English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 107 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Foreign residents in tehran. U خارجیان مقیم تهران
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
domiciled in tehran U مقیم تهران
the inhabitants of tehran U ساکنان یا اهالی تهران زیستوران تهران
residents of tehran U سکنه تهران اهالی تهران
on the skirts of tehran U د رحومه تهران
From Thehran to Shiraz. U از تهران به شیراز
Tehran U شهر تهران
w.no of tehran U بخش 2 تهران
residents of tehran U ساکنین تهران
the water supply of tehran U تهیه اب تهران
the inhabitants of tehran U سکنه تهران
domiciled in tehran U ساکن تهران
the road to tehran U راه یا جاده تهران
proceed at once to tehran U بی درنگ به تهران رهسپارشوید
In busy (crowded) streets of Tehran . U درخیابانهای شلوغ تهران
Tehran- paris and return ( vice –versa) . U تهران ـ پاریس وبالعکس
to live outside Tehran U در حومه تهران زندگی کردن
to live outside Tehran U بیرون از تهران زندگی کردن
I know Tehran like the back of my hand . U تهران رامثل کف دستم می شناسم
Which is the best way to Tehran ? U بهترین راه به تهران کدام است ؟
the strangers in tehran U بیگانگان یاخارجی هایی که در تهران هستند
the rose of tehran U زیباترین زن یادختردرتهران ملکه وجاهت تهران
After his discharge from the army, he came to Tehran . پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
I know Tehran like the palm of my hand. U تمام سوراخ سنبه های تهران رابلدم
inhabitant U مقیم
settled U مقیم
residents U مقیم
termer U مقیم
in residence U مقیم
resider U مقیم
settlor U مقیم
residing U مقیم
stator U مقیم
inmate U مقیم
denizens U مقیم
denizen U مقیم
inmates U مقیم
dweller U مقیم
abider U مقیم
resident U مقیم
domiciled U مقیم
settler U مقیم
settlers U مقیم
residing abroad U مقیم خارجه
resident loader U بارکننده مقیم
resident program U برنامه مقیم
resident segment U قطعه مقیم
residentiary U کشیش مقیم
to station oneself U مقیم شدن
residentiary U روحانی مقیم
minister resident U وزیر مقیم
reside U مقیم شدن
won U مقیم شدن .
domiciliate U مقیم ساختن
settle U مقیم کردن
settles U مقیم کردن
resided U مقیم شدن
non-resident U مقیم موقتی
house physician U پزشک مقیم
resides U مقیم شدن
non resident U مقیم موقتی
sedentary U مقیم دریک جا
non resident U غیر مقیم
non-residents U مقیم موقتی
italiot or ote U مقیم ایتالیا
non-resident citizen [American E] U شهروند غیر مقیم
non-resident shareholder U سهامدار غیر مقیم
to be in residence U مقیم یا ماندنی بودن
non-resident alien [NRA] U بیگانه غیر مقیم
expatriate U شهروند مقیم خارج
maronite U مسیحی مقیم لبنان
memory resident program U برنامه مقیم در حافظه
hosteler U مقیم شبانه روزی
citizen abroad U شهروند مقیم خارج
expat [colloquial] U شهروند مقیم خارج
house surgeon U جراح مقیم بیمارستان
Foundation [junior] house officer [British English] U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
nonresidence U عدم اقامت غیر مقیم
non-resident partner U شریک غیر مقیم [اقتصاد]
German expatriates U شهروندهای آلمانی مقیم خارج
first year resident [American English] U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
terminal and stay resident program U برنامه مقیم پایانی ایستا
nonresidency U عدم اقامت غیر مقیم
interns U انترن پزشک مقیم بیمارستان
interning U انترن پزشک مقیم بیمارستان
intern U انترن پزشک مقیم بیمارستان
tsr U برنامه مقیم پایانی ایستا
intern [American English] U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
conus residents U پرسنل ارتشی مقیم قاره امریکا
foreign military sales U فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
dirty bit U بیت پرچم که توسط برنامههای مقیم حافظه تنظیم شده است .
monitors U برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitored U برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitor U برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
compression U نرم افزار مقیم که داده را موقع نوشتن فشرده میکند و هنگام خواندن به حالت اولیه بر می گرداند
extradites U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extraditing U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
installable device driver U درایور وسیلهای که در حافظه بار شده است و مقیم است و با تابع مشابه به درون سیستم عامل جایگزین میشود
garrisons U مقیم کردن مستقر کردن
resides U ساکن بودن مقیم بودن
garrison U مقیم کردن مستقر کردن
reside U ساکن بودن مقیم بودن
resided U ساکن بودن مقیم بودن
resident engineer U مهندس مقیم در کارگاه ساختمانی یا نماینده مهندس مشاور در کارگاه
command.com U در -MS DOS فایل برنامهای که حاوی مفسر دستورات سیستم عامل است این برنامه همیشه در حافظه مقیم است و دستورات سیستم را تشخیص میدهد و به عمل تبدیل میکند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com