Perdic | حساس بودن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 207 (14 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	tender U	حساس بودن
	tendered U	حساس بودن
	tenderest U	حساس بودن
	tendering U	حساس بودن

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words

	sensitivities U	حساس بودن به چیزی
	sensitivity U	حساس بودن به چیزی
	case sensitive U	حساس نسبت به بزرگ یاکوچک بودن حرف
Other Matches

	tentacles U	شاخک حساس ریشه حساس
	tentacle U	شاخک حساس ریشه حساس
	sensitive to corrosion U	حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
	gradient circuit U	مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
	susceptive U	حساس
	thin skinned U	حساس
	techy U	حساس
	key <adj.> U	حساس
	exquisite U	حساس
	passible U	حساس
	elastic U	حساس
	prominent U	حساس
	sensor U	حساس
	sentimental U	حساس
	alive U	حساس
	feisty U	حساس
	ticklish U	حساس
	vigilant U	حساس
	critical U	حساس
	elastic demand U	حساس
	tenderest U	حساس
	sharp nosed U	حساس
	sensitive clay U	رس حساس
	tender U	حساس
	tendered U	حساس
	sensitive U	حساس
	sensate U	حساس
	supersensitive U	حساس
	tendering U	حساس
	delicate U	حساس
	acute U	حساس
	activator U	حساس گر
	key terrain U	زمین حساس
	key position U	شغل حساس
	hyperaesthetic U	زیاده از حد حساس
	critical facility U	تاسیسات حساس
	perceptive U	حساس و باهوش
	it touched him on the raw U	بنقطه حساس
	supersensitive U	حساس شده
	keop soo U	نقاط حساس
	key points U	نقاط حساس
	vibrissa U	موی حساس
	kittle U	هوشیار حساس
	critical item U	اماد حساس
	critical mass U	توده حساس
	critical position U	پوزیسیون حساس
	jumpy U	بیقرار حساس
	sensitising U	حساس کردن
	sensitises U	حساس شدن
	sensitises U	حساس کردن
	elastic supply U	عرضه حساس
	insensitive U	غیر حساس
	sensitised U	حساس شدن
	sensitively U	بطور حساس
	gleg U	حساس باهوش
	feelingly U	بطور حساس
	sensitising U	حساس شدن
	sensitize U	حساس کردن
	sensitised U	حساس کردن
	high strung U	بسیار حساس
	insensitivity U	غیر حساس
	sensitizing U	حساس شدن
	sensitizing U	حساس کردن
	sensitizes U	حساس شدن
	sensitizes U	حساس کردن
	sensitized U	حساس شدن
	sensitized U	حساس کردن
	sensitize U	حساس شدن
	insensible U	غیر حساس
	starker U	حساس سفت
	tenderizing U	حساس کردن
	tenderises U	حساس کردن
	tenderised U	حساس کردن
	skinless U	خیلی حساس
	mimosa U	گیاه حساس
	hygrosensitive U	حساس به رطوبت
	sensory nerves U	پیهای حساس
	sensitizer U	حساس کننده
	sensitization U	حساس شدن
	tenderising U	حساس کردن
	overstrung U	خیلی حساس
	starkest U	حساس سفت
	stark U	حساس سفت
	starkly U	حساس سفت
	supersensitive U	فوق حساس
	pixilated U	خیلی حساس
	tenderizes U	حساس کردن
	tenderized U	حساس کردن
	tenderize U	حساس کردن
	palpi U	شاخک حساس
	sensitization U	حساس سازی
	sensitive zone U	منطقه حساس
	senseful U	خیلی حساس
	sensitization U	حساس کردن
	a sensitive subject [topic] U	موضوعی حساس
	sensitive plant U	گیاه حساس
	susceptible to pain U	حساس نسبت بدرد
	pressure sensitive pen U	قلم حساس به فشار
	sentient U	حساس دستخوش احساسات
	touchier U	نازک نارنجی حساس
	context sensitive U	حساس نسبت به متن
	supersensitive U	فوق العاده حساس
	sensitive to light U	حساس نسبت به روشنایی
	touchy U	نازک نارنجی حساس
	touchiest U	نازک نارنجی حساس
	tentacular U	دارای شاخک حساس
	electrosensitive paper U	کاغذ حساس الکترونیکی
	key position U	موضع حساس و مهم
	context sensitive help U	کمک حساس به قرینه
	tentacular U	شبیه شاخک حساس
	hypergolic fuel U	سوخت فوق حساس
	soft boiled U	نیم بند حساس
	susceptible U	حساس مستعد پذیرش
	inelastic demand U	تقاضای غیر حساس
	palpus U	شاخک حساس سبیل
	touch sensitive panel U	صفحه حساس به تماس
	detecting circuit U	مدار حساس مین
	touch panel U	صفحه حساس به تماس
	youch sensitive screen U	صفحه حساس به تماس
	key terrain features U	عوارض حساس زمین
	touch sensitive tablet U	تابلو حساس به تماس
	dipneedle circuit U	مدار حساس مغناطیسی
	kyusho U	نقاط حساس بدن
	vital points U	نقاط حساس بدن
	tentacle U	موی حساس جانور
	tentacles U	موی حساس جانور
	tender minded U	دارای فکر حساس
	laminitis U	اماس لایههای حساس
	sensitive U	حیاتی از نظرعملیاتی منطقه حساس
	sensory U	وابسته به مرکز احساس حساس
	photodiode U	دیود حساس نسبت به نور
	photoconductor U	هادی حساس نسبت به نور
