Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
is intervocalic
U
حرف Pدر واژه میان دو صداواقع شده است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
split infinitives
U
مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split infinitive
U
مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
medoterranean
U
واقع در میان چند زمین میان زمینی
portmanteaus
U
واژه مرکب از دو واژه
portmanteaux
U
واژه مرکب از دو واژه
portmanteau
U
واژه مرکب از دو واژه
futtock
U
میان چوب میان تیر
intervenient
U
در میان اینده واقع در میان
termed
U
واژه
neologisms
U
نو واژه
term
U
واژه
neologism
U
نو واژه
terming
U
واژه
mosul
U
واژه
worded
U
واژه
word
U
واژه
psychophysics
U
علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
stimulus word
U
واژه محرک
neologism
U
واژه تراشی
intercalation
U
واژه افزایی
the root of a word
U
ریشه واژه
buzz word
U
رمز واژه
philologist
U
واژه شناس
neologisms
U
واژه جدید
neologisms
U
واژه تراشی
neolalia
U
واژه تراشی
synonym
U
واژه مترادف
coinage
U
ابداع واژه
buzz words
U
رمز واژه
dissylable
U
واژه دوهجائی
wordbook
U
واژه نامه
synonyms
U
واژه هم معنی
word order
U
ترتیب واژه ها
word deafness
U
واژه کری
word count
U
واژه شماری
synonyms
U
واژه مترادف
synonym
U
واژه هم معنی
score out that word
U
ان واژه را خط بزنید
word-blindness
U
واژه کوری
word blindness
U
واژه کوری
cognate
U
واژه هم ریشه
lexicon
[dictionary]
U
واژه نامه
word book
U
واژه نامه
glossaries
U
واژه نامه
wordbook
U
واژه نامه
keyword
U
واژه کلیدی
worded
U
واژه سخن
word
U
واژه سخن
lexicology
U
واژه شناسی
loanword
U
واژه عاریه
loanword
U
واژه بیگانه
pejorative
U
واژه تحقیری
glossary
U
واژه نامه
paronym
U
واژه هم ریشه
neologism
U
واژه جدید
punctuation for reference
U
زیر واژه
glossary
U
واژه نامه
dictionary
U
واژه نامه
lexicon
U
واژه نامه دیکسیونر
lexicons
U
واژه نامه دیکسیونر
an inseparable prefix
U
سر واژه جدا نشدنی
pentasyllable
U
واژه پنج هجائی
homely
[British E]
<adj.>
U
بیمزه
[واژه تحقیری]
homely
[British E]
<adj.>
U
سنگین
[واژه تحقیری]
logomachy
U
بازی واژه پردازی
homely
[British E]
<adj.>
U
خفه
[واژه تحقیری]
polysllable
U
واژه جند هجائی
post fix
U
در پایان واژه چسباندن
prandial
U
واژه شوخی امیز
octosyllable
U
واژه هشت هجائی
word choice test
U
ازمون واژه گزینی
wordage
U
کلمات واژه بندی
word association test
U
ازمون تداعی واژه ها
dictionary sort
U
ترتیب واژه نامهای
word building test
U
ازمون واژه سازی
that word is obsolescent
U
ان واژه کم کم دارد مهجور
english words
U
واژه ها یا لغات انگلیسی
wordprocessing program
U
برنامه واژه پردازی
word span test
U
ازمون فراخنای واژه ها
this word means a dog
U
این واژه یعنی سگ
teragram
U
واژه چهار حرفی
score out that word
U
روی ان واژه خط بکشید
septisyllable
U
واژه هفت هجائی
syncopation
U
کوتاه سازی واژه
neology
U
استعمال واژه یااصطلاح جدید
nomenclature
U
فهرست واژه ها و اصطلاحات یک علم یا یک فن
slang
U
واژه عامیانه وغیر ادبی
purism
U
واژه یا اصطلاح اصیل وصحیح
rebus
U
نشاندادن واژه ها بصورت مصور
glossary
U
واژه نامه ضمیمه کتاب
glossaries
U
واژه نامه ضمیمه کتاب
periphrasis
U
استعمال واژه ها وعبارات زائد
lexicography
U
فرهنگ نویسی واژه نگاری
God bless
[you]
!
U
خدا حافظ
[واژه کهنه]
a word with a pejorative connotation
U
واژه ای با معنای ضمنی منفی
malaprop
U
کسیکه واژه ها را اشتباه بکارمیبرد
spicery
U
انباری ادویه
[واژه قدیمی]
dictionary
U
کتاب لغت واژه نامه
dictionaries
U
کتاب لغت واژه نامه
bawdry
U
زنا
[دین]
[حقوق]
[واژه قدیمی]
catch-phrase
U
واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
homely
[British E]
<adj.>
U
عادی و خسته کننده
[واژه تحقیری]
How do you pronounce
[say]
that
[this]
word?
