Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
partial jurisdiction
U
حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sewed up
<idiom>
U
تصمیم گیری
decision making
U
تصمیم گیری
decision tree
U
مسیر تصمیم گیری
decision table
U
جدول تصمیم گیری
decision criteria
U
ضوابط تصمیم گیری
decision making policy
U
سیاست تصمیم گیری
decision variable
U
متغیر تصمیم گیری
decision model
U
الگوی تصمیم گیری
decision theory
U
نظریه تصمیم گیری
dss
U
سیستم پشتیبان تصمیم گیری
pass a resolution
U
با رای گیری تصمیم گرفتن
get down to brass tacks
<idiom>
U
فورا شروع به تصمیم گیری
decision lag
U
تاخیر زمانی در تصمیم گیری
take something to heart
<idiom>
U
به صورت جدی تصمیم گیری کردن
not touch something with a ten-foot pole
<idiom>
U
تصمیم گیری چیزی به طور کامل
decision
U
تصمیم گیری برای انجام کاری
decision tree
U
اقدامات لازم جهت تصمیم گیری
decisions
U
تصمیم گیری برای انجام کاری
play it by ear
<idiom>
U
تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
tip the balance
<idiom>
U
تصمیم گرفتن ،نفوذ درتصمیم گیری
interrupts
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupt
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupting
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
decision
U
اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
decisions
U
اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
go in for
<idiom>
U
شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
layers
U
لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
layer
U
لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
logic
U
عمل کامپیوتری یا تابعی که تصمیم گیری میکند. قط عات کامپیوتر یا سیستم دیجیتال
decision
U
نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decisions
U
نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decisions
U
علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
decision
U
علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
Judge not , that ye be not judged.
<proverb>
U
قضاوت نکن ,تا مورد قضاوت قرار نگیرى.
AI
U
طراحی و پیشبرد برنامههای کامپیوتری که از هوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید می کنند و شامل دلایل ابتدایی و سایر خصوصیات بشری هستند
artificial intelligence
U
طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
intelligence
U
طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
illmitable
U
محدود نکردنی محدود نشدنی
weapons tight
U
جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
He's a wet blanket.
U
او
[مرد]
آدم روح گیری
[نا امید کننده ای یا ذوق گیری]
است.
jurisdication
U
قضاوت
judgeship
U
قضاوت
judgment
U
قضاوت
judgements
U
قضاوت
arret
U
قضاوت
judgement
U
قضاوت
verdict
U
قضاوت
verdicts
U
قضاوت
judgments
U
قضاوت
adjudication
U
قضاوت
sentences
U
رای قضاوت
absolute judgment
U
قضاوت مطلق
sentencing
U
رای قضاوت
jurisdiction
U
قضاوت کردن
witting
U
هوش قضاوت
sentence
U
رای قضاوت
advise
قضاوت کردن
judges
U
قضاوت کردن
judging
U
قضاوت کردن
judge
U
قضاوت کردن
justify
U
قضاوت کردن
justifying
U
قضاوت کردن
value judgement
U
قضاوت ارزشی
value judgements
U
قضاوت ارزشی
decree
U
قضاوت تصویبنامه
justifies
U
قضاوت کردن
decreeing
U
قضاوت تصویبنامه
decrees
U
قضاوت تصویبنامه
pass a judgement
U
قضاوت کردن
decreed
U
قضاوت تصویبنامه
bench
U
مسند قضاوت
benches
U
مسند قضاوت
judged
U
قضاوت کردن
formal logic
U
قضاوت سطحی
jurisdication
U
حق قضاوت قلمرو
equanimity
U
قضاوت منصفانه
judicable
U
قابل قضاوت
exclusive jurisdiction
U
حق قضاوت کنسولی
exclusive jurisdiction
U
حق قضاوت استثنایی
comparative judgement
U
قضاوت تطبیقی
levelheaded
U
دارای قضاوت صحیح
law of comparative judgement
U
قانون قضاوت تطبیقی
viewing
U
چشم انداز قضاوت
bet on the wrong horse
<idiom>
U
قضاوت اشتباه درموردچیزی
uncharitable
U
سخت گیردر قضاوت
view
U
چشم انداز قضاوت
judgements
U
رای دادگاه قضاوت
to hold the scales even
U
بی طرفانه قضاوت کردن
expertize
U
استادانه قضاوت کردن
judgments
U
رای دادگاه قضاوت
forjudge
U
از پیش قضاوت کردن
forejudge
U
از پیش قضاوت کردن
common sense
U
قضاوت صحیح حس عام
views
U
چشم انداز قضاوت
judgement
U
رای دادگاه قضاوت
errs
U
بغلط قضاوت کردن
measurement
U
روش قضاوت چیزی
prejudgment
U
قضاوت قبل از وقوع
measurements
U
روش قضاوت چیزی
erred
U
بغلط قضاوت کردن
tribunate
U
مقام یامسند قضاوت
viewed
U
چشم انداز قضاوت
err
U
بغلط قضاوت کردن
prejudges
U
بدون رسیدگی قضاوت کردن
benches
U
کرسی قضاوت جای ویژه
prejudge
U
بدون رسیدگی قضاوت کردن
bencher
U
کسی که بر مسند قضاوت می نشیند
it is hard to say
U
به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
meier art judgement test
U
ازمون قضاوت هنری مایر
advises
U
قضاوت کردن پند دادن
bench
U
کرسی قضاوت جای ویژه
judicious
U
دارای قوه قضاوت سلیم
prejudged
U
بدون رسیدگی قضاوت کردن
advising
U
قضاوت کردن پند دادن
performances
U
روش قضاوت کارایی سیستم
performance
U
روش قضاوت کارایی سیستم
prejudging
U
بدون رسیدگی قضاوت کردن
One must not judge by appearances .
