Perdic | حفافت در برابر زنگ زدگی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	rust protection U	حفافت در برابر زنگ زدگی

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	splash proof enclosure U	حفافت در برابر قطرات اب حفافت در برابر باران حفافت در مقابل ریزش قطرات اب
	sensitive to corrosion U	حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
	resistance to corrosion U	مقاوم در برابر زنگ زدگی
	corrosion resistant U	مقاومت در برابر خوردگی وزنگ زدگی
	anticorrosive protection U	حفافت در برابر خوردگی
	insulation against vibration U	حفافت در برابر ارتعاش
	acid vapor canister U	ماسک حفافت در برابر بخاراسید
	blight U	باد زدگی یا زنگ زدگی
	blighting U	باد زدگی یا زنگ زدگی
	blights U	باد زدگی یا زنگ زدگی
	howitzer U	توپی که طول لوله ان برابر با 02 تا03 برابر کالیبر باشد
	doubled U	سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
	doubled up U	سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
	double U	سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
	density U	سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
	densities U	سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
	isodomon U	[بنایی با بلوک های سنگی برابر در طبقاطی با طول های برابر]
	isodomun U	[بنایی با بلوک های سنگی برابر در طبقاطی با طول های برابر]
	triplicate U	سه برابر سه برابر کردن
	frostiness U	یخ زدگی
	cacodemonomania U	جن زدگی
	jetlag U	جت زدگی
	rime U	یخ زدگی
	freezes U	یخ زدگی
	glaciation U	یخ زدگی
	demonomania U	جن زدگی
	possession U	جن زدگی
	freeze U	یخ زدگی
	without recourse U	عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
	cataplexy U	خشک زدگی
	hyperthymia U	هیجان زدگی
	ageing U	زنگ زدگی
	rust oxide iron U	زنگ زدگی
	dewiness U	شبنم زدگی
	scientism U	علم زدگی
	efflorescence U	شوره زدگی
	tonic immobility U	خشک زدگی
	evanescence U	غیب زدگی
	afflictedness U	محنت زدگی
	hypersomnia U	خواب زدگی
	rustiness U	زنگ زدگی
	ageing U	زنگ زدگی
	chilled to the bones <idiom> U	احساس یخ زدگی
	fustiness U	کفک زدگی
	worriment U	ناراحتی غم زدگی
	hallucinosis U	توهم زدگی
	heliosis U	افتاب زدگی
	sun burn U	افتاب زدگی
	transfixion U	حیرت زدگی
	hospitalism U	بیمارستان زدگی
	corrsion U	زنگ زدگی
	hurriedness U	شتاب زدگی
	perished [British] [colloquial] [feeling extremely cold] <adj.> U	احساس یخ زدگی
	paraphrenia U	هذیان زدگی
	moldy U	کپک زدگی
	mouldiness U	کپک زدگی
	dismaying U	وحشت زدگی
	dismayed U	وحشت زدگی
	precipitateness U	شتاب زدگی
	sunstroke U	افتاب زدگی
	stain U	زنگ زدگی
	sunburn U	افتاب زدگی
	thunderstroke U	صاعقه زدگی
	corrosion U	زنگ زدگی
	dismays U	وحشت زدگی
	fouling U	زنگ زدگی
	acariasis U	کنه زدگی
	previousness U	شتاب زدگی
	acariasis U	کرم زدگی
	staining U	زنگ زدگی
	dismay U	وحشت زدگی
	seasickness U	دریا زدگی
	stained U	زنگ زدگی
	stains U	زنگ زدگی
	outcrops U	بیرون زدگی روامدگی
	Rust <adj.> <noun> U	رنگ زنگ زدگی
	pecks U	نوک زدگی سوراخ
	alcoholic hallucinosis U	توهم زدگی الکلی
	forwardness U	اشتیاق شتاب زدگی
	precipitately U	از روی شتاب زدگی
	startle U	پرش وحشت زدگی
	melancholy U	سودا زدگی غمگین
	startles U	پرش وحشت زدگی
	hurry skurry U	دستپاچگی شتاب زدگی
	mustiness U	پوسیدگی یا کپک زدگی
	age hardenable U	ثبات در برابرزنگ زدگی
	pecked U	نوک زدگی سوراخ
	hurry scurry U	دستپاچگی شتاب زدگی
	acute hallucinosis U	توهم زدگی حاد
	outcrop U	بیرون زدگی روامدگی
	startled U	پرش وحشت زدگی
	peck U	نوک زدگی سوراخ
	pecking U	نوک زدگی سوراخ
	corrosion U	رفتگی زنگ زدگی
	corrosion fatigue U	استهلاک در اثر زنگ زدگی
	foxiness U	بدرنگی ترشیدگی کفک زدگی
	hastiness U	دست پاچگی شتاب زدگی
	frostbite U	یخ زدگی بافت بدن در اثر سرما
	custody U	حفافت
	conservation U	حفافت
	cell protection U	حفافت سل
	egis U	حفافت
	safe guard U	حفافت
	protection U	حفافت
	safekeeping U	حفافت
	preservation U	حفافت
	security U	حفافت
	sunscreens U	کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
	manic depressive U	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
	sunscreen U	کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
	manic-depressives U	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
	manic-depressive U	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
	protecting U	حفافت کردن
	protect U	حفافت کردن
	block protection U	حفافت بلوک
	shielded U	حفافت شده
	formats U	حفافت حافظه و..
