Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 167 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
base wage rate
U
حداقل دستمزد
minimum wage
U
حداقل دستمزد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
minimim wage law
U
قانون حداقل دستمزد که براساس ان حداقل دستمزدنبایستی از میزانی که توسط دولت تعیین میشود کمتر باشد
subsistence theory of wages
U
نظریه حداقل دستمزدها براساس این نظریه که دراواخر قرن 81 و اوایل قرن نوزدهم رایج بوده است دردراز مدت میزان دستمزد باحداقل نیاز برای زندگی برابرخواهد بود . این قانون
Other Matches
minimum range
U
حداقل شعاع عمل دستگاه یا برد حداقل
wage fund theory of wages
U
نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
max min system
U
سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
stipends
U
دستمزد
waging
U
دستمزد
salaries
U
دستمزد
salary
U
دستمزد
pay
U
دستمزد
paying
U
دستمزد
pays
U
دستمزد
stipend
U
دستمزد
factor payments
U
دستمزد
wage
U
دستمزد
feoff
U
دستمزد
rapine
U
دستمزد
wages
U
دستمزد
waged
U
دستمزد
wage freeze
U
انجماد دستمزد
wage costs
U
مخارج دستمزد
wage funds
U
وجوه دستمزد
wage funds
U
مایه دستمزد
annual wage
U
دستمزد سالانه
wage index
U
شاخص دستمزد
wage differentials
U
اختلاف در دستمزد
wage determination
U
تعیین دستمزد
daily pay
U
دستمزد روزانه
direct labour
U
دستمزد مستقیم
wage ceiling
U
سقف دستمزد
wage ceiling
U
حداکثر دستمزد
wage compution day
U
دستمزد ساعتی
wage constraint
U
محدودیت دستمزد
wage control
U
کنترل دستمزد
wage agreement
U
قرارداد دستمزد
rate of wage
U
نرخ دستمزد
wage cuts
U
کاهش دستمزد
wage policy
U
سیاست دستمزد
cash-wage
U
دستمزد نقدی
wage market
U
بازار دستمزد
payroll
U
سیاهه دستمزد
wage standard
U
دستمزد استانده
wage stabilization
U
ثبات دستمزد
fee
U
مزد دستمزد
wage rate
U
نرخ دستمزد
minimally
U
حداقل
minimal
U
حداقل
minimum
U
حداقل
minims
U
حداقل
minim
U
حداقل
min
U
حداقل
minimum stock level
U
حداقل
rate of wage increase
U
نرخ افزایش دستمزد
raise
U
بالا بردن دستمزد
wage profit ratio
U
نسبت دستمزد به سود
wage price spiral
U
دور تسلسل دستمزد
indirect labour
U
هزینه دستمزد غیرمستقیم
wage agreement
U
موافقت نامه دستمزد
The wages wI'll be raised.
U
دستمزد ها بالاخواهند رفت
wage system
U
نظام پرداخت دستمزد
wage flexibility
U
انعطاف پذیری دستمزد
wage freeze
U
ثابت نگهداشتن دستمزد
raises
U
بالا بردن دستمزد
wage bargain
U
چانه زنی دستمزد
wage income
U
درامد بشکل دستمزد
minimum size
U
اندازه حداقل
minimum range
U
حداقل برد
neap tide
U
جذر و مد حداقل اب
relative minimum
U
حداقل نسبی
minimum charge
U
حداقل هزینه
minimum charge
U
حداقل قیمت
minimum price
U
حداقل قیمت
minimised
U
به حداقل رساندن
minimises
U
به حداقل رساندن
minimising
U
به حداقل رساندن
price floor
U
حداقل قیمت
least price
U
حداقل قیمت
least cost
U
حداقل هزینه
minimize
U
به حداقل رساندن
minimized
U
به حداقل رساندن
minimization
U
به حداقل رسانیدن
minimizing
U
به حداقل رساندن
global minimum
U
حداقل مطلق
minim
U
وابسته به حداقل
minims
U
وابسته به حداقل
trough
U
حداقل موج
danger warning level
U
حداقل موجودی
bottom price
U
حداقل قیمت
minimum
U
حداقل کمینه
minimizes
U
به حداقل رساندن
troughs
U
حداقل موج
minimum elevation
U
حداقل درجه
primage
U
دستمزد بار زدن کشتی
practice fee
U
دستمزد
[مثال ویزیت دکتر]
maximum and minimum thermometer
U
گرماسنج حداقل و حداکثر
thermal resolution
U
حداقل اختلاف حرارت
thermal resolution
U
حداقل سنجش حرارت
minimum subsistence level
U
سطح حداقل معیشت
minimum standard of living
U
حداقل سطح زندگی
cost minimization
U
حداقل کردن هزینه
minimum mortality
U
حداقل مرگ و میر
least squares estimates
U
براورد حداقل مربعات
least cost combination
U
ترکیب حداقل هزینه
reduced strenght
U
حداقل استعداد جنگی
minimum elevation
U
حداقل ارتفاع لوله
mandate
U
قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
short term
U
حداقل مدت تنبیه و زندانی
amphiploid
U
دارای حداقل کرموسوم ارثی
double amplitude peak value
U
مقدارحداکثر تا حداقل یک موج سینوسی
minimum elevation
U
حداقل درجه مربوط به مانع
ordinary least square method
U
روش حداقل مربعات معمولی
pilot line production
U
تولید به حداقل در کارخانجات نظامی
minimum down payment
U
حداقل میزان پیش پرداخت
