silentio
U
در خاموشی
obmutescence
U
خاموشی
silencing
U
خاموشی
quiescsnce or cency
U
خاموشی
reticence
U
خاموشی
silenced
U
خاموشی
blackouts
U
خاموشی
blackout
U
خاموشی
quies csnce or cency
U
خاموشی
curfews
U
خاموشی
pipe down
U
خاموشی
mums
U
خاموشی
power failure
U
خاموشی
extinction
U
خاموشی
mum
U
خاموشی
power outage
[American]
U
خاموشی
power blackout
U
خاموشی
black out
U
خاموشی
electricity cut
U
خاموشی
blackout
U
خاموشی
power cut
U
خاموشی
curfew
U
خاموشی
air pilots
U
خلبانان نیروی هوایی راهنمایان هوایی
air suprmacy
U
برتری کامل هوایی سیادت هوایی
air superiority
U
برتری موقت هوایی رجحان هوایی
aviation pay
U
معاش هوایی سختی خدمت هوایی
air interdiction
U
عملیات ممانعتی هوایی ممانعت هوایی
delayed extinction
U
خاموشی درنگیده
turn in
U
شیپور خاموشی
extinction voltage
U
ولتاژ خاموشی
extinction
U
اطفاء خاموشی
stills
U
سکوت خاموشی
still
U
سکوت خاموشی
simultaneous extinction
U
خاموشی همزمان
curfew period
U
ساعات خاموشی
tatoo
U
فرمان خاموشی
experimental extinction
U
خاموشی ازمایشی
stillest
U
سکوت خاموشی
covert extinction
U
خاموشی نااشکار
blanking signal
U
پیام خاموشی
curfews
U
شیپور خاموشی
last post
U
شیپور خاموشی
stiller
U
سکوت خاموشی
last port
U
شیپور خاموشی
dead hours
U
ساعات خاموشی در شب
taps
U
شیپور خاموشی
puniness
U
ضعف خاموشی
curfew
U
شیپور خاموشی
quiescence
U
بی حرکتی خاموشی
blanking bars
U
نوارهای خاموشی
pipe down
U
سوت خاموشی ناو
retrace blanking
U
خاموشی خطوط بازگشتی
assembly
U
شیپور خاموشی دستگاه مرکب
silert gives consent
U
خاموشی موجب رضا است
carrier air group
U
دو یا چند گردان هوایی که درروی یک ناو مستقر باشند گروه هوایی ناو هواپیمابر
air material
U
ماتریل هوایی وسایل هوایی
notice to airmen
U
اعلامیه هوایی یا اعلان هوایی
air
U
هوایی هواپیمایی نیروی هوایی
airs
U
هوایی هواپیمایی نیروی هوایی
air branch
U
قسمت هوایی رسته هوایی
aired
U
هوایی هواپیمایی نیروی هوایی
to impose a curfew
U
خاموشی در ساعت معین شب بر قرار کردن
splashing
U
ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
splash
U
ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
tropopause
U
منطقه چاه هوایی جوی بین استراتوسفر و تروپوسفر منطقه سکته هوایی
splashes
U
ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
air station
U
ایستگاه عکس برداری هوایی نقطه تمرکز عکسبرداری هوایی ایستگاه هواشناسی
code panel
U
رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
lights out
U
علائم مخابرات بوسیله نور هنگام خاموشی
front line
U
خط حمله خط حمله یادفاع
air picket
U
هواپیمای مخصوص اکتشاف و گزارش و ردیابی هواپیماو موشکهای دشمن هواپیمای گشتی هوایی هواپیمای پیشقراول هوایی
call mission
U
درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
air photographic
U
شناسایی از طریق عکسبرداری هوایی شناسایی با استفاده ازعکس هوایی
air scout
U
هواپیمای دیده ور هوایی هواپیمای مخصوص گشت زنی هوایی
tactical air controler
U
افسر کنترل عملیات هوایی مسئول مرکز کنترل هوایی
airlift command
U
فرماندهی ترابری هوایی قسمت حمل و نقل هوایی فرماندهی حمل و نقل هوایی
target date
U
زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
photogrammetry
U
علم تهیه نقشه از روی عکس هوایی یا اندازه گیری فواصل زمینی از روی عکس هوایی
air search attack unit
U
تیم تجسس و نابودی هوایی تیم تک اکتشافی هوایی
airspace prohibited area
U
منطقه ممنوعه هوایی منطقه منع پرواز هوایی
air defense commander
U
فرماندهی پدافند هوایی فرمانده پدافند هوایی یک منطقه
emergency scramble
U
درگیری اضطراری هوایی فرمان درگیری سریع هوایی
airlift capacity
U
مقدورات ترابری هوایی مقدورات حمل و نقل هوایی
occasions
U
موقع
at an unearthy hour
U
بی موقع
unseasonable
U
بی موقع بی جا
occasioning
U
موقع
at the precise moment
U
در سر موقع
siting
U
موقع
when
U
در موقع
ill-timed
U
بی موقع
periods
U
موقع
premature
U
بی موقع
inapposite
U
بی موقع
period
U
موقع
occasion
U
موقع
occasioned
U
موقع
behind time
U
بی موقع
nail
U
به موقع
nailed
U
به موقع
unseasonably
U
بی موقع بی جا
nails
U
به موقع
terming
U
موقع
inopportunely
U
بی موقع
termed
U
موقع
term
U
موقع
seasonably
U
به موقع
channel airlift
U
سرویس حمل و نقل هوایی موجود در هر یکان خدمات حمل و نقل هوایی امادی
prudent
[discreet]
<adj.>
U
موقع شناس
nicking
U
موقع بحرانی
rooms
U
محل موقع
room
U
محل موقع
tactless
U
موقع نشناس
tactlessly
U
موقع نشناس
juncture
U
موقع بحرانی
discretional
<adj.>
U
موقع شناس
by this
U
تا این موقع
tactful
U
موقع شناس
nicked
U
موقع بحرانی
nick
U
موقع بحرانی
criticalness
U
اهمیت موقع
inopportune
U
بی موقع نامناسب
e. to the occasion
U
درخور موقع
fieldcorn
U
موقع جولان
to be proper for
U
به موقع بودن
discreet
<adj.>
U
موقع شناس
nicks
U
موقع بحرانی
discrete
<adj.>
U
موقع شناس
tactfully
U
موقع شناس
at a later period
U
در موقع دیگر
situations
U
محل موقع
timed
U
فرصت موقع
belated
U
دیرتر از موقع
time
U
فرصت موقع
belatedly
U
دیرتر از موقع
on the dot
<idiom>
U
دقیقا سر موقع
on the button
<idiom>
U
درست سر موقع
nailed
U
به موقع پرداختن
nail
U
به موقع پرداختن
nails
U
به موقع پرداختن
meal time
U
موقع خوراک
noontime
U
موقع فهر
on one occasion
U
دریک موقع
post entry
U
ثبت پس از موقع
times
U
فرصت موقع
payment in due cource
U
پرداخت به موقع
in due course
U
در موقع خود
seed time
U
موقع تخمکاری
placing
U
مکان موقع
places
U
مکان موقع
place
U
مکان موقع
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com