Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
amativeness
U
خاطر خواهی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Take it or leave it.
U
می خواهی بخواه نمی خواهی نخواه !
You can rest assured.
U
خاطر جمع باشید (اطمینان خاطر داشته باشید )
toxicomania
U
سم خواهی
electron affinity
U
الکترون خواهی
ephebophilia
U
جوان خواهی
estrus
U
گشن خواهی
homoerotism
U
همجنس خواهی
willy-nilly
U
خواهی نخواهی
nosophilia
U
بیماری خواهی
illy
U
ازروی بد خواهی
willy nilly
U
خواهی نخواهی
coprophilia
U
مدفوع خواهی
blackmail
U
باج خواهی
inversions
U
همجنس خواهی
inversion
U
همجنس خواهی
blackmailed
U
باج خواهی
blackmailing
U
باج خواهی
blackmails
U
باج خواهی
homosexuality
U
همجنس خواهی
amende honorable
U
پوزش خواهی
benevolence
U
نیک خواهی
benevolence
U
خیر خواهی
zeal
U
خیر خواهی
oestrus
U
گشن خواهی
progressiveness
U
ترقی خواهی
zoophily
U
حیوان خواهی
thou wilt go
U
خواهی رفت
thou shalt go
U
خواهی رفت
thanatomania
U
مرگ خواهی
Why dont you leave me alone?
U
از جان من چه می خواهی ؟
sapphism
U
همجنس خواهی
zoophilia
U
حیوان خواهی
hebephilia
U
نوجوان خواهی
zealotry
U
هوا خواهی
will to power
U
قدرت خواهی
uranism
U
همجنس خواهی
progressivism
U
ترقی خواهی
abundancy motive
U
انگیزه فزون خواهی
overt homosexuality
U
همجنس خواهی اشکار
supercilious
U
از روی خود خواهی
What the hell do you want?
U
چه زهر ماری می خواهی ؟
Why do you want to know ? dont be nosy.
U
می خواهی چه؟کنی بدانی ؟
urning
U
در همجنس خواهی مردان
apologise
U
عذر خواهی کردن
public spiritedness
U
خیر خواهی مردم
latent homosexuality
U
همجنس خواهی نهفته
royalistic
U
مبنی برسلطنت خواهی
sapphism
U
همجنس خواهی زنان
hypersexuality
U
فزون خواهی جنسی
Do you want some more food ?
U
بازهم غذا می خواهی ؟
to offer an apology
U
عذر خواهی کردن
crystal growth affinity
U
رشد خواهی بلور
tribadism
U
همجنس خواهی فاعلی
Pick, what you like
[want]
!
U
هر کدام را می خواهی بردار!
appealable
U
قابل پژوهش خواهی
apologized
U
عذر خواهی کردن
apologizing
U
عذر خواهی کردن
apologizes
U
عذر خواهی کردن
polled
U
نظر خواهی کردن
apologize
U
عذر خواهی کردن
apologising
U
عذر خواهی کردن
apologises
U
عذر خواهی کردن
apologised
U
عذر خواهی کردن
liberalism
U
اصول ازادی خواهی
poll
U
نظر خواهی کردن
polls
U
نظر خواهی کردن
to play at
U
خواهی نخواهی اقدام کردن
generosity
U
خیر خواهی گشاده دستی
faute de mieux
U
همجنس خواهی ناشی ازمحرومیت
Having hardly arrived you want to. . .
U
هنوز از راه نرسیدی می خواهی ...
Do you want to have your fortune told?
U
می خواهی برایت فال بگیرم ؟
She is hopping mad .
U
چرا می خواهی لجت را سر من در آوری ؟
When in Rome, do as the Romans do!
<proverb>
U
خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو.
You seem to expect something for good measure !
U
مثل اینکه حالاناز شست هم می خواهی !
Where do you want to go this time of night ?
U
این وقت شب کجا می خواهی بروی ؟
public spiritedly
U
ازلحاظ خیر خواهی مردم میهن پرستانه
You wI'll benefit by this book .
U
از خواندن این کتاب فایده خواهی برد
public spirit
U
خیر خواهی برای مردم میهن پرستی
If you want to sell your car , I am your man .
U
اگر می خواهی اتوموبیلت را بفروش من مرد خریدم
nothing serves to but apology
U
هیچ چیز جز عذر خواهی بدردنمیخوردیا سودمند نیست
radicalism
U
روش فکری مبنی بر اصلاح طلبی و تحول خواهی
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class.
