English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mixed government U حکومتی که در ان جنبههای پادشاهی واشرافی و دمکراسی با هم به کار گرفته شود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
precautions U درنظرگرفتن احتیاط و جنبههای تامینی لازم
precaution U درنظرگرفتن احتیاط و جنبههای تامینی لازم
democrate U طرفدار دمکراسی
democratic U مبتنی بر دمکراسی
national [state, federal state] <adj.> U حکومتی
governmental <adj.> U حکومتی
government-run [television, newspaper etc.] <adj.> U حکومتی
belonging to the state <adj.> U حکومتی
anarchy U بی حکومتی
governmental U حکومتی
patinated U جرم گرفته کبره گرفته
government house U اداره حکومتی
government circles U دوایر حکومتی
democracies U مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracy U مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
the u states U پادشاهی
kinghood U پادشاهی
kingdom U پادشاهی
king ship U پادشاهی
regality U پادشاهی
king dom U پادشاهی
kingcraft U پادشاهی
regal U پادشاهی
sovereignty U پادشاهی
imperium U پادشاهی
royal U پادشاهی
the u kingdom U پادشاهی
gubernatorial U مربوط به فرماندار یافرمانداری حکومتی
gynaecocracy U حکومتی که دردست اناث باشد
monarchize U پادشاهی کردن
imperial U پادشاهی امپراتوری
tiara U کلاه پادشاهی
tiara U تاچ پادشاهی
king craft U سیاست پادشاهی
tiaras U تاچ پادشاهی
paludament U شنل پادشاهی
tiaras U کلاه پادشاهی
dethronement U عزل از پادشاهی
oligrachy U هیات حاکمه حکومتی با عده معدود
United Kingdom U کشور متحده پادشاهی
was a king in yemen U پادشاهی برد در یمن
coronate U مقام شهریاری پادشاهی
regalia U نشانها وعلائم پادشاهی
representative government U حکومتی که وضع قوانین ان بانمایندگان ملت باشد
theocracy U حکومتی که زمامداران اصلی ان پیشوایان مذهبی باشند
corporative state U حکومتی که صاحبان کلیه مشاغل در ان شریک باشند
oligarchic U وابسته به حکومتی که بدست چند تن اداره میشود
oligrachy U حکومتی که قدرت ان در دست افراد معدود باشد
oligarchical U وابسته به حکومتی که بدست چندتن اداره میشود
theocracies U حکومتی که زمامداران اصلی ان پیشوایان مذهبی باشند
dictatorship U حکومتی که به فرمان یک فرد مستبد اداره میشود
dictatorships U حکومتی که به فرمان یک فرد مستبد اداره میشود
Saudi Arabia U کشور پادشاهی عربستان سعودی
Exchequer U مالیه خزانه دار پادشاهی
kingdom U مملکت یا کشور پادشاهی موالید
Carolean U [دوره پادشاهی چارلز دوم]
they crowed him king U تاج پادشاهی برسرش گذاشتن
RAF U مخفف نیروی هوایی پادشاهی
isocracy U حکومتی که اختیارات سیاسی همه دران یکسان است
imperial gallon U گالن پادشاهی برابر با6345/4لیتر
to r. aking U کسی رادوباره به تخت پادشاهی نشاندن
monarchical U وابسته به یا همانند پادشاه یا نظام پادشاهی
polygarchy U حکومتی که به دست عده زیادی اداره شود حکومت جمعی
sovereignty U پادشاهی و سلطنت وفرمانروایی حاکمیت و سیادت و سلطه
democratic comiteism U سیستم کمیتهای دمکراتیک اصطلاحی است که لنین وتروتسکی و سایر نویسندگان کمونیست برای کمیسیون بازیهای سیستم دممراتیک وضع کرده اند و این نحوه عمل را از نقاط ضعف و عیوب دمکراسی می دانند
effluvium U پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
bureaucreacy U رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
to wield a sceptre U پادشاهی کردن تسلط کردن
totalitarianism U سیستم حکومتی که در جمیع شئون زندگی فردی افراد یک ملت دخالت کرده ان را تابع برنامه کلی دولت می سازدکه این برنامه ممکن است درجهت منافع یک فرد یا یک گروه یا یک طبقه و یا کل اجتماع تنظیم شده باشد
