English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 184 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I simply cant concentrate. U حواس ندارم ( حواس برایم نمانده )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
distract U حواس
distracts U حواس
absent-mindedly U حواس پرت
mental defectives U اختلال حواس
distraction U حواس پرتی
distractions U حواس پرتی
the five senses U حواس پنجگانه
sense U حواس پنجگانه
sensuousness U وابستگی به حواس
absentminded U حواس پرت
abstractedness U تفرقه حواس
aprosexia U تفرقه حواس
collectedness U جمعی حواس
wackiness U حواس پرتی
absent-minded U حواس پرت
absent minded U حواس پرت
sensed U حواس پنجگانه
senses U حواس پنجگانه
attention U خاطر حواس
attentions U خاطر حواس
distraught U پریشان حواس
wackier U حواس پرت
wackiest U حواس پرت
wacky U حواس پرت
whackier U حواس پرت
whackiest U حواس پرت
preoccupiedly U با حواس پریشان
preoccupied U پریشان حواس
abstractedly U با تفرقه حواس
wool-gathering U حواس پرتی
to space out U پرت شدن حواس
off-putting U حواس پرت کننده
wool gather U حواس پرت بودن
supersensible U ماوراء عالم حواس
sensorium U مرکز حواس اعضای حس
nitwit U ادم پریشان حواس
sensuously U وابسته به حواس یااحساسات
collected U دارای حواس جمع
light headed U گیج حواس پرت
nitwits U ادم پریشان حواس
sensuous U وابسته به حواس یااحساسات
dysaesthesia U اختلال حواس جسمانی
featherhead U شخص پریشان حواس
light-headed U گیج حواس پرت
haptics U علم حواس پوستی
preoccupiedly U با داشتن حواس در جای دیگر
self collected U دارای کف نفس حواس جمع
woolly headed U مغشوش گیج و حواس پرت
featherhead U ادم حواس پرت سبکسر
featherbrain U ادم حواس پرت پریشان خیال
have eyes only for <idiom> U همه حواس وتوجه را به چیزی دادن
to listen with rapt attention U با مجذوبیت تمام گوش کردن با ششدانگ حواس وغیره
telesthesia U احساس چیزی از مسافت دوربدون دخالت حواس پنجگانه
mysticism U مسائلی که فهم انها از حدود توانایی حواس فاهر خارج باشد
to p off an awkward situation U حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
distracts U گیج کردن حواس دشمن را پرت کردن
distract U گیج کردن حواس دشمن را پرت کردن
i have no knowledge of it U هیچ اگاهی از ان ندارم اطلاعی از ان ندارم
it has escaped my remembrance U در یاد ندارم بخاطر ندارم
out of <idiom> U باقی نمانده
She has very little color. U رنگ بصورتش نمانده
There is no time left . U دیگر وقتی نمانده
get out of the way <idiom> U چیزی به مانع نمانده
not a scrap is left U ذرهای باقی نمانده است
he was all but adrowneed U چیزی نمانده بودکه غرق شود
I was literally ( nearly , almost ) kI'lled . I was within an ace of being kI'lled. U چیزی نمانده بود کشته بشوم
He just missed going to jail. U چیزی نمانده بود بزندان بیافتد
It is all over between them . They are thru with each other . U بین آنها چیزی باقی نمانده ( را بطه یا تماسی وجود ندارد )
The darkest hour is that before the down. <proverb> U تاریک ترین لیظه هنگامی است که چیزی به فجر نمانده است .
plene administravit U بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
It is easy for me. U برایم خیلی آسان است
Bring me a few sheets of paper . U چند صفحه کا غذ برایم بیاور
i paid dearly for it U بسیار گران برایم تمام شد
Please bring me the orifinal letter . U عین نامه را برایم بیاورید
He told me in so many words . U عینا" اینطور برایم گفت
Keep a free(an empty)seat for me. U یک صندلی خالی برایم نگاهدار
i must answer for the damages U ازعهده خسارت ان باید برایم
I don't [ couldn't ] give a damn about it. <idiom> U برایم اصلا مهم نیست.
Could you bring me ... ? ممکن است ... برایم بیاورید؟
Please get me a taxi. لطفا یک تاکسی برایم بگیرید.
It is too easy for me. U برایم مثل آب خوردن است
I have outgrown my suits. U لباسهایم برایم تنگ شده
Mother left me 500 tomans . U مادرم برایم 500 تومان گذاشت
May I have an ashtray? U ممکن است یک زیرسیگاری برایم بیاورید؟
May I have a blanket? U ممکن است یک پتو برایم بیاورید؟
May I have an iron? U ممکن است یک اتو برایم بیاورید؟
I paid dearly for this mistake . U این اشتباه برایم گران تمام شد
These shoes are too big for me . U این کفشها برایم گشاد است
This is my last chance . U این برایم آخرین فرصت است
Please take my suitcase. خواهش میکنم چمدانم را برایم بیاورید.
These shoes are too tight for me. U این کفشها برایم تنگ است
Tell me hpw you escaped. U برایم بگه چطور فرار کردی
I've been set up! U برایم پاپوش درست کرده اند!
