English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
roll out the red carpet <idiom> U حسابی پذیرایی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
arithmetic expression U عبارت حسابی دستورالعمل حسابی
averaging U میانگین حسابی متوسط حسابی
averages U میانگین حسابی متوسط حسابی
averaged U میانگین حسابی متوسط حسابی
average U میانگین حسابی متوسط حسابی
arithmetic mean U میانگین حسابی متوسط حسابی
receives U پذیرایی کردن از
receive U پذیرایی کردن از
entertain U پذیرایی کردن
entertained U پذیرایی کردن
lodges U پذیرایی کردن
entertains U پذیرایی کردن
lodged U پذیرایی کردن
lodge U پذیرایی کردن
entertainment U تفریحات پذیرایی کردن
to keep open house U ازهرکس پذیرایی کردن
wait on (someone) hand and foot <idiom> U به هر نحوی پذیرایی کردن
entertainments U تفریحات پذیرایی کردن
to serve oneself U از خود پذیرایی کردن
receptions U قدرت پذیرش پذیرایی کردن
welcoming U خوشامد گفتن پذیرایی کردن
welcomes U خوشامد گفتن پذیرایی کردن
do the honors <idiom> U مثل یک مهماندا پذیرایی کردن
welcomed U خوشامد گفتن پذیرایی کردن
reception U قدرت پذیرش پذیرایی کردن
welcome U خوشامد گفتن پذیرایی کردن
to play up U درست و حسابی بازی کردن
operates U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operate U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
Give the room a good clean. U اتاق را حسابی جمع وجور کردن
reception U پذیرایی
receptions U پذیرایی
entertainments U پذیرایی
entertainment U پذیرایی
receptors U پذیرایی کننده
parlours U اطاق پذیرایی
receptor U پذیرایی کننده
parlour U اطاق پذیرایی
parlors U اطاق پذیرایی
reception rooms U اتاق پذیرایی
open house U پذیرایی از مهمان
reception room U اتاق پذیرایی
parlor U اطاق پذیرایی
drawing rooms U اطاق پذیرایی
drawing room U اطاق پذیرایی
drawing rooms U سالن پذیرایی
levee U مجلس پذیرایی
palor U اطاق پذیرایی
drawing room U سالن پذیرایی
accessible آماده پذیرایی
red carpet U علامت پذیرایی مخصوص
at home U پذیرایی در ساعت معین
at someone's beck and call <idiom> U همیشه آماده پذیرایی
presence chamber U اطاق بار یا پذیرایی
amusements U فریب خوردگی پذیرایی
accessibility U امادگی برای پذیرایی
amusement U فریب خوردگی پذیرایی
valhalla U سالن پذیرایی خدای اودین
one's d. U روز پذیرایی شخص درهفته
parlormaid U کلفت یاپیشخدمت سالن پذیرایی
hospitalization U پذیرایی خدمات بیمارستانی و درمانی
board and lodging U خوابگاه با پذیرایی غذا [در مهمانسرا یا هتل]
arithmetic U حسابی
pursang U حسابی
pitched U حسابی
thorough paced U حسابی
arithmetical U حسابی
incalculability U بی حسابی
calculative U حسابی
smack dab U حسابی
arithmetic U حسابی حسابگر
simple mean U میانگین حسابی
roundly U بطور حسابی
arithmetic progression U تصاعد حسابی
arithmetic register U ثبات حسابی
mean square U یک مربع حسابی
arithmetic relation U رابطه حسابی
arithmetic series U سریهای حسابی
arithmetic operation U عمل حسابی
arithmetic operation U عملیات حسابی
squaring U منظم حسابی
areal cook U یک اشپز حسابی
aregular cook U اشپز حسابی
squares U منظم حسابی
arithmetic check U مقابله حسابی
squared U منظم حسابی
square U منظم حسابی
arithmetic expression U مبین حسابی
arithmetic instruction U دستورالعمل حسابی
arithmetic mean U میانگین حسابی
arithmetic method U روش حسابی
arithmetic statement U حکم حسابی
well got up U پاکیزه حسابی
Now you are talking. That makes sense. U حالااین شد یک حرف حسابی
arithmetic function U تابع حسابی [ریاضی]
now you're talking U این شدحرف حسابی
dishonouring U بد حسابی عدم پرداخت
dishonors U بد حسابی عدم پرداخت
dishonours U بد حسابی عدم پرداخت
He is a habitual defaulter. U آدم بد حسابی است
arithmetic sequence U تصاعد حسابی [ریاضی]
dishonour U بد حسابی عدم پرداخت
number-theoretic function U تابع حسابی [ریاضی]
arithmetical function U تابع حسابی [ریاضی]
dishonoring U بد حسابی عدم پرداخت
To pay someone handsomely. U به کسی پ؟ ؟ حسابی دادن
dishonored U بد حسابی عدم پرداخت
i have caught a thorough chill U سرمای حسابی خورده ام
he is no less than a gambler U قمارباز حسابی است
arithmetic shift U تغییر مکان حسابی
Put on some decent clothes. U یک لباس حسابی تنت کن
He thrashed his son soundly . U پسرش را حسابی کتک زد
dishonoured U بد حسابی عدم پرداخت
to talk sense U حرف حسابی زدن
He is a decent fellow(guy,chap) U طرف آدم حسابی است
She gave us quite a decent dinner. U یک شام خیلی حسابی به ماداد
do something to one's hearts's content U کاری را حسابی انجام دادن
not on any account U اصلا روی هیچ حسابی
I was totally tongue-tied. U زبانم حسابی بند آمد
lay into a person U کسی را کتک حسابی زدن
arithmetic operator U نشان حسابی عملگر ریاضی
He always pays on the nail. U آدم خوش حسابی است
He threatened to thrash the life out of me. U مرا به یک کتک حسابی تهدید کرد
We had a nice long walk today. U امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
My good fello,why didnt you tell me? U آخر مرد حسابی چرا به من نگفتی ؟
detailed U حسابی که همه موضوعات را لیست میکند
This dress is quite the thing. U این لباس چیز حسابی است
You wouldnt be here if you had any sense U اگر عقل حسابی داشتی اینجانبودی
We are quits. We are even. U دیگر با هم حسابی نداریم (نه بدهکارنه بستانکار )
We dont have qualified personnel in this company. U دراین شرکت آدم حسابی نداریم
variance U میانگین حسابی توان دوم انحرافات از مقدارمتوسط
debt of honour U بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
to have a binge U حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
budget account حسابی در فروشگاه که وجه خرید اجناس و...به آن واریز می شود
to be on the razzle U حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to have a spree U حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
root mean square U ریشه دوم میانگین حسابی توانهای دوم همه مقادیرممکن یک تابع
centroid U در مختصات هندسی نقطهای که مختصات ان میانگین حسابی مختصات همه نقاط ان شکل است
arithmetic instruction U دستورالعمل محاسباتی دستورالعمل حسابی
arithmetic register U ثبات حسابی ثبات محاسباتی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com