Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 284 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
I grant you that . I accept what you say .
U
حرف شما را قبول کنم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
persona non grata
U
شخص غیر قابل قبول
accept
U
قبول شدن
accept
U
قبول کردن
accepting
U
قبول شدن
accepting
U
پسندیدن قبول کردن
accepting
U
قبول کردن
accepts
U
قبول شدن
accepts
U
پسندیدن قبول کردن
accepts
U
قبول کردن
concede
U
قبول شکست
conceded
U
قبول شکست
concedes
U
قبول شکست
conceding
U
قبول شکست
Hobson's choice
U
پیشنهادی که چارهای جز قبول ان نیست
refuse
U
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refused
U
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuses
U
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refusing
U
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
suffrage
U
کمک همراهی قبول
compliance
U
قبول
accord
U
قبول کردن
accorded
U
قبول کردن
accords
U
قبول کردن
credibility
U
قابل قبول بودن
signal
U
تبدیل یا ترجمه سیگنال به صورتی به توسط وسیله قابل قبول باشد
signaled
U
تبدیل یا ترجمه سیگنال به صورتی به توسط وسیله قابل قبول باشد
signalled
U
تبدیل یا ترجمه سیگنال به صورتی به توسط وسیله قابل قبول باشد
compliant
U
قبول کننده
ratification
U
قبول قبولی
valid
U
قابل قبول
admission
U
قبول
admissions
U
قبول
pass
U
تصویب کردن قبول شدن
pass
U
قبول کردن
passed
U
تصویب کردن قبول شدن
passed
U
قبول کردن
passes
U
تصویب کردن قبول شدن
passes
U
قبول کردن
tolerable
U
قابل قبول
communication
U
بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
admissible
U
قابل قبول
adhesion
U
انضمام قبول عضویت
acceptability
U
قبول شدگی
acceptability
U
قابلیت قبول
believable
U
قابل قبول
hard currencies
U
ارز قابل قبول
legal tender
U
پول قابل قبول
passable
U
قابل قبول
acceptable
U
قابل قبول
ineligible
U
غیرقابل قبول
unacceptable
U
غیرقابل قبول
unacceptably
U
غیرقابل قبول
acceptance
U
حوالهء قبول شده
acceptance
U
قبول قرارداد
acceptance
U
قبول
acceptances
U
حوالهء قبول شده
acceptances
U
قبول قرارداد
acceptances
U
قبول
reception
U
قبول
receptions
U
قبول
taker
U
قبول کننده شرط
takers
U
قبول کننده شرط
withdraw
U
قبول نکردن
withdraws
U
قبول نکردن
adoption
U
قبول
adoption
U
قبول به فرزندی
naturalises
U
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalising
U
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalize
U
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalizes
U
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalizing
U
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
honored
U
قبول کردن
honored
U
یاحوالهای را قبول کردن
honoring
U
قبول کردن
honoring
U
یاحوالهای را قبول کردن
honors
U
قبول کردن
honors
U
یاحوالهای را قبول کردن
honour
U
قبول کردن
honour
U
یاحوالهای را قبول کردن
honoured
U
قبول کردن
honoured
U
یاحوالهای را قبول کردن
honouring
U
قبول کردن
honouring
U
یاحوالهای را قبول کردن
honours
U
قبول کردن
honours
U
یاحوالهای را قبول کردن
adopt
U
قبول کردن
adopting
U
قبول کردن
adopting
U
قبول کردن اتخاذ کردن
adopts
U
قبول کردن
adopts
U
قبول کردن اتخاذ کردن
disclaim
U
قبول نکردن
disclaimed
U
قبول نکردن
disclaiming
U
قبول نکردن
disclaims
U
قبول نکردن
ratified
U
قبول کردن تصویب کردن
ratifies
U
قبول کردن تصویب کردن
ratify
U
قبول کردن تصویب کردن
ratifying
U
قبول کردن تصویب کردن
admit
U
قبول کردن
admits
U
قبول کردن
Other Matches
Lets play that again .
قبول ندارم.
[قبول نیست دربازی وغیره ]
adopted types
U
انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
imprimatur
U
قبول
intromission
U
قبول
acknowledgment
U
قبول
reply paid
U
جواب قبول
receivable
U
قابل قبول
entertains
U
قبول کردن
non acceptance
U
عدم قبول
naturalization
U
قبول تابعیت
allowable
U
قابل قبول
acceptably
U
بطورقابل قبول
acceptance by words
U
قبول قولی
the g. or refusal of anything
U
قبول یا ردچیزی
the optio to accept or reject
U
اختیار قبول یا رد
to take in
U
قبول کردن
offer and acceptance
U
ایجاب و قبول
agreements
U
قرار قبول
reasonable
U
قابل قبول
entertain
U
قبول کردن
Agreed . that is a deal .
