English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
break in U حرز را شکستن وبزور داخل شدن
break-in U حرز را شکستن وبزور داخل شدن
break-ins U حرز را شکستن وبزور داخل شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
force U درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forces U درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forcing U درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
ratline U عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
breakaway U شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
pips U شکستن شکستن وبازشدن
pipping U شکستن شکستن وبازشدن
pipped U شکستن شکستن وبازشدن
pip U شکستن شکستن وبازشدن
intercommand U داخل قسمت داخل یکان
nuclide U کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
island bases U پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
mortise dead lock U قفل داخل کار قفل داخل درب
deflects U شکستن
nick U شکستن
nicked U شکستن
nicking U شکستن
crushed U شکستن
nicks U شکستن
break U شکستن
fractured U شکستن
pierce U شکستن
fracture U شکستن
deflecting U شکستن
breaks U شکستن
fracturing U شکستن
deflected U شکستن
deflect U شکستن
disobeys U شکستن
hewn U شکستن
crushes U شکستن
pierces U شکستن
crush U شکستن
disobeying U شکستن
disobeyed U شکستن
disobey U شکستن
to break rank U صف شکستن
to break open U شکستن
to break to pieces U شکستن
to fly asunder U شکستن
to hew asunder U شکستن
To break ranks. U صف را شکستن
disruption U شکستن
disruptions U شکستن
to break apart U شکستن
infract U شکستن
infraction U شکستن
chop U شکستن
chopped U شکستن
dishallow U شکستن
fractures U شکستن
cracking U شکستن
fly asunder U شکستن
to break a U شکستن
fractions U شکستن
to fall apart U در هم شکستن
split up U شکستن
fraction U شکستن
overwhelms U درهم شکستن
0To break thru a blockade ( siege ) . U محاصره را شکستن
abjuring U سوگند شکستن
abjures U سوگند شکستن
abjured U سوگند شکستن
overwhelmed U درهم شکستن
overwhelm U درهم شکستن
crush U باصدا شکستن
crash U درهم شکستن
crashes U درهم شکستن
crashing U درهم شکستن
crashingly U درهم شکستن
to bruise somebody U دل کسی را شکستن
vanquishing U درهم شکستن
abjure U سوگند شکستن
slashes U قیمت را شکستن
scrunching U درهم شکستن
scrunches U درهم شکستن
scrunched U درهم شکستن
scrunch U درهم شکستن
crushed U باصدا شکستن
crushes U باصدا شکستن
fractured U شکستن شکافتن
to crack an egg U تخمی را شکستن
to break one's leg U شکستن ساق پا
perjure U عهد شکستن
perjures U عهد شکستن
perjuring U عهد شکستن
slash U قیمت را شکستن
vanquishes U درهم شکستن
vanquished U درهم شکستن
vanquish U درهم شکستن
brittle fracture U شکستن از تردی
break down U درهم شکستن
beat a record U حد نصاب را شکستن
fractures U شکستن شکافتن
cleaves U شکستن ورامدن
cleaved U شکستن ورامدن
refract U بر گرداندن شکستن
fracturing U شکستن شکافتن
to break one's promise U شکستن عهدوقول
fracture U شکستن شکافتن
housebreak U حرز را شکستن
breaks U شکستن موج
crashed U درهم شکستن
refracts U بر گرداندن شکستن
deblock U شکستن کنده
cleave U شکستن ورامدن
refracting U بر گرداندن شکستن
refracted U بر گرداندن شکستن
break U شکستن موج
unseal U مهرچیزی را شکستن
slashed U قیمت را شکستن
smashes U خرد کردن شکستن
smash U خرد کردن شکستن
fissionable U قابل شکستن وتقسیم
edman degradation technique U شکستن به روش ادمن
fission U شکستن هسته اتمی
knap U ضربه زدن شکستن
smiting U خرد کردن شکستن
To feel on top of the world. U با دم خود گردو شکستن
smites U خرد کردن شکستن
His failure was a bitter experience. U شکستن تجربه تلخی شد
shatter U داغان کردن شکستن
shatters U داغان کردن شکستن
elision U باقوه مکانیکی شکستن
stave U شکستن ریزش کردن
breach of promise U شکستن پیمان ازدواج
To break a promise. U عهد وقولی را شکستن
to break in U شاخ شکستن سوغان
smite U خرد کردن شکستن
to bruise somebody U قلب کسی را شکستن
violates U شکستن نقض کردن
violated U شکستن نقض کردن
violate U شکستن نقض کردن
shards U شکستن وبصورت قطعات ریزدراوردن
shard U شکستن وبصورت قطعات ریزدراوردن
To break down the enemys resistance. U مقاومت دشمن رادرهم شکستن
age U شکستن جسم با فشارهای مکرر
shiwari U شکستن اجسام سخت درکاراته
ages U شکستن جسم با فشارهای مکرر
To bite the hand that feeds one . U نمک راخوردن ونمکدان شکستن
smash U شکست دادن درهم شکستن
section out U شکستن موج بطور ناهموار
fissional U وابسته به شکستن هسته اتم
smashes U شکست دادن درهم شکستن
to collapse U درهم شکستن [مذاکره یا فرضیه]
battering rams U میله مخصوص شکستن دروازه ها و غیره
To set the Thames on fire . to do a herculeam task . U کمر غول راخم کردن ( شکستن )
battering ram U میله مخصوص شکستن دروازه ها و غیره
squish U صدای شکستن یا پرتاب چیزی له کردن
throw the book at <idiom> U شدیدا مواخذه کردنبخاطر شکستن قانون
multilation U شکستن یا فلج کردن اعضا بدن
snapping U شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snap U شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snapped U شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
crackle U صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
lay waste <idiom> U خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
crackled U صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackles U صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
snaps U شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
amulets U دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulet U دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
pagination U روند شکستن یک گزارش چاپ شده به واحدهایی متنافر باصفحات
untimate load U بیشترین نیروئی که هر جزء سازهای بدون شکستن بایدتحمل کند
parses U شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
parsed U شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
parse U شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
creptation U تخریب خلل و فرج بتن همراه با صدای درهم شکستن
linear U روش شکستن ریاضی مشکل به طوری که دو قسمت باکامیوتر قابل حل باشد
inside U داخل
interiorly U از داخل
lineball U داخل
insides U داخل
interior U داخل
interiors U داخل
intra U داخل
aboard U داخل
withindoors U در داخل
anie U داخل
within U در داخل
within <prep.> U در داخل
inside <adv.> <prep.> U در داخل
cracking U وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
intratheater U در داخل صحنه
introgresseive U داخل شونده
he went aboard the ship او داخل کشتی شد
anieoro U از داخل به خارج
impenetrable U داخل نشدنی
to cut in line U داخل صف زدن
intromit U داخل کردن
anieoro U به طرف داخل
intraspecific U داخل گونهای
intraspecies U داخل گونهای
intrant U داخل شونده
ingoing U داخل شونده
inbound U داخل مرز
inboard U به سمت داخل
inboard U به طرف داخل
in and out U داخل وخارج
implosion U انفجار از داخل
implode U از داخل ترکیدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com