Perdic | خارج از معلومات شخصی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	unbeknownst U	خارج از معلومات شخصی
	unbeknown U	خارج از معلومات شخصی

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	f.drss U	جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
	subscribers U	1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
	subscriber U	1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
	information U	معلومات
	qualifications U	معلومات
	information test U	ازمون معلومات
	know how U	معلومات خاص
	knowledge acquisition U	کسب معلومات
	knowledge base U	پایگاه معلومات
	backgrounds U	معلومات قبلی
	background U	معلومات قبلی
	knowledge engineering U	مهندسی معلومات
	information U	معلومات اگاهگان
	knowledge representation U	نمایش معلومات
	accomplishments U	معلومات هنرها
	witting U	معلومات دانش
	information U	معلومات معیطات
	smattering U	معلومات دست وپاشکسته
	input data U	معلومات یا دادههای ورودی
	brush up U	معلومات خود را تجدیدکردن
	sphere U	دایره معلومات احاطه کردن
	spheres U	دایره معلومات احاطه کردن
	information [on] about somebody] [something] U	معلومات [در باره کسی یا چیزی]
	booklore U	علم کتابی معلومات ناشی از مطالعه کتاب
	encyclopedist U	دارای معلومات جامع دایره المعارف نویس
	wisenheimer U	کسیکه معلومات سطحی درهمه چیز دارد
	To perfect oneself in a foreign language . U	معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
	weisenheimer U	کسیکه معلومات سطحی در همه چیز دارد
	out of bounds U	خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
	hooked medallion U	ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
	sherlu U	اولین برنامه زبان طبیعی که تجزیه و تحلیل نحوی ومعناشناسی را با معلومات جهان مجتمع کرده است
	civil U	شخصی
	informal U	شخصی
	civilian U	شخصی
	civilians U	شخصی
	personal U	شخصی
	ones U	شخصی
	one U	شخصی
	persona U	شخصی
	personae U	شخصی
	privates U	شخصی
	private U	شخصی
	some one U	شخصی
	personable U	شخصی
	personas U	شخصی
	paraphernalia U	اموال شخصی زن
	personal staff U	ستاد شخصی
	who U	چه شخصی چه اشخاصی
	under one's thumb <idiom> U	زیرنظر شخصی
	self-employed U	کار شخصی
	personal remarks U	انتقادات شخصی
	personal requirment U	احتیاجات شخصی
	personal requirment U	حوائج شخصی
	personal right U	حقوق شخصی
	personal property U	مایملک شخصی
	personal property U	اموال شخصی
	personal ownership U	مالکیت شخصی
	personal saving U	پس انداز شخصی
	personal service U	خدمت شخصی
	self employed U	کار شخصی
	personal service U	ابلاغ شخصی
	under one's belt <idiom> U	میل شخصی
	self interest U	نفع شخصی
	self interest U	غرض شخصی
	personal effects U	لوازم شخصی
	on one's shoulders <idiom> U	مسئولیت شخصی
	whosoever U	هر شخصی که باشد
	whoso U	هر شخصی که باشد
	self will U	اراده شخصی
	proenomen U	نام شخصی
	private property U	دارایی شخصی
	very own <adj.> U	خصوصی [شخصی]
	personalized form letter U	فرم شخصی
	personalty U	اموال شخصی
	hire out <idiom> U	اجاره شخصی
	A private car. U	اتوموبیل شخصی
	personalty U	دارایی شخصی
	bomb scare U	اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
	self intrest U	نفع شخصی
	separate estate U	اموال شخصی زن
	personal outlays U	هزینههای شخصی
	particular good U	عین شخصی
	personal action U	دعوی شخصی
	personal affairs U	امور شخصی
	ea state in severalty U	ملک شخصی
	personal computing U	محاسبات شخصی
	personal constructs U	سازههای شخصی
	ibm personal computer U	IBکامپیوتر شخصی
	personal error U	خطای شخصی
	personal exemptions U	معافیتهای شخصی
	backcourt foul U	خطای شخصی
	idiograph U	نشان شخصی
	by end U	غرض شخصی
	informal observations U	مشاهدات شخصی
	idols of the cave U	اوهام شخصی
	individual foul U	خطای شخصی
	passanger car U	اتومبیل شخصی
	personal identity U	هویت شخصی
	personal influence U	نفوذ شخصی
	personal computers U	کامپیوتر شخصی
	personal computer U	کامپیوتر شخصی
	somebody U	یک شخص شخصی
	personal interest U	نفع شخصی
	personal motive U	غرض شخصی
	personal pronouns U	ضمائر شخصی
	oomph U	چاذبه شخصی
	personal pronoun U	ضمیر شخصی
	private motive U	غرض شخصی
	personal income U	درامد شخصی
	self-interest U	نفع شخصی
	self-interested U	در بند نفع شخصی
	owned U	شخصی مال خودم
	own U	شخصی مال خودم
