English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
prohibition U حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
mandamus U حکم دادگاه عالی بدادگاه تالی
procedendo U حکم ارجاع مجدد دعوی از محکم عالی به دادگاه تالی
courts of appeal U دادگاه عالی محکمه استیناف
court of appeal U دادگاه عالی محکمه استیناف
lower court U محکمه تالی
tribunal U دادگاه محکمه
forum U دادگاه محکمه
forums U دادگاه محکمه
tribunals U دادگاه محکمه
law court U دادگاه قضایی
law courts U دادگاه قضایی
disciplinary court U دادگاه انتظامی محکمه اداری
court of appeal U محکمه استیناف دادگاه پژوهشی
courts of appeal U محکمه استیناف دادگاه پژوهشی
concurrent jurisdiction U رسیدگی قضایی همزمان به چند جرم دادگاه الحاقی یاهمزمان
superior court U دادگاه عالی
general court martial U دادگاه عالی نظامی
quashing U نقض رای در دادگاه عالی
hight disciplinary court of judges U دادگاه عالی انتظامی قضات
reversals U نقض رای در دادگاه عالی
star chamber U دادگاه عالی مدنی وجنایی
reversal U نقض رای در دادگاه عالی
The tribunal considered that this action amounted to professional misconduct. U برای دادگاه این اقدام برابر با اشتباه حرفه ای محسوب می شود.
generals U ژنرال امیر ارتش دادگاه عالی تیمسار
general U ژنرال امیر ارتش دادگاه عالی تیمسار
r.s.c U قوانین مربوط به دادگاه یادیوان عالی معادل supremecourt of rules
sanhedrim U سهندرین :دادگاه وشورای عالی بنی اسرائیل دراورشلیم درزمانهای پیشین
habeas corpus U میدهد مشعر بر اینکه وی را در محضر دادگاه برای رسیدگی به ادعایش حاضرکند
advanced level U پایه مهارت عالی در سطح عالی
seconding U تالی
similar U تالی
seconds U تالی
seconded U تالی
following U تالی
second U تالی
consequent U تالی
judge advocate U دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
discharges U مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge U مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
continuance U تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
obverse U قضیه تالی
lower courts U محاکم تالی
prize courts U دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
transfer of cause U احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
purging a contempt of court U جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
parquet U محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
modus tollens U نفی تالی [ریاضی]
on an even keel <idiom> U به ترتیب عالی یا محیطی عالی
modus tollendo tollens U نفی تالی [منطق] [ریاضی]
denying the consequent U نفی تالی [منطق] [ریاضی]
remanet U احاله موضوع از یک دادگاه به دادگاه دیگر
manadamus U حکم دادگاه بالاتربه دادگاه پایین تر
summary court U دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
writ U دستور دادگاه حکم دادگاه
writs U دستور دادگاه حکم دادگاه
arrested U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
tribunal U محکمه
tribunals U محکمه
forum U محکمه
court U محکمه
forums U محکمه
assize U محکمه
industrial tribunal U محکمه صناعی
criminal court U محکمه جنائی
court of a U محکمه استیناف
arret U حکم محکمه
court of first instance U محکمه بدایت
open court U محکمه عمومی
religious court U محکمه شرع
judgments U حکم محکمه
judgements U حکم محکمه
judgement U حکم محکمه
court of petty offences U محکمه خلاف
police court U محکمه خلاف
court of minor offence U محکمه خلاف
the court above U محکمه بالاتر
equanimity U خودداری
self control U خودداری
abstention U خودداری
self-control U خودداری
forearance U خودداری
abstinence U خودداری
self-possession U خودداری
self possession U خودداری
composure U خودداری
self command U خودداری
abstentions U خودداری
forbearance U خودداری
continence U خودداری
logical U حرف یا کلمهای که عمل منط قی که انجام میدهد را شرح میدهد.