	format U	حفافت حافظه و..
	storage protection U	حفافت حافظه
	protects U	حفافت کردن
	soil conservation U	حفافت خاک
	system security U	حفافت سیستم
	x ray protection U	حفافت رونتگن
	cathode protection U	حفافت کاتدی
	collective protection U	حفافت گروهی
	collective protection U	حفافت جمعی
	armor protection U	حفافت زرهی
	anti skid protection U	حفافت از لغزش
	storage protection U	حفافت انباره
	anodic protection U	حفافت اندی
	conservable U	قابل حفافت
	safeguards U	حفافت کردن
	guarding U	حفافت کردن
	guards U	حفافت کردن
	shields U	حفافت کردن
	memory protection U	حفافت حافظه
	shield U	حفافت کردن
	protection level U	سطح حفافت
	guard U	حفافت کردن
	protection ring U	حلقه حفافت
	safeguarding U	حفافت کردن
	line differential protection U	حفافت دیفرانسیلی خط
	safety gap U	دهانه حفافت
	maintenance U	حفافت کردن
	safe keeping U	حفافت توجه
	file protection U	حفافت فایل
	file protection U	حفافت پرونده
	protection key	کلید حفافت
	degree of protection U	میزان حفافت
	protection U	عمل حفافت
	physical security U	حفافت تاسیسات
	overcurrent device U	دستگاه حفافت
	data encryption U	حفافت داده
	protect by fuse U	حفافت با فیوز
	safeguard U	حفافت کردن
	data protection U	حفافت داده ها
	self protection U	حفافت از خود
	impedance protection U	حفافت امپدانس
	safeguarded U	حفافت کردن
	chilled to the bones <idiom> U	نفوذ سوز سرما تا مغز استخوان [احساس یخ زدگی]
	cryptoguard U	مسئول حفافت رمز
	ward U	محجور حفافت بخش
	positional protection device U	دستگاه حفافت درگاه
	insulation protection U	حفافت عایق بندی
	unprotected field U	میدان حفافت نشده
	high tension protection U	حفافت فشار قوی
	write protect ring U	حلقه حفافت از نوشتن
	to keep watch and ward U	حفافت یادفاع کردن
	shield U	حفافت کردن درمقابل
	protected location U	مکان حفافت شده
	keeps U	حفافت امانت داری
	protected field U	میدان حفافت شده
	wards U	محجور حفافت بخش
	overload protection U	حفافت بار زیاد
	shields U	حفافت کردن درمقابل
	overvoltage protection U	حفافت فشار زیاد
	protective fire U	اتشهای حفافت کننده
	protecting ring U	حلقه حفافت کننده
	power system protection U	حفافت سیستم قدرت
	conservation programs U	برنامههای حفافت منابع
	copy protection U	حفافت دربرابر کپی
	file protect ring U	حلقه حفافت فایل
	data encyption standard U	استاندارد حفافت داده
	software protection U	حفافت نرم افزاری
	flood protection U	حفافت در مقابل طغیان
	keep U	حفافت امانت داری
	custody of goods U	حفافت یا نگهداری کالا
	distance protection U	وسیله حفافت فاصله
	drip proof enclosure U	حفافت در مقابل ریزش اب
	environmental conservation U	حفافت محیط زیست
	file protect ring U	حلقه حفافت پرونده
	cryptosecurity U	حفافت مکاتبات رمزی
	shielding region U	ناحیه حفافت کننده
	chemical security U	حفافت برعلیه مواد شیمیایی
	degree of protection U	میزان تامین درجه حفافت
	self protection U	صیانت نفس حفافت از خود
	electronic security U	رعایت حفافت ارتباط الکترونیکی
	beaching U	سنگ چینی جهت حفافت
	subsidiaries U	باقیمانده در محل برای حفافت
	signal security U	حفافت امور مخابراتی یا ارتباطات