	owning U	شخصی مال خودم
	individual income tax U	مالیات بر درامد شخصی
	owns U	شخصی مال خودم
	put in one's two cents <idiom> U	به شخصی نظریه دادن
	individualization of punshment U	شخصی کردن مجازاتها
	personal income tax U	مالیات بر درامد شخصی
	self interested U	در بند نفع شخصی
	ibm personal computer xt U	کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل XT
	in one's best interest U	به صلاح خود شخصی
	ibm personal computer at U	کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل AT
	ibm personal computer system/ U	کامپیوتر ای بی ام سیستم شخصی 2
	turn (someone) on <idiom> U	به هیجان آوردن شخصی
	mend one's ways <idiom> U	اثبات عادت شخصی
	pin U	شماره شناسایی شخصی
	pinned U	شماره شناسایی شخصی
	pinning U	شماره شناسایی شخصی
	play (someone) for something <idiom> U	به بازی گرفتن شخصی
	home use entry U	اعلامیه مصرف شخصی
	leave alone <idiom> U	راحت گذاشتن (شخصی)
	in one's hair <idiom> U	عصبانی کردن شخصی
	fill (someone) in <idiom> U	جزئیات را به شخصی گفتن
	With my own capital . U	با سرمایه شخصی خودم
	personal chattels U	دارایی شخصی منقول
	mannerism U	اطوار واخلاق شخصی
	self intrested U	دربند نفع شخصی
	pocket expenses U	هزینه مختصر شخصی
	bye end U	غرض شخصی قصدپنهان
	bunched income U	درامد خدمات شخصی
	paraphernal U	وابسته به دارایی شخصی زن
	valour U	ارزش شخصی واجتماعی
	privy seal U	مهر شخصی پادشاه
	author U	شخصی که برنامه می نویسد
	private property U	دارایی شخصی بلامعارض
	personalize U	جنبه شخصی دادن به
	personal identification number U	شماره شناسایی شخصی
	mannerisms U	اطوار واخلاق شخصی
	duffle bag U	کیسه لوازم شخصی
	onother's money U	پول شخصی دیگر
	personal property U	دارایی شخصی منقول
	theatergoer U	شخصی که مکرر به تئاترمیرود
	to hold in d. U	درتصرف شخصی داشتن
	valor U	ارزش شخصی واجتماعی
	toe the line <idiom> U	انجام وفایف شخصی
	self regard U	حفظ منافع شخصی
	ibm pc compatible computer U	کامپیوتر شخصی سازگار باای بی ام
	personal disposable income U	درامد قابل تصرف شخصی
	personal computing U	استفاده ازیک کامپیوتر شخصی
	vectra pc tm U	IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی AT
	woodworth personal data sheet U	پرسشنامه اطلاعات شخصی وودورث
	talk shop <idiom> U	درموردکار شخصی صحبت کردن
	It's for my personal use.	برای استفاده شخصی است.
	lightplane U	هواپیمای شخصی کوچک وسبک
	chattel U	مال منقول دارایی شخصی
	musical chairs <idiom> U	هر روز شخصی را سریککار گذاشتن
	self help U	اعاشه از راه کار شخصی
	lifeguard U	نجات غریق محافظ شخصی
	wear down <idiom> U	زوار شخصی ازخستگی در رفتن
	lifeguards U	نجات غریق محافظ شخصی
	self-help U	اعاشه از راه کار شخصی
	personal information manager U	برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
	take to the cleaners <idiom> U	همه پولهای شخصی رابردن
	take for <idiom> U	اشتباه شخصی برای چیزی
	chew out (someone) <idiom> U	به شدت سرزنش کردن (شخصی)
	To have selfish motives . to have an axe to grind. U	غرض شخصی ( خصوصی ) داشتن
	commercial water movement U	حمل و نقل با کشتیهای شخصی
	commercial type vehicle U	خودروی تجارتی خودروهای شخصی
	ex-directory U	شخصی که چنین شمارهای را دارد
	ex gratia U	به خاطر میل یا علاقهی شخصی
	self revelation U	افشاء افکار واحساسات شخصی
	lowerclassman U	شخصی که از طبقه پایین است
	disposable income U	درامد شخصی پس از مالیات و بیمه
	stentor U	شخصی که صدای بلندی دارد
	close to home <idiom> U	به احساسات شخصی نزدیک شدن
	crackpot <idiom> U	شخصی خنثی وبی اهمیت
	stand up and be counted <idiom> U	گفتن نظر شخصی درجمع
	square peg in a round hole <idiom> U	شخصی که مناسب کاری نباشد
	put one's own house in order <idiom> U	سروسامان دادن کار شخصی
	pim U	برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
	pull the rug out from under <idiom> U	بهم ریختن نقشه شخصی
	accessor U	شخصی که به داده دسترسی دارد
	get a grip of oneself <idiom> U	کنترل کردن احساسات شخصی
	pc 00 U	IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی XT
	pin down <idiom> U	اجبار شخصی دربیان واقعیت
	let (someone) have it <idiom> U	شخصی را به سختی صدمه زدن
	fair-weather friend <idiom> U	شخصی که تنها دوست است
	tandy model 000hl U	IBکامپیوتر شخصی سازگار باریزکامپیوتر XT
	caller U	شخصی که تقاضای تماس دارد