Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
realization account
U
حساب تبدیل دارائیهای شرکت به پول نقد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
invisible assets
U
دارائیهای نامرئی دارائیهای غیرقابل رویت
tangible assets
U
دارائیهای ثابت دارائیهای عینی
cost accounts
حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
fixed assets
U
دارائیهای ثابت
frozen assets
U
دارائیهای مسدود
tangible assets
U
دارائیهای مادی
intangible assets
U
دارائیهای غیرمادی
intangible assets
U
دارائیهای نامرئی
real assets
U
دارائیهای واقعی
intangible assets
U
دارائیهای غیرمرئی
intangible assets
U
دارائیهای ناملموس
private property
U
دارائیهای خصوصی
current assets
U
دارائیهای جاری
tangible assets
U
دارائیهای مرئی
liquid assets
U
دارائیهای نقدی
financial assets
U
دارائیهای مالی
monetary assets
U
دارائیهای پولی
cost plus contracts
U
به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckoned
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
goods and chattels
U
اموال و دارائیهای منقول
nonmonetary assets
U
دارائیهای غیر پولی
capitalized expense
U
هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
equity accounts
حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
overdrawn account
U
حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
clearance
U
تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
To bring someone to account.
کسی را پای حساب کشیدن
[حساب پس گرفتن]
letterheads
U
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterhead
U
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation
U
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
To cook the books.
U
حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
novatio non presumiter
U
تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
privilege
U
دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
constituent company
U
شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
limited company
U
شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
reckonings
U
تصفیه حساب صورت حساب
reckoning
U
تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements
U
حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
international finance corporation
U
شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company
U
شرکت مادر شرکت مرکزی
privates
U
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private
U
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
check register
U
بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
outsource
U
به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
dragger
U
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
conversion scale
U
مقیاس تبدیل ضریب تبدیل
transiguration
U
تبدیل صورت تبدیل هیئت
restitution
U
تبدیل مختصات نقاط از عکس یا نقشهای به نقشه دیگر تبدیل مختصات
component
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless
U
شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
account
U
حساب صورت حساب
house
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
he calcn lates with a
U
اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
no year oppropriation
U
حساب تامین اعتبار باز حساب باز
digital computer
U
ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
liquidity trap
U
سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
assembler
U
اسمبلی که برنامه به زبان اسمبلی را در دو مرحله به کد ماشین تبدیل میکند. ابتدا آدرسهای ابتدایی ذخیره می شوند و در مرحله دوم آن را به آدرس مطلق تبدیل می کنند
body corporate
U
شرکت شرکت سهامی
business group
U
شرکت سهامی
[شرکت]
binary to octal conversion
U
تبدیل دودوئی به مبنای 8 تبدیل دودوئی به هشت هشتی
binary to hexadecimal conversion
U
تبدیل دودوئی به مبنای 61 تبدیل دودوئی به شانزده شانزدهی
army component
U
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
conversion
U
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversions
U
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
component command
U
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
tab
U
حساب
science of numbers
U
حساب
in favour of
U
به حساب
incomputable
U
بی حساب
incalculable
U
بی حساب
algorism
U
حساب
arithmetic
U
حساب
tabs
U
حساب
scoreless
U
بی حساب
scores
U
حساب
reckonings
U
حساب
dam design
U
حساب سد
tallies
U
حساب
account
U
حساب
tallied
U
حساب
tally
U
حساب
to my a
U
به حساب من
reckoning
U
حساب
to keep score
U
حساب
scored
U
حساب
accountant
U
ذی حساب
accountants
U
ذی حساب
tallying
U
حساب
score
U
حساب
account book
U
دفتر حساب
computed
U
حساب کردن
computes
U
حساب کردن
account card
U
کارت حساب
account cuurent
U
حساب جاری
acalculia
U
ناتوانی در حساب
liquidating
U
حساب را واریزکردن
figuring
U
حساب کردن
figures
U
حساب کردن
cyphers
U
حساب کردن
ciphers
U
حساب کردن
calculation
U
حساب براورد
cipher
U
حساب کردن
pridicate calculus
U
حساب مسندات
figure
U
حساب کردن
production account
U
حساب تولید
account number
U
شماره حساب
accoutn balance
U
مانده حساب
arithmometer
U
ماشین حساب
comptometer
U
ماشین حساب
the bill
U
صورت حساب
misreckon
U
بد حساب کردن
minculculate
U
بد حساب کردن
checking out
U
تسویه حساب
account
U
حساب پس دادن
balance sheet account
U
حساب ترازنامه
bank overdraft
U
حساب جاری
debits
U
حساب بدهی
bank pass book
U
دفترچه حساب
debiting
U
حساب بدهی
arithmeticlal
U
مربوط به حساب
have it out with someone
<idiom>
U
تصفیه حساب
balance of account
U
مانده حساب
liquidates
U
حساب را واریزکردن
liquidated
U
حساب را واریزکردن
liquidate
U
حساب را واریزکردن
profit and loss a
U
حساب سودوزیان
detailing
U
حساب ریز
detail
U
حساب ریز
notcher
U
حساب نگهدار
compute
U
حساب کردن
accountable
U
مسئول حساب
arithmetic unit
U
واحد حساب
arithmetician
U
حساب دان
make much of
U
حساب بردن از
scorers
U
حساب نگهدار
savings account
U
حساب پس انداز
deposit accounts
U
حساب سپرده
deposit accounts
U
حساب پس انداز
saving account
U
حساب پس انداز
undercharge
U
کم حساب کردن
vidimus
U
بازرسی حساب
unguarded
U
حساب نشده
rule of thumb
U
حساب سر انگشتی
credit account
حساب اعتباری
A rough (crude)estimate.
U
حساب سر انگشتی
To concoct accounts.
U
حساب تراشیدن
rule of thumb
U
حساب انگشت
return account
U
حساب بازگشت
science of numbers
U
علم حساب
deposit account
U
حساب پس انداز
scorer
U
حساب نگهدار
to bring to book
U
حساب پس گرفتن
to cast up
U
حساب کردن
stock account
U
حساب موجودی
stability calculation
U
حساب پایداری
to count up
U
حساب کردن
count
U
حساب کردن
to figure up
U
حساب کردن
counted
U
حساب کردن
counting
U
حساب کردن
counts
U
حساب کردن
account
U
حساب کردن
tripos
U
امتحان حساب
deposit account
U
حساب سپرده
residuary account
U
حساب ترکه
checking account
U
حساب جاری
calculates
U
حساب کردن
includes
U
به حساب اوردن
realization account
U
حساب تسویه
include
U
به حساب اوردن
withdraws
U
برداشت از حساب
withdraw
U
برداشت از حساب
sums
U
حساب کردن
computer
U
ماشین حساب
computers
U
ماشین حساب
sum
U
حساب کردن
propositional calculus
U
حساب گزارهای
bank account
U
حساب بانکی
numerate
U
حساب کردن
calculated
U
حساب کردن
calculate
U
حساب کردن
checking accounts
U
حساب جاری
miscast
U
حساب غلط
current account
U
حساب جاری
miscalculating
U
بد حساب کردن
miscalculates
U
بد حساب کردن
miscalculated
U
بد حساب کردن
current accounts
U
حساب جاری
miscalculate
U
بد حساب کردن
rule off
U
بستن حساب
bank accounts
U
حساب بانکی
debited
U
حساب بدهی
cost accountant
U
حساب دار
markers
U
حساب نگهدار
marker
U
حساب نگهدار
arithmetic
U
حساب
[ریاضی]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com