U
قبول ( قبوله )
entertained
U
قبول کردن
taken
U
مورد قبول
acceptance by conduct
U
قبول فعلی
received
U
مورد قبول
acceptance limit
U
حد قابل قبول
acceptancy
U
اماده قبول
acceptor
U
قبول کننده
ready acceptance
U
حسن قبول
allowable load
U
بارقابل قبول
adopter
U
قبول کننده
admittable
U
قابل قبول
admission of liability
U
قبول بدهی
adhibit
U
قبول کردن
aceptive
U
قابل قبول
acceptation tacite
U
قبول ضمنی
intolerancy
U
عدم قبول
compliancy
U
قبول اجابت
incompliance
U
عدم قبول
acceptant
U
قبول کننده
implied acceptance
U
قبول ضمنی
express acceptance
U
قبول صریح
embracement
U
قبول اتخاذ
disallowance
U
عدم قبول
compliantly
U
با قبول و رضایت
accepter
U
قبول کننده
acknowladgement of debt
U
قبول بدهی
impossible
[colloquial]
<adj.>
U
غیرقابل قبول
sufficiently
<adv.>
U
قابل قبول
adequately
[sufficiently]
<adv.>
U
قابل قبول
sufficing
<adj.>
U
قابل قبول
sufficient
<adj.>
U
قابل قبول
satisfactory
<adj.>
U
قابل قبول
good
[sufficient]
<adj.>
U
قابل قبول
adequate
<adj.>
U
قابل قبول
acceptable
<adj.>
U
قابل قبول
reply paid /RP/
[reply prepaid]
U
جواب قبول
passed
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
authorized
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
approved
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
allowed
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
agreed
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
I agree.
U
قبول دارم.
agreement
U
قرار قبول
rejection
U
قبول نکردن
admitting
U
قبول کردن
intolerance
U
عدم قبول
rejection
U
عدم قبول
He wouldnt dare refuse.
U
سگ کیست که قبول نکند
take to
<idiom>
U
سریعا قبول کردن
To accept an invitation .
دعوتی را قبول کردن
To assume responsibility .
U
قبول مسئولیت کردن
To pass an examination .
U
درامتحان قبول شدن
To pass (fail,flunk) an exam.
U
درامتحان قبول ( رد )شدن
sign a waiver
U
قبول اغماض نمودن
incredible
U
غیرقابل قبول افسانهای
conventional
U
مورد قبول عامه
to take up the gauntlet
U
قبول مبارزه کردن
to take up the glove
U
قبول مبارزه کردن
valid assumptions
U
فروض قابل قبول
zone of acceptability
U
منطقه قابل قبول
brinkmanship
U
سیاست قبول مخاطره
sit right (negative)
<idiom>
U
غیر قابل قبول
disapproves
U
قبول نکردن رد کردن
matriculate
U
قبول کردن پذیرفتن
acceptance number
U
عدد ملاک قبول
acceptance tolerance
U
حد مجاز قابل قبول
to incur a risk
U
ریسکی را قبول کردن
to hold water
U
قابل قبول بودن
recognized refugee
U
پناهنده قبول شده
disapprove
U
قبول نکردن رد کردن
matriculating
U
قبول کردن پذیرفتن
matriculates
U
قبول کردن پذیرفتن
to be valid
U
قابل قبول بودن
accepting bank
U
بانک قبول کننده
matriculated
U
قبول کردن پذیرفتن
acceptance of goods
U
قبول کردن کالا
d. of a request
U
عدم قبول خواهش
non compliance
U
عدم قبول یا انجام
eligibly
U
بطور قابل قبول
naturalization
U
اعطا یا قبول تابعیت
admissibleness
U
بطور قابل قبول
incredibility
U
عدم قابلیت قبول
admissible load
U
بار قابل قبول
loss appraisal
U
ضایعات قابل قبول
loss appraisal
U
قبول تلفات در جنگ
admissible stress
U
تلاش قابل قبول
admissibility
U
مقبولیت قابلت قبول
availabe time
U
زمان مورد قبول
popularity
U
قابل قبول عامه
aknowledge character
U
کاراکتر مورد قبول
persona grata
U
شخص مورد قبول
permissible stress
U
خستگی قابل قبول
matriculant
U
قبول شده در دانشگاه
complier
U
قبول کننده همدست
keep an appointment
U
قبول کردن قرار ملاقات
acceptable alter nate product
U
فراورده مشابه قابل قبول
to get a pass in physics
U
در امتحان فیزیک قبول شدن
agrapha
U
که مورد قبول مسیحیان نیست
argumentum
U
یک سلسله دلایل قابل قبول
acceptable quality level
U
سطح کیفیت قابل قبول
cut off ratio
U
حداقل نرخ قابل قبول
current standard cost
U
هزینه استاندارد و مورد قبول
declension
U
عدم قبول چیزی بطورمودبانه
standards
U
نمونه قبول شده معین
europatents
U
حق اختراع قابل قبول دراروپا
acceptance trial
آزمایش قبول وسایل وتجهیزات
adopted items of material
U
اقلام مورد قبول از نظرعملیاتی
standard
U
نمونه قبول شده معین
They all acknowledge him master .