extremum
U
حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
on the deck
U
پرواز در حداقل ارتفاع مجاز
cut off ratio
U
حداقل نرخ قابل قبول
two stage least squares method
U
روش حداقل مربعات دومرحلهای
meantide
U
حداقل جذر و مدهای اب دریا
neap
U
حداقل ارتفاع اب یاجذر و مد دریا
to have
[or bear]
a maximum
[minimum]
load of something
U
حداکثر
[حداقل]
باری را پذیرفتن
double time
U
پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
truck system
U
اصول دادن کالا به جای دستمزد به کارگران
skeleton crew
U
حداقل خدمه یک وسیله یا جنگ افزار
minimum clearance
U
حداقل حاشیه امنیت بالای مانع
at least
[no less than]
[not less than]
<adv.>
U
کم کمش
[حداقل]
[برای آگاهی اندازه یا شماره]
quorum
U
حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
efficiency point
U
حد مطلوبیت کالای تولید شده با حداقل هزینه
at a
[the]
minimum
<adv.>
U
کم کمش
[حداقل]
[برای آگاهی اندازه یا شماره]
protoxide
U
ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
bridge
U
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridges
U
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridged
U
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
weighted least square method
U
روش حداقل مربعات وزنی در اقتصادسنجی برای تخمین پارامترها
discrimination
U
حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
error handling
U
به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
aces
U
رتبهء اول خ-لبانی که حداقل 5هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
limit velocity
U
حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
probit
U
واحد قیاس احتمالات اماری بر اساس حداقل انحراف ازمیزان متوسط
wed thickness
U
حداقل ضخامت یا فاصله بین سطح خارجی و داخلی دانههای خرج
perigee
U
نقطه حداقل مسافت در مدارسفینه فضایی نققه حضیض مدار سفینه
team roping
U
مسابقه تیم 2 نفره گاوبازی جهت کمنداندازی و بستن گاودر حداقل وقت
ace
رتبه اول خلبانی که حداقل پنج هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
three stage least squares method
U
روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
fair trade laws
U
قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
coming in speed
U
حداقل سرعت گردش مگنتوبرای تامین ولتاژ لازم جهت جرقه زدن همزمان تمام شمع ها
optimal merge tree
U
نمایش درختی یک ترتیب که در ان رشته ها قرار است درهم ادغام گردند تا اینکه حداقل تعداد عملیات رخ دهد
pilot line operation
U
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
cold thrust
U
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold test
U
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
optimum schedule
U
مطلوبترین برنامه اجرائی برنامه ایکه مخارج پروژه رابه حداقل می رساند
mobilization base
U
حداقل منابع لازم برای بسیج نیروهاپایگاه بسیج
neap tide
U
کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا
kabal
U
قبال
[نوعی واحد اندازه گیری در تبریز معادل هزار و چهارصد گره می باشد و جهت تعیین مقدار دستمزد بافنده بکار می رود.]
cottage contract
U
نوعی قرارداد بافت روستایی که کارفرما کاغذ شطرنجی، نخ های رنگ شده و طرح را آماده کرده و دستمزد بافنده پس از فروش به وی پرداخت می شود
contra preferentum rule
U
درصورت گنگ بودن متن قرارداد بنحوی تعبیر میگرددکه حداقل منافع نویسنده قرارداد را دربر داشته باشد
Moghat
U
مقات
[نوعی واحد اندازه گیری در مشهد که مبنای آن تعداد هزار و دویست گره در یک ردیف طولی و عرضی بوده و جهت پرداخت دستمزد بافنده بکار می رود.]
retainer
U
حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
retainers
U
حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
last price
U
اخرین قیمت حداقل قیمت
elegant
U
یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
pareto criterion
U
ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
bingo
U
علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
reserve price
U
قیمت پنهانی
[در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
natural rate hypothesis
U
فرضیهای که بر اساس ان یک حداقل نرخ بیکاری وجود دارد که چنانچه میزان بیکاری از این حد کمتر شود در این صورت تورم با شتاب بیشتری افزایش می یابد . در این نرخ طبیعی بیکاری
early time
U
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com