Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
alfresco
U
خارج از منزل
outdoors
U
خارج از منزل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
quarantine
U
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantined
U
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantines
U
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantining
U
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
Other Matches
out of bounds
U
خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
hooked medallion
U
ترنج قلاب شکل
[در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
domiciles
U
منزل
abode
U
منزل
hospice
U
منزل
dwelling
U
منزل
houses
U
منزل
pieds-a-terre
U
منزل
houseful
U
یک منزل بر
housed
U
منزل
abodes
U
منزل
lodging
U
منزل
habitations
U
منزل
habitation
U
منزل
lodge
U
منزل
hospices
U
منزل
biding
U
منزل
commorancy
U
منزل
domicile
U
منزل
dwellings
U
منزل
lodgings
U
منزل
withindoors
U
در منزل
house
U
منزل
lodges
U
منزل
homes
U
منزل
home
U
منزل
inn
U
منزل
inns
U
منزل
lodged
U
منزل
hearths
U
منزل
hearth
U
منزل
stages
U
منزل
stage
U
منزل
halting place
U
منزل
pied-a-terre
U
منزل
dwelt
U
منزل داشت
to shift one's lodging
U
تغییردادن منزل
board
U
منزل کردن
camped
U
منزل کردن
dwelling
U
منزل کردن
camp
U
منزل کردن
lodge
U
منزل کردن
lodge
U
منزل دادن
to take up one's quarters
U
منزل کزدن
dwellings
U
منزل کردن
housework
U
کار منزل
house arrest
U
توقیف در منزل
residance telephone
U
تلفن منزل
dwelt
U
منزل کرد
lodged
U
منزل دادن
lodges
U
منزل کردن
lodged
U
منزل کردن
household economy
U
تدبیر منزل
lodgment or lodge
U
منزل گیری
home economics
U
اقتصاد منزل
accommodating
U
منزل مناسب
home economics
U
تدبیر منزل
encage
U
منزل دادن
lodges
U
منزل دادن
dwelling house
U
منزل مسکونی
digging
U
خانه منزل
take up ones abode
U
منزل کردن
encamp
U
منزل دادن
encamped
U
منزل دادن
encamping
U
منزل دادن
encamps
U
منزل دادن
housekeeping
U
اداره منزل
accomodate
U
منزل دادن
homeward
U
بطرف منزل
to move out
U
[از منزل]
رفتن
abides
U
منزل کردن
housed
U
منزل گزیدن
accommodate
U
منزل دادن
accommodated
U
منزل دادن
roost
U
منزل کرن
accommodates
U
منزل دادن
boarded
U
منزل کردن
quarters
U
منزل بخش
abided
U
منزل کردن
roosted
U
منزل کرن
home address
U
آدرس منزل
house
U
منزل گزیدن
houses
U
منزل گزیدن
He came out of the house.
U
از منزل درآمد
abide
U
منزل کردن
roosts
U
منزل کرن
roosting
U
منزل کرن
camps
U
منزل کردن
accommodations
U
منزل وسایل راحتی
accommodation
U
منزل وسایل راحتی
lodgement
U
منزل گیری استقرار
house service meter
U
کنتور برق منزل
house wiring switch
U
کلید برق منزل
houseplants
U
گیاه توی منزل
lodgment
U
منزل گیری استقرار
I am staying at the hotel.
U
در هتل منزل دارم.
search warrants
U
حکم تفتیش منزل
to move out
U
[از منزل]
بارکشی کردن
houseplant
U
گیاه توی منزل
well lodged
U
دارای منزل راحت
To put up at a place .
U
درجایی منزل کردن
manors
U
ملک تیولی منزل
manor
U
ملک تیولی منزل
Is there anybody at home ? Anybody home ?
U
کسی منزل هست ؟
pet
U
حیوان اهلی منزل
halfway houses
U
منزل نیمه راه
pets
U
حیوان اهلی منزل
to fix up
U
منزل دادن پوشانیدن
petted
U
حیوان اهلی منزل
withindoors
U
اشخاص داخل منزل
WI'll you take me home?
