English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
jus disponendi U حق واگذار کردن اموال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
community property U اموال مشترک زن وشوهر اموال همگانی
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
remise U واگذار کردن
relegates U واگذار کردن
conceded U واگذار کردن
abdicated U واگذار کردن
concedes U واگذار کردن
abdicate U واگذار کردن
surrender U واگذار کردن
surrendered U واگذار کردن
conceding U واگذار کردن
surrenders U واگذار کردن
giving U واگذار کردن
abdicates U واگذار کردن
cedes U واگذار کردن
allocations U واگذار کردن
ceding U واگذار کردن
give U واگذار کردن
entrust U واگذار کردن
allocation U واگذار کردن
entrusting U واگذار کردن
relegating U واگذار کردن
gives U واگذار کردن
abdicating U واگذار کردن
entrusts U واگذار کردن
cede U واگذار کردن
demise U واگذار کردن
relegated U واگذار کردن
concede U واگذار کردن
transfer U واگذار کردن
assigning U واگذار کردن
assigns U واگذار کردن
transferring U واگذار کردن
authorization U واگذار کردن
transfers U واگذار کردن
assignments U واگذار کردن
to make over U واگذار کردن
assigned U واگذار کردن
assign U واگذار کردن
relegate U واگذار کردن
assignment U واگذار کردن
to deliver over U واگذار کردن
infeoff U واگذار کردن
releases U واگذار کردن
released U واگذار کردن
release U واگذار کردن
to turn over U واگذار کردن
authorisations U واگذار کردن
augmentation U تکمیل کردن واگذار کردن وسایل یا نفرات اضافی یا تقویتی
assignment of tasks U واگذار کردن وفایف
award a contract U قراردادی را واگذار کردن
retrocede U دوباره واگذار کردن
reallocation U مجددا واگذار کردن
bequeathed U بکسی واگذار کردن
bequeaths U بکسی واگذار کردن
bequeathing U بکسی واگذار کردن
bequeath U بکسی واگذار کردن
grant U واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
grants U واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
granted U واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
condemnations U ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
condemnation U ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
recaption U مقابله به مثل کردن در مورد ضبط اموال یازندانی کردن زن و فرزند وخدمه شخص
cession of territory U واگذار کردن اراضی مملکت
deed U سند باقباله واگذار کردن
quitclaim U چشم پوشیدن از واگذار کردن
to sell out U بدیگری واگذار کردن ورفتن
deeds U سند باقباله واگذار کردن
to bargain a way U درازای چیزی واگذار کردن
vest a property in someone U ملکی را به کسی واگذار کردن
appropriation U اختصاص دادن اعتبار واگذار کردن
submit U واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submits U واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submitted U واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submitting U واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
transfer U واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfers U واگذار کردن نقل کردن انتقال
transferring U واگذار کردن نقل کردن انتقال
to give place to U جای خودرابه شخص یا چیزدیگر واگذار کردن
hotchpot U سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
pick up U واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
disposal U انهدام اسناد و مدارک یا وسایل مصرف واگذار کردن
give over U ترک کردن واگذار کردن
entrusts U واگذار کردن تفویض کردن
entrusting U واگذار کردن تفویض کردن
entrust U واگذار کردن تفویض کردن
duty assignment U واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
dedications U اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
dedication U اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
tasking U سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
cattles U اموال
things U اموال
chattels U اموال
assignor U واگذار کننده
ceded U واگذار شده
grantor U واگذار کننده
transferred U واگذار شده
renunciant U واگذار کننده
vested U واگذار شده
alienor U واگذار کننده
ceder U واگذار کننده
things in action U اموال دینی
tangible property U اموال ملموس
state property U اموال عمومی
tangible property U اموال عینی
class ii property U اموال طبقه 2
stolen goods U اموال مسروقه
fungible U اموال مثلی
user U انتفاع از اموال
users U انتفاع از اموال
distrain U ضبط اموال
installation property U اموال قسمت
inventory U صورت اموال