republic U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republics U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
dulling U گرفته
rancid U بو گرفته
sombrous U گرفته
dulls U گرفته
gruff U گرفته
dullest U گرفته
muggy U گرفته
folded in mist U مه گرفته
comate U مه گرفته
choky U گرفته
chock full U گرفته
brumous U مه گرفته
air less U گرفته
adopted U گرفته
mistful U مه گرفته
darksome U گرفته
muzzy U گرفته
pokey U گرفته
fogbound U مه گرفته
bunged up U قی گرفته
addicted U خو گرفته
clouded U گرفته
heartsore U دل گرفته
fusty U بو گرفته
fustier U بو گرفته
hoarse U گرفته
accustomed خو گرفته
uptight U گرفته
hoarser U گرفته
hoarsest U گرفته
thickest U گرفته
thicker U گرفته
thick U گرفته
fustiest U بو گرفته
low spirited U گرفته
dulled U گرفته
low-spirited U گرفته
duller U گرفته
dull U گرفته
poky U گرفته دلگیر
patinated U زنگار گرفته
cerated U موم گرفته
pokiest U گرفته دلگیر
pokier U گرفته دلگیر
on the panel U جزوصورت گرفته
derivative U گرفته شده
wont U خو گرفته عادت
divorcee U زن طلاق گرفته
divorcees U زن طلاق گرفته
addict خو گرفته معتاد
addicts U : خو گرفته معتاد
airless U گرفته یا دم کرده
patinous U کبره گرفته
derivatives U گرفته شده
Are you kidding ? Are you being funny? U شوخیت گرفته ؟
measly U کرم گرفته
fond U انس گرفته
in mourning U چرک گرفته
drippy U هوای گرفته
blear eyes U چشمان قی گرفته
blear U گرفته وتاریک
mity U کزم گرفته
mistful U میغ گرفته
medalled U مدال گرفته
caught U گرفته شده
smoky U دود گرفته
solemn U گرفته موقرانه
aeruginous U زنگ گرفته
maggoty U کرم گرفته
i have a secure grasp of it U انرا گرفته ام
triste U گرفته محزون
hoarsely U بطور گرفته
rainy U تر رگبار گرفته
began U دست گرفته
filmier U غبار گرفته
filmiest U غبار گرفته
filmy U غبار گرفته
fonder U انس گرفته
verminous U شپش گرفته
fondest U انس گرفته
tristful U گرفته محزون
reposing upon U قرار گرفته بر
resolved that ...... U تصمیم گرفته شد که
eerie U ترساننده گرفته
leaded U سرب گرفته
to d. itself U گرفته شدن
dulled U کندشدن گرفته
duller U کندشدن گرفته
dullest U کندشدن گرفته
dulling U کندشدن گرفته
rheumatic U رماتیسم گرفته
dull U کندشدن گرفته
dulls U کندشدن گرفته
malty U خو گرفته به ابجو خوری
mucid U بوزک زده بو گرفته
underlying U در زیر قرار گرفته
included U دور گرفته شده
i had been caught U گرفته شده بودم
skim milk U شیرخامه گرفته ورقیق
foul house U چشمی گرفته لنگر
sultrily U بطور دم گرفته یا گرم
lour U هوای گرفته وابریwerewolf
mossy U خزه گرفته باتلاقی
to be tuned in to a channel U کانالی را گرفته باشند
cut nails U ناخنهای گرفته یا چیده
followed by <adj.> U دنباله گرفته شده با
AC U گرفته شده است
She was depressed. U دلش گرفته بود
lour U گرفته شدن عبوس
in contemplation U درنظر گرفته شده
He was choking . U گلویش گرفته بود
skims U شیر خامه گرفته
lowered U هوای گرفته وابری
funky U بوی ناه گرفته
putrid flesh U گوشت گندیده یا بو گرفته
skimmed U شیر خامه گرفته
skim U شیر خامه گرفته
low-key U دارای صدای گرفته
low key U دارای صدای گرفته
assumed U بخود گرفته عاریتی
skimmed milk U شیرخامه گرفته ورقیق
patinous U زنگارگرفته جرم گرفته
my time is occupied U وقتم گرفته است
lower U هوای گرفته وابری
nidicolous U در اشیانه قرار گرفته
My left leg is in plaster . U پای چپ؟ را گچ گرفته اند
lowering U هوای گرفته وابری
lowers U هوای گرفته وابری
game U شکار گرفته شده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com