Perdic | حکم تامین مدعی به | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	elegit U	حکم تامین مدعی به

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words

	levy a sum on a person's property U	به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
Other Matches

	defense U	دفاع مدعی علیه در مقابل ادعای مدعی
	garnishee U	کسی که خواستهای نزداو تامین یا توقیف باشد تامین مدعا به کردن
	remanded U	اخذ تامین مجدد تشدید تامین
	remands U	اخذ تامین مجدد تشدید تامین
	remanding U	اخذ تامین مجدد تشدید تامین
	garnishment U	تامین خواسته حکم تامین مدعابه
	remand U	اخذ تامین مجدد تشدید تامین
	close in security U	برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
	communication security monitoring U	کنترل تامین مخابراتی نظارت در امر تامین مخابراتی
	communication security account U	میزان تامین مخابراتی اندازه تامین مخابراتی
	plaintiffs U	مدعی
	actor U	مدعی
	actors U	مدعی
	attorneys U	مدعی
	claimant U	مدعی
	asserter U	مدعی
	plaintiff U	مدعی
	accusers U	مدعی
	accuser U	مدعی
	assertive U	مدعی
	letter of attorney U	مدعی
	pursuer U	مدعی
	pursuers U	مدعی
	remedy sought by plaintiff U	مدعی به
	pretendant U	مدعی
	attorney U	مدعی
	object of claim U	مدعی به
	maintainer U	مدعی
	Attorneys General U	مدعی العموم
	adversary U	مدعی متخاصم
	defendants U	مدعی علیه
	Attorney General U	مدعی العموم
	public prosecutor U	مدعی العموم
	public prosecutors U	مدعی العموم
	adversaries U	مدعی متخاصم
	defendant U	مدعی علیه
	professed U	متعهد مدعی
	professed U	مدعی مقر به
	lord a U	مدعی العموم
	prosecuting attorney U	مدعی العموم
	relator U	مدعی خصوصی
	rightful claimant U	مدعی محق
	plaintiff U	مدعی [قانون]
	complainant [British E] U	مدعی [قانون]
	pursuer [Scottish English] U	مدعی [قانون]
	claimant [arbitration proceedings] U	مدعی [قانون]
	he claims to U	او مدعی است که
	encumbrancer U	مدعی ملک
	public prosector U	مدعی العموم
	respondent U	مدعی علیه
	respondents U	مدعی علیه
	pretender U	مدعی من غیر حق
	pretenders U	مدعی من غیر حق
	complainant U	عارض مدعی
	complainants U	عارض مدعی
	the a party U	مدعی خصم
	attorneygeneral U	مدعی العموم
	attorneygeneralship U	مدعی العمومی
	dirctor of public prosecutions U	مدعی العموم
	petitioner [divorce proceedings] U	مدعی [قانون]
	know-it-all U	مدعی علم الیقین
	know it all U	مدعی علم الیقین
	know-it-alls U	مدعی علم الیقین
	suitor U	عرضحال دهنده مدعی
	claimant U	طلب کننده مدعی
	suitors U	عرضحال دهنده مدعی
	contender U	مدعی دربرابر قهرمان
	object of claim U	مدعی به متنازع فیه
	pretenders U	مدعی تاج وتخت
	pretender U	مدعی تاج وتخت
	contenders U	مدعی دربرابر قهرمان
	maintain U	حمایت کردن از مدعی بودن
	claiming U	مدعی به مطالبات ادعا کردن
	demurs U	در CL حالتی است که مدعی علیه
	maintained U	حمایت کردن از مدعی بودن
	maintains U	حمایت کردن از مدعی بودن
	claimed U	مدعی به مطالبات ادعا کردن
	demur U	در CL حالتی است که مدعی علیه
	claims U	مدعی به مطالبات ادعا کردن
	right of begin U	حق مدعی در اغازبیان ادعا در محکمه
	put in a claim for something U	مدعی مالکیت چیزی شدن
	claim U	مدعی به مطالبات ادعا کردن
	demurring U	در CL حالتی است که مدعی علیه
	demurred U	در CL حالتی است که مدعی علیه
	the burden of proof rests with U	اثبات ادعا بر عهده مدعی است
	libellee U	مدعی علیه شخص مورد افترا
	replication U	جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
	libelee U	مدعی علیه شخص مورد افترا
	nemo potest esse simul actor et judex U	هیچ کس نمیتواند در ان واحد قاضی و مدعی باشد
	state attorney U	نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
	state's attorney U	نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
