Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
pluripresence
U
حضور در چند جا در یک زمان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
arrival
U
زمان حضور زمان رسیدن
arrivals
U
زمان حضور زمان رسیدن
statute of fraud
U
قوانین ضد کلاهبرداری قوانینی که در سال 7761میلادی در زمان چارلزیازدهم در انگلستان به تصویب رسید و هدف اصلی ان جلوگیری از گواهی دروغ و پیمان شکنی و استفاده نامشروع از عدم حضور ذهن گواهان در محکمه بود
Other Matches
line haul
U
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime
U
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
U
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
in the presence of ...
U
در حضور ...
presence
U
حضور
tendance
U
حضور
attendance
U
حضور
attendances
U
حضور
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
U
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
presence of mind
U
حضور ذهن
common sense
U
حضور ذهن
audience
U
اجازه حضور
attends
U
حضور داشتن
attending
U
حضور داشتن
attend
U
حضور داشتن
savoir faire
U
حضور ذهن
roll call
U
حضور و غیاب
audiences
U
اجازه حضور
before the jvdges
U
در حضور قاضی
in my presence
U
در حضور من
[حقوق]
non attandance
U
عدم حضور
non appearance
U
عدم حضور در
non attendance
U
عدم حضور
presentment
U
بیان حضور
tact
U
حضور ذهن
in your presence
U
در حضور شما
immanency
U
حضور درهمه جا
immanence
U
حضور درهمه جا
arrival
U
حضور در خدمت فرستی
presence
[of somebody]
U
حضور
[کسی]
[حقوق]
immediacy
U
اگاهی حضور ذهن
ubiquity
U
حضور در همه جا در یک وقت
absence of mind
U
عدم حضور ذهن
process
U
تکلیف به حضور کردن
arrivals
U
حضور در خدمت فرستی
processes
U
تکلیف به حضور کردن
coram judice
U
در حضور قاضی اصاع
locus standi
U
حق حضور در دادگاه یامجلس
call the roll
U
حضور و غیاب کردن
roll call
U
حضور و غیاب سازمانی
to request the company of:
U
حضور کسی را خواستن
to put in an appearance
U
حضور بهم رساندن
omnipresence
U
حضور در همه جا در ان واحد
to make ones a
U
حضور بهم رساندن
bases boaded
U
ضربه با حضور بازیگران درپایگاههای 1 و 2 و 3
sit-ins
U
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit in
U
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
to bring somebody before the judge
U
کسی را در حضور قاضی آوردن
sit-in
U
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
to bring the matter before a court
[the judge]
U
دعوایی را در حضور قاضی آوردن
show up
U
حاضر شدن حضور یافتن
Is my presence absolutely necessary?
U
آیا حضور من لازم است؟
libations
U
تقدیم شراب به حضور خدایان
libation
U
تقدیم شراب به حضور خدایان
assists
U
حضور بهم رساندن توجه کردن
recusance
U
سرپیچی امتناع از حضور در مجالس عبادت
recusancy
U
سرپیچی امتناع از حضور در مجالس عبادت
assisting
U
حضور بهم رساندن توجه کردن
attendance of a doctor
U
حضور پزشک روی رینگ بوکس
assisted
U
حضور بهم رساندن توجه کردن
bases empty
U
ضربه بدون حضور بازیگر درپایگاهها
assist
U
حضور بهم رساندن توجه کردن
to be in attendance
[at an event]
U
حضور داشتن
[در مراسمی ]
[اصطلاح رسمی]
your presence is requested
U
خواهشمند است حضور بهم رسانید
access time
U
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
U
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presenting
U
زمان حاضر زمان حال
presented
U
زمان حاضر زمان حال
presents
U
زمان حاضر زمان حال
response time
U
زمان جواب زمان پاسخگویی
present
U
زمان حاضر زمان حال
seek time
U
زمان جستجو زمان طلب
subpoenaed
U
کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
subpoenaing
U
کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
subpoena
U
کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
subpoenas
U
کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
read time
U
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
preconceptions
U
عقیده از قبل تشکیل شده حضور پیش از وقت
banc
U
جلسهای که با حضور کلیه قضات یک دادگاه تشکیل شود
preconception
U
عقیده از قبل تشکیل شده حضور پیش از وقت
tour of duty
U
