English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
expessive U حاکی نماینده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
commision agent U نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogate U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogates U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
visiting correspondent U نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
indicative U حاکی
redolent U حاکی
illation U حاکی
illative U حاکی
prelusive U حاکی
significative of U حاکی از
symbolically U حاکی
significative U حاکی
symbolic U حاکی
symptomatic U حاکی
presageful U حاکی از فال بد
illiative U حاکی از نتیجه
representative U حاکی از مشعربر
separative U حاکی از جدایی
betoken U حاکی بودن از
it is typical of U حاکی است بر
suspicious U حاکی ازبدگمانی
reminiscent of slavery U حاکی از بردگی
hungrier U حاکی از گرسنگی
hungered [arch] U حاکی از گرسنگی
hungry U حاکی از گرسنگی
triumphal U حاکی از پیروزی
portends U حاکی بودن
portending U حاکی بودن
portended U حاکی بودن
portend U حاکی بودن
hungriest U حاکی از گرسنگی
bode U حاکی بودن از
bespeak U حاکی بودن از
condemnatory U حاکی ازمحکومیت
representatives U حاکی از مشعربر
evidentiary U دال حاکی
symbolizing U حاکی بودن از
symbolizes U حاکی بودن از
purporting U حاکی بودن از
purports U حاکی بودن از
symbolised U حاکی بودن از
smells U حاکی بودن از
smelling U حاکی بودن از
pained U حاکی از درد
smell U حاکی بودن از
smelled U حاکی بودن از
symbolises U حاکی بودن از
purported U حاکی بودن از
symbolising U حاکی بودن از
purport U حاکی بودن از
symbolize U حاکی بودن از
symbolized U حاکی بودن از
unexpressive U غیر حاکی
abdicative U حاکی ازکناره گیری
deprecatory U حاکی از نارضایتی یا بی میلی
symptomatic U حاکی از علائم مرض
significant U قابل توجه حاکی از
significantly U قابل توجه حاکی از
liquorish U حاکی ازنوشابه دوستی
foreshadowed U از پیش حاکی بودن از
emblematic U حاکی کنایه دار
foreshadowing U از پیش حاکی بودن از
expressive U حاکی اشاره کننده
foreshadow U از پیش حاکی بودن از
foreshadows U از پیش حاکی بودن از
secondary U حاکی از زمان گذشته
signifying U حاکی بودن از باشاره فهماندن
signify U حاکی بودن از باشاره فهماندن
hold out U حاکی بودن از خودداری کردن از
conspiratorial U حاکی از توط ئه وتوط ئه سازی
shipped bill of exchange U بارنامهای که حاکی ازمحموله است
signifies U حاکی بودن از باشاره فهماندن
awesome U حاکی از ترس ناشی از بیم
whew U صدای سوت حاکی از حیرت یاتحسین
reorder level U مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
bah U علامت تعجب حاکی ازاهانت و تحقیر
radiant look U نگاهی که حاکی ازخوشی یاامیدواری باشد
ink hard terms U اصطلاحات غلنبه که حاکی ازعلم فروشی باشد
augural U تفالی مبنی بر پیشگویی حاکی از خیر یا شر در اینده
to mark good U نشان حاکی از بهادر روی کالا گذاشتن
wowed U فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wow U فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wowing U فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
open vertict U رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
vivas U حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
viva U حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
wows U فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
open verdict U رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
attestation clause U ذکر میشود ومفادا حاکی از ان است که ایشان امضا وی را از هرجهت تصدیق می کنند
referendums U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendum U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referenda U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
agents U نماینده
proctor U نماینده
mercantile agent U نماینده
indicant U نماینده
dept U نماینده
commissioner U نماینده
commissioners U نماینده
nominee U نماینده
nominees U نماینده
deligate U نماینده
attorneys U نماینده
representatives U نماینده ها
indicatory U نماینده
proxy U نماینده
delegates U نماینده ها
attorney U نماینده
depts U نماینده
delegate U نماینده
indicator U نماینده
delegates U نماینده
delegating U نماینده
representatives U نماینده
doer U نماینده
deputies U نماینده
representative U نماینده
doers U نماینده
factor U نماینده
agent U نماینده
agency U نماینده
deputy U نماینده
agencies U نماینده
delegated U نماینده
factors U نماینده
insurance agent U نماینده بیمه
walking delegate U نماینده سیار
jack and gill U دونامه نماینده ........
internunico U نماینده پاپ
priority indicator U نماینده اولویت
election U انتخاب نماینده
law agent U نماینده قضایی
law agent U نماینده حقوقی
overseas agent U نماینده خارجی
sales representative U نماینده فروش
pathognomic U نماینده ناخوشی
sales agent U نماینده فروش
representative elements U عناصر نماینده
envoys U مامور نماینده
pathognomomical U نماینده ناخوشی
legate U نماینده پاپ
permanent deligate U نماینده دایمی
opostolic delegate U نماینده پاپ
envoy U مامور نماینده
sole agent U نماینده انحصاری
manufacturer's agent U نماینده تولیدکننده
manufacturer's agent U نماینده سازنده
Member of Parliament U نماینده مجلس
manufacturers' agent U نماینده سازنده
manufacturers' agent U نماینده تولیدکننده
marker ship U کشتی نماینده
Members of Parliament U نماینده مجلس
stack indicator U نماینده پشته
legates U نماینده پاپ
assignee U نماینده مامور
customs agent U نماینده گمرکی
consular agent U نماینده کنسولی
represents U نماینده بودن
check indicator U نماینده مقابله
by depty U بوسیله نماینده
deputies U وکیل نماینده
parliamentarians U نماینده مبرز
parliamentarian U نماینده مبرز
deputations U نماینده نمایندگی
deputation U نماینده نمایندگی
deputy U وکیل نماینده
represent U نماینده بودن
represented U نماینده بودن
representations U تمثال نماینده
representation U تمثال نماینده
envoi U مامور نماینده
overseas agent U نماینده درکشور بیگانه
legates U نماینده پاپ حاکم
officially represented U دارای نماینده رسمی
sole agent U نماینده منحصر بفرد
sole representative U نماینده منحصر بفرد
special agent U وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
regents U نماینده پادشاه رئیس
regent U نماینده پادشاه رئیس
to act for somebody U نماینده کسی بودن
shipping agent U نماینده شرکت کشتیرانی
legate U نماینده پاپ حاکم
factors U حق العمل کار نماینده
polyphonous U نماینده چندین صدا
polyphonic U نماینده چندین صدا
phraseogram U خط یا خطوط نماینده عبارات
factor U حق العمل کار نماینده
lord lieutenant U نماینده پادشاه در ایالات
envoy extraordiinary U نماینده فوق العاده
senator U نماینده مجلس سنا
senators U نماینده مجلس سنا
home service agent U نماینده فروش داخلی
debt collecting agency U نماینده وصول مطالبات
exponent U شرح دهنده نماینده
ho stands for water U نماینده اب است O2H
guidon U پرچم نماینده واحد
full length U نماینده تمام قدانسان
delegacy U نماینده هیئت نمایندگان
exponents U شرح دهنده نماینده
forwarding agent U نماینده حمل و نقل
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com