U
اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
behalf
U
خاطر
Due to
U
به خاطر
sake
U
خاطر
for the love of
U
به خاطر,
minding
U
خاطر
on account of somebody
[something]
U
به خاطر
remembrance
U
خاطر
minds
U
خاطر
for his sake
U
به خاطر او
mind
U
خاطر
sure
U
خاطر جمع
uneasiness
U
خاطر تشویش
to escape one's memory
U
از خاطر رفتن
spontaneous generation
U
بطیب خاطر
ex officio
U
به خاطر شغل
attentions
U
خاطر حواس
tranquillity
U
اسایش خاطر
despondent
<adj.>
U
افسرده خاطر
attention
U
خاطر حواس
security
U
اسایش خاطر
to imprint on the mind
U
در خاطر نشاندن
gladly
U
با مسرت خاطر
tranquility
U
اسایش خاطر
downhearted
<adj.>
U
افسرده خاطر
self gratification
U
ترضیه خاطر
in service
U
به خاطر خدمت
solace
U
تسلیت خاطر
umbrageous
U
رنجیده خاطر
leisurely
U
بافراغت خاطر
surer
U
خاطر جمع
surest
U
خاطر جمع
for his sake
U
برای خاطر او
gladness
U
مسرت خاطر
free will
U
طیب خاطر
in view of
<idiom>
U
به خاطر اینکه
peace of mind
U
اسودگی خاطر
lacerated
U
خاطر ازرده
depressed
<adj.>
U
افسرده خاطر
of ones own accord
U
بطیب خاطر
point
U
خاطر نشان کردن
for a song
<idiom>
U
به خاطر پول کمی
for security reasons
U
به خاطر دلایل امنیتی
for reasons of safety
U
به خاطر دلایل امنیتی
For your sake .
U
محض خاطر شما
For Gods ( goodness , pitys , meucys ) sake .
U
محض خاطر خدا
take it out on
<idiom>
U
بی محلی به خاطر عصبانیت
relief
U
ترمیم اسایش خاطر
certes
U
خاطر جمعی تحقیق
to impress on the mind
U
خاطر نشان کردن
stamp on the mind
U
خاطر نشان کردن
accords
U
دلخواه طیب خاطر
inorder to
U
به خاطر اینکه برای
to stamp on the mind
U
خاطر نشان کردن
spontaneously
U
به طیب خاطر بی اختیار
in the interests of truth
U
برای خاطر راستی
for pity's sake
U
برای خاطر خدا
for ones own hand
U
به خاطر خود شخص
for nothing
U
برای خاطر هیچ
for mercy sake
U
برای خاطر خدا
for god's sake
U
برای خاطر خدا
depend upon it
U
خاطر جمع باشید
put one's finger on something
<idiom>
U
کاملابه خاطر آوردن
nuisances
U
مایه تصدیع خاطر
to imprint on the mind
U
خاطر نشان کردن
for a mere nothing
U
برای خاطر هیچ
to feel sure
U
خاطر جمع بودن
accord
U
دلخواه طیب خاطر
accorded
U
دلخواه طیب خاطر
nuisance
U
مایه تصدیع خاطر
I have to study
U
من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
to call somebody to
[for]
something
U
پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
that is why
U
به خاطر این است که چرا
pursuit of happiness
U
به دنبال رضایت خاطر
[خرسندی]
moue
U
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
gob
[British E]
U
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
a small grimace
U
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
trap
U
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
pout
U
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
come into one's own
<idiom>
U
به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
ring a bell
<idiom>
U
یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
ex gratia
U
به خاطر میل یا علاقهی شخصی
take to task
<idiom>
U
به خاطر اشتباه سرزنش شدن
secure
U
بی خطر خاطر جمع مطمئن
unspontaneous
U
بدون طیب خاطر زورکی
troubler
U
موجب تصدیع خاطر مزاحمت
solatium
U
غرامت برای ترضیه خاطر
heart sease
U
اسایش قلب اسودگی خاطر
composedly
U
به ارامی- به اسودگی- بااسایش خاطر
fixations
U
خیره شدگی تعلق خاطر
secures
U
بی خطر خاطر جمع مطمئن
fixation
U
خیره شدگی تعلق خاطر
i do it in your interest
U
به خاطر شما این کار رامیکنم
to languish
U
پژولیدن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
you must w the signal
U
ناهار را برای خاطر من معطل نکنید
carded for record
U
معافیت از خدمت به خاطر ثبت درپرونده
We were all so anxious about you.
U
ما همه به خاطر تو اینقدر نگران بودیم.
He seems to have a lot of confidence.
U
خیلی خاطر جمع ( مطمئن ) بنظر می رسد
Peeping Toms
U
نام خیاطی که به خاطر هیز نگری کور شد
Peeping Tom
U
نام خیاطی که به خاطر هیز نگری کور شد
sue somebody for damages
U
کسی را به خاطر زیانی تحت تعقیب قراردادن
guerillas
U
جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
guerrillas
U
جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
de minimis exception
U
به خاطر جزئی بودن استثنا به حساب آمدن
i did it only for your sake
U
برای خاطر شما این کار راکردم و بس
guerrilla
U
جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
to languish
U
فاسد شدن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to languish
U
ضایع شدن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
unprompted
U
ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو
He did it for the sake of his family .
U
محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
to languish
U
هرز رفتن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to pull
[British E]
/ make
[American E]
a face
U
شکلک در آوردن
[به خاطر قهر بودن]
[اصطلاح روزمره]
recognises
U
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
to report somebody
[to the police]
for breach of the peace
U
از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن
[به پلیس]
شکایت کردن
recognising
U
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognize
U
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognizes
U
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognizing
U
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
throw the baby out with the bathwater
<idiom>
U
(تروخشک باهم میسوزد)کل چیزی رادور ریختن به خاطر خرابی یک قسمت آن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com