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
appearance money
U
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
nonduty status
U
حالت یا وضعیت بدون کاری عدم حضور در سر خدمت معلق
barristers
U
وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
barrister
U
وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
nuncupative will
U
وصیتی که ابتدا در حضور عدهای ازشهود اعلام و متعاقبا"نوشته میشود
two man rule
U
قانون حضور یاتصویب دونفره یا تصویب به وسیله دونفر برای انجام کار
time card
U
کارتی که ساعت حضور وغیاب کارگر روی ان قید میشود گاه برگ
timed
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
U
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
time
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible
U
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time
U
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation
U
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution
U
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time
U
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle
U
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
U
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency
U
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies
U
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits
U
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
cryptoperiod
U
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
short cycle annealing
U
سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
early time
U
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
tensing
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
tense
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight
U
زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
early token release
U
در شبکه FDDI یا Ring-Token سیستمی که به دو Token اجازه حضور در شبکه حلقهای میدهد که مناسب برای وقتی است که ترافیک خط بالا است
station time
U
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
term
U
زمان
period
U
زمان
termed
U
زمان
terming
U
زمان
whene'er
U
هر زمان
cycle time
U
زمان
contemporaneous
U
هم زمان
thence
U
از ان زمان
tempo
U
زمان
time consuming
U
زمان بر
zeitgeist
U
زمان
dates
U
زمان
date
U
زمان
tempos
U
زمان
time-consuming
U
زمان بر
simultaneously
U
در یک زمان
away
U
از ان زمان
cotemporaneous
U
هم زمان
times
U
زمان
synchronous
U
هم زمان
time
U
زمان
time of blowing
U
زمان دم
synchrone
U
هم زمان
timed
U
زمان
clock
U
زمان
stroking
U
زمان
clocks
U
زمان ها
periods
U
زمان
timepiece
U
زمان
coinstantaneous
U
هم زمان
stroked
U
زمان
strokes
U
زمان
time-piece
U
زمان
ticker
[colloquial]
[watch]
U
زمان
yet
U
تا ان زمان
thitherto
U
تا ان زمان
stroke
U
زمان
recovery time
U
زمان بهبود
hour meter
U
زمان شمار
hereunto
U
تا این زمان
fuze setting
U
زمان ماسوره
holding time
U
زمان نگهداری
statute of limitation
U
مرور زمان
preparation time
U
زمان تهیه
idle time
U
زمان بی باری
the past tense
U
زمان گذشته
head seek time
U
زمان جستجوی هد
reasonable time
U
زمان معقول
seek time
U
زمان پیگردی
reaction time
U
زمان واکنش
whenever
U
هر زمان که هرگاه
production time
U
زمان ساخت
production time
U
زمان تولید
the fullness of time
U
زمان کامل
testing time
U
زمان ازمایش
idle period
U
زمان توقف
handleing time
U
زمان بررسی
system time
U
زمان سیستم
greenwich time
U
زمان گرینیچ
preterit
U
زمان ماضی
floor to floor time
U
زمان اصلی
the preterite tense
U
زمان گذشته
the secular bird
U
فرید زمان
fusing time
U
زمان ذوب
solar time
U
زمان شمسی
response time
U
زمان واکنش
lapsing
U
گذشت زمان
slack time
U
زمان سکون
real time
U
زمان حقیقی
retention time
U
زمان بازداری
sidereal time
U
زمان نجومی
whoopee
U
زمان خوشی
sidereal time
U
زمان ستارههای
rise time
U
زمان خیز
setup time
U
زمان برپایی
setting time
U
زمان گیرش
run time
U
زمان اجرا
running time
U
زمان رانش
scheduler
U
زمان بند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com