U
این واژه چه جور تلفظ می شود؟
cantoria
U
[واژه ای ایتالیایی برای گالری یا تریبون]
lexigraphy
U
یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
catch-phrases
U
واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
sanshifter
U
واژه توهین امیز برای نفردونده جلویی
Genius Loci
U
نابغه
[واژه لاتین در معماری یا محوطه سازی]
anglo-chinois
U
[واژه فرانسوی برای چشم انداز باغ]
parathesis
U
پیوند دو واژه بی انکه تغییری درانهاروی دهد
alinik design
U
واژه ترکی به معنای طرح محرابی یا جانمازی
to inspan oxen
U
این واژه را در افریقای جنوبی بکار می برند
logogram
U
واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
logograph
U
واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
to purify the person language
U
زبان فارسی را از واژه هاوتعبیرات بیگانه یا غیرمصطلح پیراستن
this word occurs in gulistan p
U
این واژه درهمه جای گلستان دیده میشود
kpsi
U
[واژه مخفف معادل تعداد گره در هر اینچ مربع]
the word is sanctioned by use
U
کثرت استعمال این واژه راجزواژههای درست دراورده است
poetaster is pejorative word
U
شاعرک واژه ایست که برای تحقیر شاعر بکار میرود
paragram
U
جناسی که عبارت است ازتغییرحرف یا حروفی ازیک واژه تصحیف
Chrismon
U
[حرف اول اسم مقدس از سه واژه ی یونانی به نام مسیح]
worid
U
کلمه لغت لفظ الفاظ واژه سخن گفتار حرف
Cinquecento
U
[واژه ای که در قرن شانزدهم ایتالیا در هنر و معماری رنسانس بکار می رفته است.]
electrographic architecture
U
[واژه ای که توسط تام ولف برای توصیف ساختار تبلیغات الکتریکی به آمریکا آمد.]
Pronoia
U
واژه ای جدید: حسی که گویا از طرف دنیا برای کمک کردن وجود دارد
cross country
U
میان بر
middling
U
میان
shortcut
U
میان بر
diameter
U
میان بر
overthwart
U
از میان
per
U
از میان
thru
U
از میان
in the midden of
U
در میان
in our midst
U
در میان ما
half back
U
میان
centered
U
میان
crosscut
U
میان بر
waistline
U
میان
centred
U
میان
center
U
میان
waistlines
U
میان
centre
U
میان
centers
U
میان
diameters
U
میان بر
middle
U
میان
middles
U
میان
middle part
U
میان
intershoot
U
در میان
among
U
میان
midrib
U
رگ میان
mongst
U
میان
through
U
از میان
staggers
U
یک در میان
between
U
میان
waists
U
میان
staggering
U
یک در میان
stagger
U
یک در میان
amid
U
در میان
amongst
U
در میان
mean line
U
خط میان
into
U
در میان
omphalos
U
میان
mean water
U
میان اب
waist
U
میان
mesocarp
U
میان بر
fullwrite professional
U
یک برنامه جدید واژه پردازی برای کامپیوتر مکینتاش که متن را با نمودارهای متمایل به مقصود کاملا" عجین میکند
mesosphere
U
میان- سپهر
mesosphere
U
میان کره
mesothorax
U
میان سیه
intercellular
U
میان یاختهای
midships
U
در میان کشتی
intervascular
U
واقع در میان رگ ها
midbrain
U
میان مغز
short circuiting
U
میان بر زدن
mesoderm
U
میان پوست
medium term
U
میان مدت
inter nos
U
در میان خودمان
mediastinum
U
میان پرده
inter vivos
U
در میان زنده ها
among each other
<adv.>
U
میان خودشان
medius
U
انگشت میان
slim jim
U
لاغر میان
merlon
U
میان دو تیرکش
shortcut
U
میان برکردن
mesencephalon
U
میان مغز
shortcut
U
راه میان بر
staggered riveting
U
پرچکاری یک در میان
inter se
U
میان خودشان
the means and the extremes
U
دو میان و دو کرانه
midcourse
U
میان راه
intergroup
U
میان گروهی
interjacency
U
میان بودن
interposition
U
پا میان گذاری
interjacency
U
وقوع در میان
mezzo soprano
U
میان صدا
internode
U
میان گره
interjectory
U
در میان اورده
interjectory
U
در میان انداخته
interlay
U
در میان گذاردن
intermural
U
میان دیواری
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com