U
همه او را به استادی قبول دارند
To pass the exam on the first try.
U
یک ضرب در امتحان قبول شدن
To adopt a child ( an infant ) .
U
کودکی را بفرزندی قبول کردن
primafacie
U
در بادی امر قابل قبول
putative
U
مفروض مورد قبول عامه
nibble at
U
در قبول چیزی دودل بودن
passive resistance
U
خود داری از قبول یاموافقت
To get a pass.
U
امتحانی را گذراندن ( قبول شدن )
assentient
U
قبول کننده رضایت دهنده
vicarious
U
به نیابت قبول کردن جانشین
acceptable product
U
فراورده جانشین قابل قبول
shell out
U
هزینه چیزی را قبول کردن
standard metre
U
متر قانونی یا قبول شده
How many students passed the exam?
U
چند نفر در امتحان قبول شدند؟
adoptee
U
کسی که به فرزندی قبول شده است
to pass go orrun current
U
معمولا مورد قبول واقع شدن
administrative acceptees
U
پرسنل قبول شده از نظر اداری
lineball
U
توپی که روی خط میافتد و قبول نیست
attornment
U
قبول و شناسایی موجر یاارباب تازه
qui aprobat non reprobat
U
نکول بعد از قبول مسموع نیست
Take somebody at his word.
U
حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
She wI'll be a loser if she refuses.
U
اگر قبول نکند از کیسه اش رفته
lowest common denominator
U
مورد قبول یا فهم اکثریت مردم
snow under
<idiom>
U
قبول چیزی که نمیتوان از آن مراقبت کرد
add up
<idiom>
سازگار و قابل قبول به نظر رسیدن
ack
U
Character Ackowledge کاراکتر مورد قبول
I accept your invitation most gratefully . I accept your invitation and regard it as a favour .
U
دعوت شما را با منت قبول می کنم
Ha finally ( eventually ) acknowledged having been frightened .
U
با لاخره قبول کرد که ترسیده بود
lowest common denominators
U
مورد قبول یا فهم اکثریت مردم
He refused to acknowledge defeat .
U
قبول نمی کرد که شکست خورده
admissibly
U
بطور قابل قبول چنانکه روا
Do you accept traveller's cheques?
آیا شما چک های مسافرتی قبول میکنید؟
Does the bank acknowledge your signature ?
U
آیا بانک امضای شما را قبول دارد ؟
principal challenger
U
رد عضو هیات منصفه با دلیل قابل قبول
persona grata
U
نماینده سیاسی مورد قبول کشور دیگر
You can't refuse me that !
U
این
[درخواست یا پیشنهاد مرا]
را باید قبول کنید!
standards
U
اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
to pass your driver's license test at the first attempt
U
آزمون گواهینامه رانندگی را بار اول قبول شدن
standard
U
اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
operation exposure guide
U
حداکثر دوز اتمی قابل قبول یاقابل دریافت
No less than half the students failed the test.
U
کم کمش نیمی از دانش آموزان درآزمون قبول نشدند.
dialectic materialism
U
دیالکتیک مادی مبتنی بر قبول جبرتاریخ به عنوان یک سائق عمده وقایع
nuncupative will
U
در CL این وصیت فقط در مورد سربازان و ملوانان در حال خدمت قابل قبول است
wind aided
U
اگر سرعت باد در ساعت بیش از 74/4متر باشد رکورد بدست امده قابل قبول نیست
pooler
U
وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد
retaining fee
U
وجهی که بطور مستمرپرداخت به وکیل پرداخت شودتا از خدمات حقوقی اومستمرا" استفاده شود یا اورا از قبول وکالت طرف مقابل بازدارند
tare and tret
U
وزن بسته یا لفاف یا جعبه محموله و مقدار کمبود وزنی که در نتیجه حمل و نقل درمحموله ایجاد میشود وقابل قبول است
accomodation line
قبول یک نوع خطر به وسیله بیمه گزار وقتی با بیمه نامه های دیگری همراه است
acceptation
U
قبول معنی عرف معنی مصطلح
agreed to
U
قبول شده موردموافقت واقع شده
acknowledger
U
تصدیق کننده قبول کننده
ineligibility
U
عدم قابلیت برای انتخاب شدن محرومیت از انتخاب شدن غیرقابل قبول
degree of risk
U
شدت خطر شدت قبول خطر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com