Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
capias
U
حکم یا امریه دائر بر توقیف شخص معینی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
active program
U
برنامه دائر
standardises
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardised
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardising
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardize
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizes
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizing
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
bond
U
تضمین نامه یاتعهدنامه دائر به پرداخت وجه
habeas corpus
U
حکم توقیف از طرف دادگاه باذکر دلایل توقیف
under restraint
U
در توقیف تحت توقیف د ربند
garnishment
U
میشود دائر براینکه حق تحویل اشیا یا نقودوی را به نامبرده ندارد وباید در محضر دادگاه حاضرشود و به ادعای خواهان پاسخ دهد
prescriptions
U
امریه
letter missive
U
امریه
commands
U
امریه
prescript
U
امریه
prescription
U
امریه
command
U
امریه
commanded
U
امریه
standing order
U
امریه نظامی
standing orders
U
امریه نظامی
commission
U
ماموریت امریه
precepts
U
امریه خطابه
commissioning
U
ماموریت امریه
hest
U
امریه وعده
precept
U
امریه خطابه
commissions
U
ماموریت امریه
directives
U
حکم امریه بخشنامه
directives
U
متضمن دستور امریه
directive
U
متضمن دستور امریه
directive
U
حکم امریه بخشنامه
adjutantship
U
معینی
adjutancy
U
معینی معاونت
he is at a loose end
U
کار معینی ندارد
cost plus
U
بعلاوه سود معینی
inbound
U
محصور در حدود معینی
ageless
U
بدون عمر معینی
stations
U
درپست معینی گذاردن
station
U
درپست معینی گذاردن
stationed
U
درپست معینی گذاردن
standardize
U
مطابق درجه معینی دراوردن
model
U
مطابق مدل معینی در اوردن
standardising
U
مطابق درجه معینی دراوردن
standardizing
U
مطابق درجه معینی دراوردن
standardises
U
مطابق درجه معینی دراوردن
predecease
U
پیش ازواقعه معینی مردن
modelled
U
مطابق مدل معینی در اوردن
modeled
U
مطابق مدل معینی در اوردن
standardised
U
مطابق درجه معینی دراوردن
emplace
U
در محل معینی قرار دادن
head for
U
به سمت معینی در حرکت بودن
local option
U
اختیار تعیین محل معینی
orbs
U
بدور مدار معینی گشتن
models
U
مطابق مدل معینی در اوردن
tonner
U
کامیون دارای فرفیت معینی
orb
U
بدور مدار معینی گشتن
standardizes
U
مطابق درجه معینی دراوردن
calibrates
U
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrating
U
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
protraction
U
نقشه کشی طبق مقیاس معینی
calibrated
U
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
cover drive
U
ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
calibrate
U
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
tonner
U
کشتی دارای تعداد معینی فرفیت
term insurance
U
بیمه در موردمخاطره برای مدت معینی
off break
U
کسب امتیاز معینی در ضربه به سمت راست
cover point
U
محل بازیگر در نقطه معینی دور از توپزن
dimension stock
U
چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
blood counts
U
شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
section hand
U
کارگرعضو دسته معینی ازکارگران راه اهن
the
U
حرف تعریف برای چیز یاشخص معینی
blood count
U
شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
time zones
U
منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
camporee
U
اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
stage set
U
تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
linebreeding
U
پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
time zone
U
منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
forty one billiard
U
بیلیارد کیسه دار که هربازیگر شماره معینی دارد
phonotypy
U
چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
humidistat
U
اسبابی برای تنظیم ونگاهداری درجه رطوبت درحد معینی
an impersonal verb
U
فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
spot pass
U
پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
precarious
U
عاریهای بسته بمیل دیگری مشروط بشرایط معینی مشکوک
isallobar
U
خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
packets
U
گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
isallobaric
U
خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
packet
U
گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
clearing and switch buying
U
توافق تجاری دوجانبهای که براساس ان دو کشور متعهدبه مبادله مقدار معینی کالامی گردند
minister resident
U
صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
hovering acts
U
قوانینی که بر رفت و امد کشتیهای خودی و اجنبی در محدوده معینی ازابهای کشور حکمفرمایی میکند
floating fender
U
زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
bond
U
سندی که به موجب ان خود ووارث و اوصیا و مباشرین امورش را به پرداخت مبلغ معینی به دیگری متعهد میکند
viewport
U
فرایندی که به استفاده کنندگان اجازه میدهد تا هر عکس انتخاب شده را در محل معینی روی یک صفحه نمایش قراردهند
helmzhold resonator
U
محفظه توخالی که تنها با یک سوراخ کوچک به محیط خارج مرتبط است و در ازای فرکانس معینی به تشدید درمی اید
arrestment
U
توقیف
sequestration
U
توقیف
distrainment
U
توقیف
arrests
U
توقیف
supperession
U
توقیف
arrest
U
توقیف
trustee process
U
توقیف
distraint
U
توقیف
confiscation
U
توقیف
suppression
U
توقیف
confinement
U
توقیف
stoppages
U
توقیف
stoppage
U
توقیف
nab
U
توقیف
nabbed
U
توقیف
nabbing
U
توقیف
nabs
U
توقیف
custody
U
توقیف
seizures
U
توقیف
hold up
U
توقیف
bail
U
توقیف
constraint
U
توقیف
arrested
U
توقیف
attachment
U
توقیف
hold-ups
U
توقیف
hold-up
U
توقیف
seizure
U
توقیف
distresses
U
توقیف
caption
U
توقیف
internment
U
توقیف
embargo
U
توقیف
garnishment
U
توقیف
captions
U
توقیف
imperisonment
U
توقیف
restraint
U
توقیف
restraints
U
توقیف
detentions
U
توقیف
durance
U
توقیف
distress
U
توقیف
detention
U
توقیف
embargoes
U
توقیف
durante
U
توقیف
grand larceny
U
سرقت بزرگ در CL سرقتی را گویند که دران قیمت مال مسروق ان ازمیزان معینی که در قانون مشخص شده است بیشتر باشد
do while
U
یک دستور برنامه نویسی زبان سطح بالا که تا موقعی که شرایط معینی وجود داشته باشد دستورالعملهای حلقهای را اجرا میکند
gyrodyne
U
رتورکرافتی که رتورهای ان هنگام برخاستن شناورماندن فرود و جلو رفتن تنها دردامنه معینی از سرعت توسط موتور کار میکند
future perfect tense
U
زمان ایندهای که انجام کاری پیش از وقت معینی پیش بینی میکند
re attachment
U
توقیف مجدد
house of d.
U
توقیف گاه
distrain
U
توقیف کردن
hold in restraint
U
توقیف کردن
arrest warrants
U
قرار توقیف
preventive detention
U
توقیف احتیاطی
lift the seizure
U
رفع توقیف
nabber
U
توقیف کننده
pinfold
U
توقیف گاه
keep in
U
توقیف کردن
release of seizure
U
رفع توقیف
privilege frome arrest
U
مصونیت از توقیف
put under the ban
U
توقیف کردن
arrest warrant
U
قرار توقیف
sequestrate
U
توقیف کردن
recaption
U
توقیف مجدد
parol arrest
U
توقیف شفاهی
distrainee
U
توقیف کننده
distrainer
U
توقیف کننده
distrainor
U
توقیف کننده
distraint
U
توقیف اموال
garnishment
U
حکم توقیف
sequester
U
توقیف کردن
to take into custody
U
توقیف کردن
embay
U
توقیف کردن
stay of proceedings
U
توقیف دادرسی
sequestration
U
توقیف غیرقانونی
detention pending trial
U
توقیف احتیاطی
house arrest
U
توقیف در منزل
attachment of debt
U
توقیف طلب
attachment of earnings
U
توقیف درامد
attachment of property
U
توقیف مال
writ of attachment
U
قرار توقیف
writ of attachment
U
حکم توقیف
garnishment
U
توقیف کردن
confiscable
U
قابل توقیف
confiscatable
U
قابل توقیف
warrant as arrest
U
حکم توقیف
to hold in restraint
U
توقیف کردن
distraint
U
توقیف دارائی
arrest
U
حکم توقیف
detaining
U
توقیف کردن
detained
U
توقیف کردن
detain
U
توقیف کردن
arrests
U
حکم توقیف
commitment
U
حکم توقیف
grabs
U
توقیف کردن
grabbing
U
توقیف کردن
grabbed
U
توقیف کردن
detains
U
توقیف کردن
impound
U
توقیف کردن
impounded
U
توقیف کردن
arrest
U
توقیف شخص
arrested
U
حکم توقیف
arrested
U
توقیف شخص
lockups
U
توقیف حبس
lockup
U
توقیف حبس
arrests
U
توقیف شخص
impounds
U
توقیف کردن
impounding
U
توقیف کردن
commitments
U
حکم توقیف
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com