	light sensitive cell U	سلول حساس در برابر نور
	light sensitive resistor U	مقاومت حساس در برابر نور
	homing mine U	مین حساس به انعکاس امواج
	otocyst U	عضو حساس شنوایی بی مهرگان
	fluxgate U	وسیله حساس به مین مغناطیسی
	pressure sensitive keyboard U	صفحه کلید حساس به فشار
	panchromatic U	حساس نسبت بهمه رنگها
	detector paper U	کاغذ حساس دستگاه اکتشاف ش م ر
	light sensitive layer U	لایه یا قشر حساس در برابرنور
	touch sensitive display U	صفحه نمایش حساس لمسی
	dunnite U	نوعی ماده منفجر حساس
	electrosensitive U	چاپ با کاغذ حساس به الکترون
	hypergolic fuel U	سوخت خیلی حساس به اشتعال
	photocell U	یاخته حساس نسبت به نور فتوسل
	supersensitive U	ماسوره یا مین فوق العاده حساس
	jelly bean U	ادم حساس و بی اراده و سست عنصر
	dermis U	قسمت حساس وعروقی میان پوست
	influence mine U	مین حساس به تاثیر امواج رادیویی
	vital point U	حرکت غیرمجاز ضربه به نقاط حساس بدن
	spicule U	سیخک شاخک حساس نوک تیز سنبله
	tag line U	جمله نهایی نمایش وغیره نقطه حساس
	hypersensitive U	دارای حساسیت فوق العاده خیلی حساس
	spicula U	سیخک شاخک حساس نوک تیز سنبله
	heliogravure U	گراورسازی بوسیله نور برروی صفحه حساس
	epicritic U	تمیز دهنده گرما وسرما حساس بسرماوگرما
	To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U	مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
	peregrinate U	سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
	contains U	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
	contain U	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
	to have short views U	د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
	contained U	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
	corresponded U	بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
	outnumbers U	از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
	up to it/the job <idiom> U	مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
	outnumber U	از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
	corresponds U	بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
	to be in one's right mind U	دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
	correspond U	بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
	to mind U	مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
	outnumbering U	از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
	outnumbered U	از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
	detectors U	گیرنده حساس برای کشف واندازه گیری اشعه مادون قرمز
	detector U	گیرنده حساس برای کشف واندازه گیری اشعه مادون قرمز
	fits U	شایسته بودن برای مناسب بودن
	fit U	شایسته بودن برای مناسب بودن
	fittest U	شایسته بودن برای مناسب بودن
	lurk U	در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
	to be in a habit U	دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
	validity of the credit U	معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
	reasonableness U	موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
	look out U	منتظر بودن گوش به زنگ بودن
	To be on top of ones job . U	بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
	lurks U	در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
	to look out U	اماده بودن گوش بزنگ بودن
	lurked U	در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
	lurking U	در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
	belongs U	مال کسی بودن وابسته بودن
	belonged U	مال کسی بودن وابسته بودن
	belong U	مال کسی بودن وابسته بودن
	to be hard put to it U	درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
	emulsion laser storage U	روش ذخیره سازی دیجیتال با استفاده ازلیزر در مقابل ماده حساس به نور
	privilege U	حساب کامپیوتری که امکان دستیابی به برنامههای خاص یا داده سیستم حساس را میدهد
	forms U	حساس کننده روی چاپگر که وقتی کاغذ تمام شود اعلام میکند
	formed U	حساس کننده روی چاپگر که وقتی کاغذ تمام شود اعلام میکند
	form U	حساس کننده روی چاپگر که وقتی کاغذ تمام شود اعلام میکند
	computer output microfilm recorder U	دستگاهی که خروجی کامپیوتررا روی فیلم حساس به نوربه شکل میکروسکوپی ضبط میکند
	lasers U	روش ذخیره سازی دیجیتالی با استفاده از لیزر برای برانگیختن ماده حساس به نور
	laser U	روش ذخیره سازی دیجیتالی با استفاده از لیزر برای برانگیختن ماده حساس به نور