jurisdiction U قضایی
jural U قضایی
juratory U قضایی
juridical U قضایی
judicial U قضایی
judiciary U قضایی
arraignment U احضار به محکمه تعقیب
docketed U دفتر اوقات محکمه
probate court U محکمه امور حسبی
docket U دفتر اوقات محکمه
dockets U دفتر اوقات محکمه
venire faciac U حکم احضار به محکمه
benches U هیات قضات محکمه
docketing U دفتر اوقات محکمه
bench U هیات قضات محکمه
querela U دعوی مطروح در محکمه
abstained U خودداری کردن
forborne U خودداری کردن
forbore U خودداری کرد
self control U قوه خودداری
abstaining U خودداری کردن
abstains U خودداری کردن
withold U خودداری کردن از
abstain U خودداری کردن
restraints U نگهداری خودداری
keep up U خودداری کردن
holdout U خودداری از بازی
dishonoring U خودداری از پرداخت
geuk gei U خودداری کردن
holdouts U خودداری از بازی
dishonours U خودداری از پرداخت
dishonouring U خودداری از پرداخت
dishonoured U خودداری از پرداخت
dishonour U خودداری از پرداخت
dishonors U خودداری از پرداخت
restraint U نگهداری خودداری
dishonored U خودداری از پرداخت
hold in U خودداری کردن
precedent U رویه قضایی
precedents U رویه قضایی
judicature U قوه قضایی
judicature U حوزه قضایی
jurisdiction U حوزهء قضایی
judicial settlement U حل اختلاف قضایی
judicial settlement U تسویه قضایی
judicial circumstantial evidence U اماره قضایی
judicial assistance U معاضدت قضایی
judicial delegation U تفویض قضایی
judicial immunity U مصونیت قضایی
judiciary U قوه قضایی
legal aid U معاضدت قضایی
the rule of law U تامین قضایی
law agent U نماینده قضایی
litigation U دعوی قضایی
judicial precedent U رویه قضایی
legal assistance U مشاوره قضایی
legal U شرعی قضایی
legal suit U تعقیب قضایی
miscarriage of justice U اشتباه قضایی
miscarriages of justice U اشتباه قضایی
institution U تاسیس قضایی
presumption juris tantum U اماره قضایی
quasi judicial U شبه قضایی
rogatory U نیابت قضایی
docks U جای محکوم یازندانی در محکمه
out of court settlement U توافق بدون محکمه [حقوق]
lord chief justice U رئیس کل محکمه استیناف انگلستان
judicial writ U نامه رسمی صادره از محکمه
right of begin U حق مدعی در اغازبیان ادعا در محکمه
docked U جای محکوم یازندانی در محکمه
dock U جای محکوم یازندانی در محکمه
abstentions U خودداری ازدادن رای
sit out U خودداری بازیگر از تمدیدقرارداد
to abstain from something U خودداری [ازدادن رای ]
self repression U مسک نفس خودداری
abstention U خودداری ازدادن رای
to look back U از پیشرفت خودداری کردن
keep a straight face U از خنده خودداری کردن
conscientious objection U خودداری از خدمت سربازی
district attorney U بازپرس بخش قضایی
sub judice U بدون تصمیم قضایی
justiciar U مامور قضایی عالیرتبه
legal advice U مشورت یا نظر قضایی
district attorneys U بازپرس بخش قضایی
extrajudicial U خارج ازصلاحیت قضایی
enforcement of judgement U اجرای احکام قضایی
abstain U خودداری داوران ازدادن رای
abstained U خودداری داوران ازدادن رای
abstaining U خودداری داوران ازدادن رای
abstains U خودداری داوران ازدادن رای
receding U عقب کشیدن خودداری کردن از
contain U شامل بودن خودداری کردن
recedes U عقب کشیدن خودداری کردن از
receded U عقب کشیدن خودداری کردن از
recede U عقب کشیدن خودداری کردن از
contains U شامل بودن خودداری کردن
withheld U مضایقه داشتن خودداری کردن
contained U شامل بودن خودداری کردن
hold out U حاکی بودن از خودداری کردن از
withholds U مضایقه داشتن خودداری کردن
withholding U مضایقه داشتن خودداری کردن
withhold U مضایقه داشتن خودداری کردن
dictums U گفته افهار نظر قضایی
proetor U متصدی امور قضایی وکشوری
dictum U گفته افهار نظر قضایی
adjudge با حکم قضایی فیصل دادن
Soc U ازادی دراخذ تصمیم قضایی
circuit U حوزه قضایی یک قاضی دور
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com