Drop me a line . U برایم چند خط بنویس ( نامه بفرست )
Please take that bag. خواهش میکنم آن کیف را برایم بیاورید.
i have nothing U ندارم
Give me a full account of the events. U جریان کامل وقایع را برایم تعریف کنید
The notice is too short [for me] . U آگاهی [برایم] خیلی کوتاه مدت است.
May I have some ...? آیا ممکن است کمی ... برایم بیاورید؟
May I have a bath towel? U ممکن است یک حوله حمام برایم بیاورید؟
May I have some ...? آیا ممکن است مقداری ... برایم بیاورید؟
help any one . U برایم خوش قدم بود ( شانس آورد )
May I have some soap? U ممکن است چند تا صابون برایم بیاورید؟
i am not a with him U با او اشنایی ندارم
Are there any messages for me? U من پیغامی ندارم؟
I am dead broke . I am penniless. U یک غاز هم ندارم
i cannot bear him U حوصله او را ندارم
i dont meant it U مقصودی ندارم
Are there any letters for me? U من نامه ای ندارم؟
I don't have a spoon. من قاشق ندارم.
i am not in U حالش را ندارم
i have no objection to that U به ان اعتراضی ندارم
I don't have a knife. من چاقو ندارم.
I don't have a fork. من چنگال ندارم.
May I have some toiletpaper? U ممکن است چند تا کاغذ توالت برایم بیاورید؟
Please take this luggage. خواهش میکنم این اسباب و اثاثیه را برایم بیاورید.
Can I have some more ...? آیا ممکن است کمی دیگر ... برایم بیاورید؟
Thats no news to me. U این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
May I have some hangers? U ممکن است چند تا چوب لباسی برایم بیاورید؟
May I have the menu, please? U ممکن است لطفا صورت غذا را برایم بیاورید؟
Please send me information on ... U خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
May I have the drink list, please? U ممکن است لطفا صورت نوشیدنیها را برایم بیاورید؟
i reck not of danger U من باکی از خطر ندارم
I am not in the mood. U حال وحوصله ندارم
i have no work today U امروز کاری ندارم
I'm fine with it. <idiom> U من باهاش مشکلی ندارم.
i am out of p with it U دیگرحوصله انرا ندارم
I have no small change. U من پول خرد ندارم.
i am reluctant to go U میل ندارم بروم
I'm up to my ears <idiom> U فرصت سر خاراندن ندارم
i do not feel like working U کار کردن ندارم
No harm meant! U قصد اهانت ندارم!
My pain has gone. U دیگر درد ندارم.
i do not have the courage U جرات انرا ندارم
No offence! U قصد اهانت ندارم!
I have no place (nowhere) to go. U جایی ندارم بروم
I don't like this. من این را دوست ندارم.
I am sore at her. Iam bitter about her. U ازاودل خوشی ندارم
I have nothing against you . U با شما مخالفتی ندارم
I have nothing to do with him . U با اوسر وکاری ندارم
I have nothing to do with politics. U کاری به سیاست ندارم
I cant do any crystal – gazing . U علم غیب که ندارم
I'm not worth it. U من ارزش اونو ندارم.
i have no money about me U با خود هیچ پولی ندارم
i have no other place to go U جای دیگری ندارم که بروم
I havent heard of her for a long time. U مدتها است از او خبری ندارم
I am minding my own business. U کاری بکار کسی ندارم
I have nothing to declare. کالای گمرکی همراه ندارم.
She is not concerned with all that . U با این کارها کاری ندارم
I have lost my interest in football . U دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
I have nothing more to say . U دیگر عرضی نیست ( ندارم )
I don't have it in my power to help you. U من توانایی کمک به شما را ندارم.
I cant take (stand) it any longer. U بیش از این تاب ندارم
That is fine by me if you agree. U اگر موافقی من هم حرفی ندارم
I am tied up ( engaged ) on Saturday . U شنبه گرفتارم ( وقت ندارم )
i have nothing else U هیچ چیز دیگر ندارم
I have no doubt that you wI'll succeed. U تردیدی ندارم که موفق می شوید
i cannot a to buy that U استطاعت خرید انرا ندارم
I dislike dull colors . U رنگهای مات را دوست ندارم
I dont wish ( want ) to malign anyone . U میل ندارم بد کسی را بگویم
I am [will be] busy this afternoon . امروز بعد از ظهر وقت ندارم.
I'll get there when I get there. <proverb> U حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
You must be joking (kidding). U شوخی می کنی ( منکه باور ندارم )
I am not concerned with whether or not it was tru the mI'll . U با راست ودروغ بودن آن کاری ندارم
It is of no interest to me at all. U من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
To regain consciousness. to come to. U امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate. U فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
I have no claim to this house. U نسبت به این خانه ادعایی ندارم
I dont have an earthly chance. U کمترین شانس راروی زمین ندارم
ido not feel my legs U نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
I don't socialize much these days. U این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
I dont mean to intrude . U قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself . U بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
i have no idea of that U هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
How long is a piece of string? [Britisch E] [Australian E] [when length amount or duration is indeterminate] <idiom> U من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
how much does a vacation cost? [American E] [when amount is indeterminate] <idiom> U من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
It is too expensive for me to buy ( purchase ). U برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
state lamb U در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
i take no interest in that U هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
I am running out of money . U پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
I dont have one toman let alone a thousand tomans . U هزار تومان که هیچه یک تومان هم ندارم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com