U
بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
prejudice
U
قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
prejudices
U
قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
praetorian
U
وابسته به قدرت قضاوت مادون کنسولی رومی
benches
U
روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
be raise to the bench
U
بر مسند قضاوت تکیه زدن دادرس شدن
can't see the forest for the trees
<idiom>
U
ازروی یکی برای جمع قضاوت کردن
bench
U
روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
rhadamanthine
U
وابسته به قضاوت خیلی دقیق و سخت گیرانه
Doom
U
[نمایش تصویری از آخرین قضاوت عیسی مسیح در کلیسا]
plucks
U
تصمیم
weak kneed
U
بی تصمیم
weak-kneed
U
بی تصمیم
avow
U
تصمیم
determination
U
تصمیم
avows
U
تصمیم
resolves
U
تصمیم
avowing
U
تصمیم
resolve
U
تصمیم
will-power
U
تصمیم
plucking
U
تصمیم
plucked
U
تصمیم
rulings
U
تصمیم
decision
U
تصمیم
decisions
U
تصمیم
ruling
U
تصمیم
resolutions
U
تصمیم
pluck
U
تصمیم
irresolute
U
بی تصمیم
resolution
U
تصمیم
nonplus
U
بی تصمیم
can not judge a book by its cover
<idiom>
U
[چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]
freehand
U
ازادی در تصمیم
undecidable
U
تصمیم ناپذیر
make up one's mind
<idiom>
U
تصمیم گیریکردن
joint resolution
U
تصمیم مشترک
i made up my mind to
U
تصمیم گرفتم که ...
to take a d.
U
تصمیم گرفتن
determine
U
تصمیم گرفتن
decide
U
تصمیم گرفتن
decides
U
تصمیم گرفتن
cut and dried
<idiom>
U
تصمیم قاطع
resolve
U
تصمیم گرفتن
resolves
U
تصمیم گرفتن
resolved that ......
U
تصمیم گرفته شد که
determining
U
تصمیم گرفتن
resolutely
U
از روی تصمیم
determines
U
تصمیم گرفتن
canon
U
: تصویبنامه تصمیم
canons
U
: تصویبنامه تصمیم
A one-sided(unilateral)decision.
U
تصمیم یکجانبه
resolution
U
نیت تصمیم
determiner
U
تصمیم گیرنده
determiners
U
تصمیم گیرنده
decision symbol
U
علامت تصمیم
special verdict
U
تصمیم ویژه
regnum
U
تصمیم مقتدرانه
decision table
U
جدول تصمیم
decision structure
U
ساختار تصمیم
decidability
U
تصمیم پذیری
resolutions
U
نیت تصمیم
decidable
U
تصمیم پذیر
decision box
U
جعبه تصمیم
decision instruction
U
دستورالعمل تصمیم
decision maker
U
تصمیم گیرنده
afore thought
U
سبق تصمیم
make up one's mind
U
تصمیم گرفتن
minds
U
تصمیم داشتن
nonplus
U
بی تصمیم بودن
decision process
U
فرایند تصمیم
minding
U
تصمیم داشتن
to make a decision
U
تصمیم گرفتن
mind
U
تصمیم داشتن
decision tree
U
درخت تصمیم
decision theory
U
تئوری تصمیم
to be resolved
U
تصمیم گرفتن
to come to a decision
U
تصمیم گرفتن
logical decision
U
تصمیم منطقی
determinant
U
تصمیم گیرنده عاجز
leave hanging (in the air)
<idiom>
U
بدون تصمیم قبلی
determining
U
اتخاذ تصمیم کردن
arbitrament
U
قدرت اتخاذ تصمیم
general verdict
U
تصمیم به وجه اطلاق
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com