English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
summary conviction U حکم محکومیت صادره ازدادگاه بخش بدون دخالت هیات منصفه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
summings up U خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summing up U خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
perverse verdict U رای هیات منصفه که بدون توجه به راهنمایی قاضی دادگاه
open verdict U رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
peremptory challenge U رد عضو هیات منصفه به وسیله یکی از اصحاب دعوی بدون ذکر دلیل خاص
attaint U محکومیت قاضی یا عضوهیئت منصفه بعلت دادن رای غلط
juries U هیات منصفه
jury U هیات منصفه
forewoman U سخنگوی هیات منصفه
member of the jury U عضو هیات منصفه
grand jury U هیات منصفه عالی
grand juries U هیات منصفه عالی
verdicts U رای هیات منصفه
jury man U عضو هیات منصفه
verdicts U تصمیم هیات منصفه
juror U عضو هیات منصفه
foreman U سخنگوی هیات منصفه
jurors U عضو هیات منصفه
foremen U سخنگوی هیات منصفه
verdict U تصمیم هیات منصفه
verdict U رای هیات منصفه
challenging a juror U جرح عضو هیات منصفه
striking a jury U تعیین هیات منصفه با روش حذفی
struck U هیات منصفه تعیین شده باروش حذفی
principal challenger U رد عضو هیات منصفه با دلیل قابل قبول
inquisitions U نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
panels U صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
panel U صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
inquisition U نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
indict U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicts U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicting U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicted U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
rider U ماده اصلاحی یا الحاقی درشور سوم لایحه الحاقیه رای هیات منصفه
riders U ماده اصلاحی یا الحاقی درشور سوم لایحه الحاقیه رای هیات منصفه
summing up evidence U نطق اختتامیه وکیل در انتهای دادرسی که ضمن ان ادله ومدافعات خود را برای هیات منصفه شرح میدهد
discharge U مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharges U مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
special verdict U رای هیات منصفه در حالتی که حقایق موضوع مطروحه را ان چنان که برایشان ثابت شده است اعلام و اخذ تصمیم را به دادگاه بسپارند
challenge U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenges U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
presentment U اطلاع هیات منصفه دادگاه جنایی از وقوع جرم درصورتی که مبنی بر مشاهده یا اگاهی خود ایشان بوده بر مبنای کیفرخواست تنظیمی نباشد
misdirection U در CL منظوراشتباه قاضی است در موردتفهیم نکات قضایی موضوع برای اعضاء هیات منصفه پیش از انکه وارد شور شوندو این میتواند باعث تجدیدمحاکمه شود
arrest of judgment U سرباز زدن قاضی از صدورحکم پس از اعلام نظر هیات منصفه به علت مطالبی که درمدارک ارائه شده به نظررسیده و انهارا غلط یا قابل نقض قلمداد کند . به عبارت دیگر خودداری قاضی ازصدور رای است تا رفع اشتباهات موجود
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
folded U یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
fold U یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
folds U یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
accordion fold U یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
blacker U وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
blackest U وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
blacks U وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
black U وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
blacked U وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
mission U هیات اعزامی هیات تبلیغی
missions U هیات اعزامی هیات تبلیغی
conviction U محکومیت
sentences U محکومیت
sentencing U محکومیت
convictions U محکومیت
coniviction U محکومیت
condemnations U محکومیت
sentence U محکومیت
condemnation U محکومیت
outgoing U صادره
proscription U تبعید محکومیت
reconviction U محکومیت مجدد
guiltiness U محکومیت بزهکاری
foredoom U محکومیت قبلی
conviction U محکومیت مجرمیت
criminal conviction U محکومیت جنایی
convictions U محکومیت مجرمیت
guilt U گناه مجرمیت محکومیت
court order U قرار صادره از دادگاه
export U بیرون بردن کالای صادره
exporting U بیرون بردن کالای صادره
exported U بیرون بردن کالای صادره
magisterial U صادره ازکلانتری یا دادگاه بخش
judicial writ U نامه رسمی صادره از محکمه
lifo last in first out U اولین صادره از اخرین وارده
treasury note U اسکناس صادره از طرف خزانه
filo U اخرین صادره از اولین وارده
lifo U اولین صادره ازاخرین وارده
self condemnation U محکوم ساختن نفس محکومیت وجدایی
decrees U حکم صادره از محاکم نیروی دریایی
