English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
jus postliminii U حق وی نسبت به ان اموال محفوظ است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
real representative U قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
community property U اموال مشترک زن وشوهر اموال همگانی
leverage U نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan U توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law U جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet U توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata U برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable U قابل نسبت دادن نسبت دادنی
safer U محفوظ
guarded U محفوظ
secure U محفوظ
safe U محفوظ
immundity U محفوظ
safes U محفوظ
safest U محفوظ
secures U محفوظ
patented U محفوظ
patent U محفوظ
patenting U محفوظ
favoured U محفوظ
patents U محفوظ
airtight U محفوظ از هوا
assured U امن محفوظ
enclosed fuse U فیوز محفوظ
protected field U میدان محفوظ
protected mode U حالت محفوظ
secure U محفوظ داشتن
protected storage U انباره محفوظ
safe from danger U محفوظ از خطر
secures U محفوظ داشتن
foolproof U محفوظ ازخطاوشکست
fireproof U محفوظ از اتش
reserved word U کلمه محفوظ
securely U بطور محفوظ
lightproof U محفوظ از نور
invulnerable U محفوظ از خطر
nationallism U مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
conserves U از صدمه محفوظ داشتن
enclosed arc lamp U لامپ قوسی محفوظ
pots U در گلدان محفوظ داشتن
pot U در گلدان محفوظ داشتن
conserve U از صدمه محفوظ داشتن
conserved U از صدمه محفوظ داشتن
potting U در گلدان محفوظ داشتن
conserving U از صدمه محفوظ داشتن
it is copyright U حق چاپ و تقلید محفوظ است
unsaved U محفوظ نشده نجات نیافته
weather proof U محفوظ از اثرهوا هوا نخور
to copyright U حق چاپ و تقلید را محفوظ کردن
encapsulated postscript file U فایل محفوظ پست اسکریپت
elate U بالا بردن محفوظ کردن
copyright reserved U حق طبع یا چاپ محفوظ است
can you pronounce him safe U بگویید که اواز خطر محفوظ است
shellproof U محفوظ در برابر بمباران وگلوله باران
weathertight U محفوظ در برابر باد و باران عایق هوا
foolproof U ادم ساده لوح و رک و راست محفوظ از حماقت وکارهای احمقانه
havelock U روکلاهی سفیدی که پشت گردن را نیز از افتاب محفوظ میدارد
all right reserved U هرگونه حقی محفوظ است اعم از چاپ یا تقلید یاترجمه
things U اموال
cattles U اموال
chattels U اموال
stolen goods U اموال مسروقه
state property U اموال عمومی
real property U اموال غیرمنقول
personalty U اموال شخصی
personal property U اموال شخصی
tangible property U اموال عینی
financial property U اموال پولی
things in action U اموال دینی
post property U اموال پادگانی
tangible property U اموال ملموس
inventory U صورت اموال
things in possession U اموال عینی
property book U دفتر اموال
property voucher U سند اموال
property officer U افسر اموال
post property U اموال پادگان
distrain U ضبط اموال
distraint U توقیف اموال
separate estate U اموال شخصی زن
class ii property U اموال طبقه 2
class i property U اموال طبقه 1
paraphernalia U اموال شخصی زن
installation property U اموال قسمت
chattel U اموال منقول
user U انتفاع از اموال
users U انتفاع از اموال
assets U مال و اموال
capital assets U اموال سرمایهای
fungible U اموال مثلی
appropriation bill U صورت ضبط اموال
inventory U فهرست اموال سیاهه
sequestration U حکم توقیف اموال
article of roup U اموال مورد حراج
fixed property U اموال غیر منقول
priceable things U اموال یا اشیا قیمتی
replaceable thing U اموال یا اشیا مثلی
grand larceny U سرقت اموال پرقیمت
goods of perishable nature U اموال سریع الفساد
goods and chattels U اموال و دارائیهای منقول
property officer U افسر ذیحساب اموال
property of unknown ownership U اموال مجهول المالک
contrabanded goods U اموال و اشیا قاچاق
real estate broker U دلال اموال غیرمنقول
offences against property U جرائم بر علیه اموال
jus disponendi U حق واگذار کردن اموال
fisc U اموال ضبط شده
accountable property officer's bond U دفتر افسر ذیحساب اموال
safeguard U مامور حفافت پرسنل و یا اموال
letters of marque U حکم ضبط اموال بیگانگان
foreign U توقیف اموال مدیون غایب
salvaged U اموال نجات یافته از خطر
safeguarded U مامور حفافت پرسنل و یا اموال
salvaging U اموال نجات یافته از خطر
salvage U اموال نجات یافته از خطر