	venire facias tot matrons U	دستور تشکیل هیات منصفهای از زنان برای زنی که مدعی ابستنی است
	safety U	تامین
	water supply U	تامین اب
	water supplies U	تامین اب
	cover U	تامین
	securing U	تامین
	securement U	تامین
	coverings U	تامین
	covers U	تامین
	security U	تامین
	hedging U	تامین
	safety limit U	حد تامین
	safety diagram U	دیاگرام تامین
	committment U	تامین اعتبار
	financier U	تامین اعتبارکننده
	financiers U	تامین اعتبارکننده
	buffer zones U	منطقه تامین
	buffer zone U	منطقه تامین
	electronic security U	تامین الکترونیکی
	communication security U	تامین مخابراتی
	supply U	تامین کردن
	cryptosecurity U	تامین رمز
	secures U	تامین شده
	secures U	تامین کردن
	fulfill U	تامین کردن
	collective security U	تامین اجتماعی
	buffer stock U	تامین ذخیره
	give security for U	تامین کردن
	factor of safety U	عامل تامین
	internal security U	تامین داخلی
	supplying U	تامین کردن
	physical security U	تامین تاسیسات
	area security U	تامین منطقه
	local security U	تامین محلی
	chemical security U	تامین شیمیایی
	preservation of evidence U	تامین دلیل
	security U	تامین مصونیت
	social security U	تامین اجتماعی
	quia timet U	حکم تامین
	secure U	تامین شده
	secure U	تامین کردن
	secure U	درامان تامین
	provisioning U	تامین ذخیره
	supplied U	تامین کردن
	appropriation reimbur sement U	تامین اعتبار
	procurement U	تامین اماد
	troop safety U	تامین عده ها
	insuring U	تامین کردن
	insures U	تامین کردن
	ensuring U	تامین کردن
	ensures U	تامین کردن
	ensured U	تامین کردن
	ensure U	تامین کردن
	take care of U	تامین کردن
	the rule of law U	تامین قانونی
	transmission security U	تامین ارسال
	transmission security U	تامین مخابره
	guarantee U	تامین کردن
	the rule of law U	تامین قضایی
	supply port U	درگاه تامین
	signal security U	تامین مخابراتی
	safety factor U	عامل تامین
	guaranteed U	تامین کردن
	protection U	تامین نامه
	cover U	تامین کردن
	secures U	درامان تامین
	coverings U	تامین کردن
	safety stakes U	دستکهای تامین
	funding U	تامین وجه
	guarantees U	تامین کردن
	insecurity U	عدم تامین
	covers U	تامین کردن
	safety factor U	ضریب تامین
	transmission security U	تامین ارسال پیام
	area security U	تامین منطقه عملیات
	safety card U	کارت تامین اتشبار
	finance company U	شرکت تامین مالی
	deficit financing U	تامین کسر بودجه
	elevation of security U	زیاد کردن تامین
	emanitions security U	تامین ضد استراق سمع تامین استراق سمع
	to ensure something U	تامین کردن [چیزی]
	water supply to navigation U	تامین اب کانال کشتیرانی
	victual U	خواربار تامین کردن
	security for cost U	تامین هزینه دادرسی
	security for costs U	تامین هزینه دعوی
	self protection U	برقراری تامین از خود
	rear area security U	تامین منطقه عقب
	supply company U	شرکت تامین کننده
	social security system U	نظام تامین اجتماعی
	social security program U	برنامه تامین اجتماعی
	social security benefits U	منافع تامین اجتماعی
	social security organization U	سازمان تامین اجتماعی
	power supply U	تامین کننده برق
	safety officer U	افسر تامین یکان
	levy a sum on a person's property U	تامین خواسته کردن
	unemployment fund U	صندوق تامین بیکاری
	tucker U	تامین غذا کردن
	system maintenance U	تامین و نگهداری سیستم
	make up a deficit U	تامین کردن کسری
	to feather ones nest U	تامین اتیه کردن
	social security act U	قانون تامین اجتماعی
	continuing appropriation U	مداومت تامین اعتبار
	bombline U	خط تامین پرتاب بمب
	guarantees U	تامین تضمین کردن
	finances U	تامین هزینه پولی
	appropriation reimbur sement U	تامین سپرده یاوثیقه
	collective security U	تامین دسته جمعی
	pacification U	تامین ثبات داخلی
	financing U	تامین هزینه پولی