decreeing U حکم صادره از محاکم نیروی دریایی
decreed U حکم صادره از محاکم نیروی دریایی
decree U حکم صادره از محاکم نیروی دریایی
information U اعلام جرم صادره از ناحیه مامورتعقیب
disaffirm U دعوی سابق را به صلح ختم کردن نقض احکام صادره از دادگاهها
interventions U دخالت
intervention U دخالت
interference U دخالت
mediacy U دخالت
jury U هیئت منصفه
hand U دخالت کمک
handing U دخالت کمک
juries U هیئت منصفه
petty jury U هیئت منصفه
take part U دخالت کردن
meddling U دخالت بیجا
to strike in U دخالت کردن
interferential U وابسته به دخالت
trial jury U هیئت منصفه
intervened U دخالت کردن
to have a finger in the pie U دخالت کردن
to chop in U دخالت درگفتگوکردن
meddlesomeness U دخالت بیجا
interferes U دخالت کردن
intervene U دخالت کردن
meddles U دخالت بیجاکردن
admix U دخالت کردن
interfere U دخالت کردن
interfered U دخالت کردن
meddled U دخالت بیجاکردن
intervenes U دخالت کردن
participates U دخالت کردن
meddle U دخالت بیجاکردن
participate U دخالت کردن
participated U دخالت کردن
captain a protest U افهار نامه صادره از طرف مقامات بندر در مورد شرح کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده
take part U دخالت یا شرکت کردن
grand jury U هیئت منصفه عالی
assize U هیئت قضات یا منصفه
grand juries U هیئت منصفه عالی
interposition U دخالت میانه گیری
juror U عضو هیئت منصفه
exchange intervention U دخالت در بازار ارز
wink at <idiom> U اجازه دخالت ندادن
to step in U دخالت کردن توامدن
jurors U عضو هیئت منصفه
special jury U هیئت منصفه مخصوص
without any reservation U بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally U بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
forelady U زن سخنگو ورئیس درهیئت منصفه
intromit U دخالت کردن مزاحم شدن
to have a finger in every pie U درهمه کاری دخالت کردن
petit jury U هیئت منصفه دوازده نفری
verdict U رای هیئت منصفه فتوی
come between <idiom> U درروابط دونفر دخالت کردن
verdicts U رای هیئت منصفه فتوی
unformed U بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
condemnations U ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
condemnation U ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
pyx jury U هئیت منصفه عیارگیران داوران دینارسنج
withdrawing a juror U حذف یکی از دوازده عضوهیات منصفه
embracery U جرم اعمال نفوذ در هیئت منصفه یا دادگاه
embraceor U متهم به اعمال نفوذ درهیئت منصفه یا دادگاه
hen hussy U مردیکه زیادبکارهای زنانه وخانگی دخالت میکند
magna carta U فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
magna charta U فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
countermand U لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermands U لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermanding U لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermanded U لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
flat U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently U آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest U بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
She's got a finger in every pie. U او [زن] توی همه چیز دخالت می کند. [رفتار ناپسند]
telesthesia U احساس چیزی از مسافت دوربدون دخالت حواس پنجگانه
but for income U قسمتی از درامد که به علت دخالت عامل بخصوصی عایدشده
true bill U اعلام جرمی که هیئت منصفه در فهر ان صحه گذارند
automation U استفاده از ماشین هایی که دخالت افراد در آن بسیار کم است
Taoism U روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
bodies U هیات
body U هیات
party U هیات
board U هیات
councils U هیات
boarded U هیات
council U هیات
mission U هیات
missions U هیات
corps U هیات
back-seat drivers U مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
back-seat driver U مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
supervening impossibility of performance U غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
frustration U غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
frustrations U غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
to pack a jury U جورکردن و برگزیدن اعضای هئیت منصفه بدانسان که طرافداری از شخص بنماید
stock dividend U سهام صادره بابت سود سهام
arbitral tribunal U هیات تحکیم
council of ministers U هیات وزرا
consular corps U هیات کنسولی
governing body U هیات حاکمه
council of ministers U هیات وزیران
board of trustee U هیات امناء
deputation U هیات نمایندگان
selection board U هیات گزینش
deputations U هیات نمایندگان
board of trutees U هیات امنا
cabint U هیات وزرا
executive commission U هیات رئیسه
executive commission U هیات مجریه
board of directors U هیات مدیره
managing committee U هیات رئیسه
managing committee U هیات مدیره
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com