foreign U توقیف اموال مدیون خارجی
safeguards U مامور حفافت پرسنل و یا اموال
salvages U اموال نجات یافته از خطر
conclearer of stolen goods U مخفی کننده اموال مسروقه
safeguarding U مامور حفافت پرسنل و یا اموال
gobo U نوعی پرده پارچهای سیاه رنگ که در تلویزیون و سینمادوربین را از نور زائد محفوظ نگه میدارد
proponents U مقام مسئول اموال یا اجرای کار
real action U دعوی راجع به اموال غیر منقول
waveson U اموال اب اورده بعد از غرق کشتی
proponent U مقام مسئول اموال یا اجرای کار
occupancy U تملک اموال بلا صاحب متصرف
wear and tear U از بین رفتن اموال در نتیجه استعمال
misappropriation of public property U تصرف غیر قانونی در اموال عمومی
hotchpot U سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
property disposition U ازبین بردان اقلام فرسوده تخریب اموال
praemunire U حکم توقیف وضبط اموال یاغیان ومتمردین
conscription of wealth U مصادره اموال در زمان جنگ به وسیله دولت
angary U حق کشور متحارب برای استفاده از اموال کشوربیطرف
receiver U خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
ransoms U وجهی که جهت جلوگیری از ضبط اموال پرداخت میشود
receivers U خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
garnishment U اخطاری که به شخصی که اموال دیگری در ید او توقیف شده است
ransom U وجهی که جهت جلوگیری از ضبط اموال پرداخت میشود
elegit U حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
eminent domain U قدرت حکومت برای استفاده از اموال خصوصی جهت عموم
pounds U محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounding U محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounded U محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pound U محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
jus postliminii U هرگاه اموال کسی در جنگ توسط دشمن اخذ و متعاقبا" پس گرفته شود
bill of attainder U لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
receiver U ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
deeds U در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
receivers U ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
conveyancing U در CL این اصطلاح بیشتر در زمینه تسهیل معاملات مربوط به اموال غیر منقول مصداق دارد
deed U در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
real U ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
immune U مصون کردن محفوظ کردن
condemnations U ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
condemnation U ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
recaption U مقابله به مثل کردن در مورد ضبط اموال یازندانی کردن زن و فرزند وخدمه شخص
sumptuary law U قانونی که با منع استفاده از بعضی اموال مصرفی جلو مخارج مصرفی زیاد را می گیرد
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
dediction of way U هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
plene administravit U بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
dedications U اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
dedication U اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
tailed U واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
tails U واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
tail U واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
accretion U افزایش بهای اموال افزایش میزان ارث
estate by curtesy U در CLقسمتی از اموال زوجه است که پس از فوتش به طریق عمری به زوج به زوج منتقل میشود لیکن به وارث وی نمیرسد
fixed capital U سپرده ثابت اموال ثابت یکان
ratios U نسبت
ratio U نسبت
in connexion with U نسبت به
in the ratio of U به نسبت
relational U نسبت
kinship U نسبت
proportional U به نسبت
apropos of U نسبت به
in respect of U نسبت به
cognation U نسبت
in respect of U به نسبت
in proprotion to U نسبت به
in regard of U نسبت به
in regard to U نسبت به
in relation to U نسبت به
as compared to U نسبت به
quotients U نسبت
rapport U نسبت
rate U نسبت
uncross U نسبت
the rat of to U نسبت دو به سه
t ratio U نسبت تی
relation U نسبت
respects U نسبت
respect U نسبت
than U نسبت به
rates U نسبت
with respect to U نسبت به
to U تا نسبت به
In what proportion ? U به چه نسبت ؟
In the ration lf one to ten . U به نسبت یک به ده
bearing U نسبت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com