assets U مال و اموال
distraint U توقیف اموال
separate estate U اموال شخصی زن
capital assets U اموال سرمایهای
things in possession U اموال عینی
financial property U اموال پولی
property officer U افسر اموال
paraphernalia U اموال شخصی زن
class i property U اموال طبقه 1
post property U اموال پادگان
personalty U اموال شخصی
post property U اموال پادگانی
property book U دفتر اموال
property voucher U سند اموال
real property U اموال غیرمنقول
personal property U اموال شخصی
chattel U اموال منقول
fisc U اموال ضبط شده
sequestration U حکم توقیف اموال
fixed property U اموال غیر منقول
contrabanded goods U اموال و اشیا قاچاق
replaceable thing U اموال یا اشیا مثلی
grand larceny U سرقت اموال پرقیمت
goods and chattels U اموال و دارائیهای منقول
article of roup U اموال مورد حراج
offences against property U جرائم بر علیه اموال
real estate broker U دلال اموال غیرمنقول
inventory U فهرست اموال سیاهه
priceable things U اموال یا اشیا قیمتی
appropriation bill U صورت ضبط اموال
goods of perishable nature U اموال سریع الفساد
property of unknown ownership U اموال مجهول المالک
property officer U افسر ذیحساب اموال
assignor U واگذار کننده انتقال دهنده
ceded portfolio U اوراق بهادار واگذار شده
assigner U واگذار کننده انتقال دهنده
salvage U اموال نجات یافته از خطر
accountable property officer's bond U دفتر افسر ذیحساب اموال
conclearer of stolen goods U مخفی کننده اموال مسروقه
salvaged U اموال نجات یافته از خطر
jus postliminii U حق وی نسبت به ان اموال محفوظ است
letters of marque U حکم ضبط اموال بیگانگان
safeguarding U مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguard U مامور حفافت پرسنل و یا اموال
foreign U توقیف اموال مدیون غایب
foreign U توقیف اموال مدیون خارجی
salvaging U اموال نجات یافته از خطر
salvages U اموال نجات یافته از خطر
safeguarded U مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguards U مامور حفافت پرسنل و یا اموال
waveson U اموال اب اورده بعد از غرق کشتی
real action U دعوی راجع به اموال غیر منقول
proponents U مقام مسئول اموال یا اجرای کار
misappropriation of public property U تصرف غیر قانونی در اموال عمومی
occupancy U تملک اموال بلا صاحب متصرف
wear and tear U از بین رفتن اموال در نتیجه استعمال
proponent U مقام مسئول اموال یا اجرای کار
property disposition U ازبین بردان اقلام فرسوده تخریب اموال
praemunire U حکم توقیف وضبط اموال یاغیان ومتمردین
angary U حق کشور متحارب برای استفاده از اموال کشوربیطرف
conscription of wealth U مصادره اموال در زمان جنگ به وسیله دولت
garnishment U اخطاری که به شخصی که اموال دیگری در ید او توقیف شده است
receivers U خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
receiver U خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
ransoms U وجهی که جهت جلوگیری از ضبط اموال پرداخت میشود
ransom U وجهی که جهت جلوگیری از ضبط اموال پرداخت میشود
delegatee U کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است
eminent domain U قدرت حکومت برای استفاده از اموال خصوصی جهت عموم
elegit U حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
pounds U محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounded U محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pound U محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounding U محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
jus postliminii U هرگاه اموال کسی در جنگ توسط دشمن اخذ و متعاقبا" پس گرفته شود
bill of attainder U لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
receivers U ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
deed U در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
conveyancing U در CL این اصطلاح بیشتر در زمینه تسهیل معاملات مربوط به اموال غیر منقول مصداق دارد
deeds U در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
receiver U ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
real U ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
real representative U قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
dower U درCL این مقدار معادل ثلث کل دارایی مرد اعم از اعیان وعرصه است که به طریق عمری به زوجه اش واگذار میشود
sumptuary law U قانونی که با منع استفاده از بعضی اموال مصرفی جلو مخارج مصرفی زیاد را می گیرد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com