English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
moral perception U حس تشخیص اخلاقی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
moralize U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizes U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralises U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralised U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralising U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralized U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizing U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
intuitivism U اصولی که بموجب ان مبادی اخلاقی را حسی میدانند اصول اخلاقی حسی
antinomian U مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
micr U سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد.
exception U روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
exceptions U روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
recognition U 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . U این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
identification U تشخیص تشخیص دادن
identification friendly or foe U سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
petulance U بد اخلاقی
gnomic U اخلاقی
petulancy U بد اخلاقی
immorality U بد اخلاقی
ethical U اخلاقی
moral U اخلاقی
low [morally bad] <adj.> U بد [از نظر اخلاقی]
dual morality U دوگانگی اخلاقی
fable U حکایت اخلاقی
fables U حکایت اخلاقی
code of ethics U ضوابط اخلاقی
ethical code U ضوابط اخلاقی
sinuosity U انحراف اخلاقی
superego U شخصیت اخلاقی
moralistic U تحمیلگر اخلاقی
parable U داستان اخلاقی
apologue U حکایت اخلاقی
good naturedly U به خوش اخلاقی
moral education U اموزش اخلاقی
bywords U گفته اخلاقی
immoral U غیر اخلاقی
immorally U از ازروی بد اخلاقی
byword U گفته اخلاقی
principle U اخلاقی کردن
principle U اصل اخلاقی
parables U داستان اخلاقی
conduct U رفتار اخلاقی
ethical relativism U نسبیت اخلاقی
imputability U مسئولیت اخلاقی
ethicize U اخلاقی کردن
precepts U قاعده اخلاقی
obliquity U انحراف اخلاقی
precept U قاعده اخلاقی
conducts U رفتار اخلاقی
conducting U رفتار اخلاقی
conducted U رفتار اخلاقی
maxims U گفته اخلاقی
maxim U گفته اخلاقی
moral realism U واقع نگری اخلاقی
frailly U بطورشکننده باضعف اخلاقی
on principle U از لحاظ قیود اخلاقی
foibles U صعف اخلاقی ضعف
foible U صعف اخلاقی ضعف
psychodrama U نمایش اخلاقی وانتقادی
reform school U مدرسه تهذیب اخلاقی
tropologic U دارای تفسیر اخلاقی
perversions U انحراف جنسی یا اخلاقی
fortitude U شهامت اخلاقی شکیبایی
ethics U اصول اخلاقی اخلاقیات
cloaca U مرکز مفاسد اخلاقی
chung shin sooyak U فرهنگ اخلاقی تکواندو
generosity <adj.> U گذشت [صفت اخلاقی]
axiological U مبحث نوامیس اخلاقی
perversion U انحراف جنسی یا اخلاقی
moralists U فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
axiomatic U حاوی پند یا گفتههای اخلاقی
amoral U بدون احساس مسئولیت اخلاقی
unmorality U عدم مراعات اصول اخلاقی
inofficious U خارج ازوفیفه اخلاقی یاطبیعی
moralist U فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
scruple U نهی اخلاقی وسواس باک
To be short tempered with someone. U با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی )
principle U مرام اخلاقی قاعده کلی
puritanic U سخت گیریا متظاهردر اموردینی یا اخلاقی
deontology U وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
I feel morally bound to … U از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
to preach moral principles U اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
to draw a moral U معنی یا نتیجه اخلاقی داستانی را فهماندن
utilitarian U معتقدباصل اخلاقی سودمند گرایی سودمندگرا
de rigueur U از نظر سنتی یا اخلاقی الزام اور
The moral of the story is that … U نتیجه اخلاقی این داستان اینست که ...