U
مرا به منزل می رسانید ؟
search warrant
U
حکم تفتیش منزل
halfway house
U
منزل نیمه راه
room
U
مسکن گزیدن منزل دادن به
easement
U
راحت شدن از درد منزل
put-up
U
طرح کردن منزل دادن
put up
U
طرح کردن منزل دادن
rooms
U
مسکن گزیدن منزل دادن به
domicile
U
منزل یا مرکز مهم امور
speciality of the house
U
غذای مخصوص طبخ منزل
domiciles
U
منزل یا مرکز مهم امور
eating out
U
صرف غذا بیرون از منزل
A load askew does not reach its destination .
<proverb>
U
بار کج به منزل نمى رسد .
to put up
U
منزل دادن به نامزد کردن
outhouse
U
منزل یا حیاط پهلویی یا دورافتاده
I'll be at home today .
U
امروز منزل خواهم بود
He went home on leave .
U
مرخصی گرفت رفت منزل
outhouses
U
منزل یا حیاط پهلویی یا دورافتاده
I'd like to have a place of my own
[to call my own]
.
U
من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
A light burden soon reaches home .
<proverb>
U
بار سبک زود به منزل مى رسد .
where do you live
U
کجا زندگی می کنید یا منزل دارید
come and take p luck with us
U
بفرمایدبرویم منزل هرچه پیداشدباهم می خوریم
with whom do you board
U
پیش کی غذا میخورید و منزل میکنید
subsidized accommodation
U
منزل با کمک هزینه
[کرایه و غیره]
Could you put us up for the night ?
U
ممکن است شب را اینجا منزل کنیم ؟
Try to be home before dark.
U
سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
barracking
U
منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
barracked
U
منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
barrack
U
منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
Floreale
U
[سبک تزئینات منزل در معماری هنر نوی ایتالیا]
The hotel was home from home .
U
هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
U
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
Lets go to my house for pot luck .
U
برویم منزل ما با لا خره یک لقمه نان وپنیر پیدا می شود
to register with the police
U
نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن
[نقل منزل]
Home , sweet home .
U
هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
yule log
U
کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
non-combatants
U
خارج از صف
out of
U
خارج از
non combatant
U
خارج از صف
non-combatant
U
خارج از صف
aroint
U
خارج شو
out-of-
U
خارج از
external
U
خارج
off side
U
خارج از خط
outed
U
خارج
out-
U
خارج
out
[of]
<adv.>
U
خارج
[از]
out of tune
U
خارج
off
U
خارج از
abroad
U
خارج
per
U
خارج از
out
U
خارج
outside
U
خارج
outside
U
در خارج
outsides
U
خارج
externals
U
خارج
forth of
U
خارج از
outwith
[Scotish E]
<adv.>
U
خارج
[از]
externally
U
از خارج
outside
[of]
<adv.>
U
خارج
[از]
outsides
U
در خارج
The train ran off the rails.
U
قطار از خط خارج شد
ejects
U
خارج کردن
ejecting
U
خارج کردن
off season
U
خارج از فصل
To fall out.
U
از صف خارج شدن
unship
U
خارج کردن
ejected
U
خارج کردن
off duty
U
خارج از نگهبانی
off duty
U
خارج از خدمت
inaccessible
<adj.>
U
خارج از دسترس
extra-marital
U
خارج از زناشویی
nonsense
U
خارج از منطق
from out of town
U
از خارج
[از شهر]
out of
U
در خارج بواسطه
overseas
U
خارج ازکشور
from the outside
U
از خارج
[از جایی]
abroad
خارج از کشور
without
U
بطرف خارج
out-of-
U
در خارج بواسطه
off key
خارج از مایه
popping
U
خارج شدن
from outside
U
از خارج
[از شهر]
extra professional
U
خارج حرفهای
fescennine
U
خارج ازاخلاق
foreign market
U
بازار خارج
neither here nor there
U
خارج ازموضوع
not to the point
U
خارج از موضوع
out of question
U
خارج از موضوع
off center
U
خارج از مرکز
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com