frailty U نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
to point a moral U اصل اخلاقی را نشان دادن یابکار بردن
frailties U نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
shyster U کسیکه در قانون وسیاست فاقداصول اخلاقی است
an unprincipled conduct U رفتاریکه مبنای اخلاقی صحیحی نداشته باشد
preachify U بطور کسالت اوروعظ یا بحث اخلاقی کردن
ethic U روش اخلاقی یک نویسنده یامکتب علمی یا ادبی و یاهنری
conscientious objectors U کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
This is contray to all moral principles ( codes ) . U این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
conscientious objector U کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
institutionalism U سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
intuitivist U کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست
normative economics U اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
ethic U غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق
percipience U حس تشخیص
distinction U تشخیص
assessment U تشخیص
assessments U تشخیص
indistinctively U بی تشخیص
diagnosis U تشخیص
distinctions U تشخیص
discretion U تشخیص
diagnostic U تشخیص
In my judgement. As I see it. U به تشخیص من
specification U تشخیص
discernment U تشخیص
diagnostics U تشخیص ها
diagnoses U تشخیص
contradistinction U تشخیص
denotation U تشخیص
expurgated U حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgate U حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgates U حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgating U حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
diagnostically U ازراه تشخیص
identification signs U علائم تشخیص
designator code U کد تشخیص یکان
descry U تشخیص دادن
diacritical U نشان تشخیص
identification U تشخیص هویت
indiscreet U فاقد حس تشخیص
identification of friend from foe U دستگاه تشخیص
i.f.f. system U دستگاه تشخیص
diacritical marks U نشان تشخیص
discerned U تشخیص دادن
discerns U تشخیص دادن
diagnostic test U تست تشخیص
diagnostic routine U روال تشخیص
discernible U قابل تشخیص
distinct U قابل تشخیص
spotting U تشخیص دادن
recognition U تشخیص بازشناخت
diacritic U نشان تشخیص
discern U تشخیص دادن
diagnostics U شیوههای تشخیص
handwriting recognition U تشخیص دست خط
assess U تشخیص دادن
coefficient of determination U ضریب تشخیص
distinguishing U تشخیص دهنده
differentiable U تشخیص پذیر
fault datagnosis U تشخیص عیب
collision detection U تشخیص تصادم
differential diagnosis U تشخیص افتراقی
error detecting code U کد تشخیص خطا
flair U قوه تشخیص
discriminant function U تابع تشخیص
character recognition U تشخیص کاراکتر
assessed U تشخیص دادن
corrective maintenance U عمل تشخیص
espying U تشخیص دادن
espy U تشخیص دادن
frequency discrimination U تشخیص فرکانس
espies U تشخیص دادن
espied U تشخیص دادن
blind diagnosis U تشخیص بی نام
carrier detect U تشخیص حامل
assessing U تشخیص دادن
assesses U تشخیص دادن
discriminately U از روی تشخیص
pattern recognition U تشخیص الگو
judiciously U از روی تشخیص
vertification of debts U تشخیص مطالبات
visual identification U تشخیص بصری
vision recognition U تشخیص بصری
voice recognition U تشخیص صوتی
voice recognition U تشخیص صدا
recognises U تشخیص دادن
Power of distiction. U قوه تشخیص
resolution U قدرت تشخیص
verification of debt U تشخیص مطالبات
resolutions U قدرت تشخیص
psychodiagnosis U تشخیص روانی
identifying U تشخیص دادن
identify U تشخیص دادن
identifies U تشخیص دادن
speech recogintion U تشخیص گفتار
identified U تشخیص دادن
speech recogintion U تشخیص کلام
to know right from wrong U تشخیص دادن
sensibility U حس تشخیص دقت
sensibilities U حس تشخیص دقت
Diagnosis. U تشخیص بیماری
diagnosis U تشخیص عیب
diagnosis U تشخیص ناخوشی
diagnoses U تشخیص عیب
sense U حس تشخیص مفهوم
sensed U حس تشخیص مفهوم
senses U حس تشخیص مفهوم
recognizing U تشخیص دادن
recognizes U تشخیص دادن
recognize U تشخیص دادن
recognising U تشخیص دادن
recognizably U قابل تشخیص
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com