English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
awesome U حاکی از ترس ناشی از بیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tortious liability U ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
low cycle fatigue U خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
look ahead U جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
symptomatic U حاکی
significative U حاکی
redolent U حاکی
prelusive U حاکی
indicative U حاکی
significative of U حاکی از
symbolically U حاکی
symbolic U حاکی
illative U حاکی
illation U حاکی
symbolised U حاکی بودن از
separative U حاکی از جدایی
symbolises U حاکی بودن از
symbolising U حاکی بودن از
smells U حاکی بودن از
smelling U حاکی بودن از
illiative U حاکی از نتیجه
smelled U حاکی بودن از
smell U حاکی بودن از
presageful U حاکی از فال بد
evidentiary U دال حاکی
hungered [arch] U حاکی از گرسنگی
it is typical of U حاکی است بر
betoken U حاکی بودن از
bespeak U حاکی بودن از
purport U حاکی بودن از
purported U حاکی بودن از
purporting U حاکی بودن از
purports U حاکی بودن از
condemnatory U حاکی ازمحکومیت
symbolize U حاکی بودن از
hungrier U حاکی از گرسنگی
representative U حاکی از مشعربر
representatives U حاکی از مشعربر
bode U حاکی بودن از
triumphal U حاکی از پیروزی
portend U حاکی بودن
portended U حاکی بودن
portending U حاکی بودن
portends U حاکی بودن
hungry U حاکی از گرسنگی
hungriest U حاکی از گرسنگی
expessive U حاکی نماینده
pained U حاکی از درد
symbolized U حاکی بودن از
suspicious U حاکی ازبدگمانی
symbolizes U حاکی بودن از
symbolizing U حاکی بودن از
unexpressive U غیر حاکی
reminiscent of slavery U حاکی از بردگی
foreshadow U از پیش حاکی بودن از
deprecatory U حاکی از نارضایتی یا بی میلی
foreshadowing U از پیش حاکی بودن از
foreshadowed U از پیش حاکی بودن از
emblematic U حاکی کنایه دار
symptomatic U حاکی از علائم مرض
secondary U حاکی از زمان گذشته
significant U قابل توجه حاکی از
abdicative U حاکی ازکناره گیری
expressive U حاکی اشاره کننده
significantly U قابل توجه حاکی از
liquorish U حاکی ازنوشابه دوستی
foreshadows U از پیش حاکی بودن از
conspiratorial U حاکی از توط ئه وتوط ئه سازی
signifies U حاکی بودن از باشاره فهماندن
signify U حاکی بودن از باشاره فهماندن
hold out U حاکی بودن از خودداری کردن از
shipped bill of exchange U بارنامهای که حاکی ازمحموله است
signifying U حاکی بودن از باشاره فهماندن
whew U صدای سوت حاکی از حیرت یاتحسین
reorder level U مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
bah U علامت تعجب حاکی ازاهانت و تحقیر
radiant look U نگاهی که حاکی ازخوشی یاامیدواری باشد
augural U تفالی مبنی بر پیشگویی حاکی از خیر یا شر در اینده
to mark good U نشان حاکی از بهادر روی کالا گذاشتن
ink hard terms U اصطلاحات غلنبه که حاکی ازعلم فروشی باشد
vivas U حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
wowing U فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wows U فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
open vertict U رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
viva U حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
wowed U فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wow U فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
open verdict U رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
referenda U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendums U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
attestation clause U ذکر میشود ومفادا حاکی از ان است که ایشان امضا وی را از هرجهت تصدیق می کنند
referendum U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
average clause U عبارتی که در بیمه نامه دریایی درج میشود و حاکی از ان است که برخی از کالاهااز شمول این خسارت خارج میباشد
gloating U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloats U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
descended U ناشی
amateurish U ناشی
Due to U ناشی از
ill U ناشی
due U ناشی از
result U ناشی
dilettanti U ناشی
ill- U ناشی
dilettante U ناشی
dilettantes U ناشی
gauche U ناشی کج
emergent U ناشی
on account of somebody [something] U ناشی از
resulted U ناشی
ills U ناشی
mala filde U ناشی
therefrom U ناشی از ان
skilless U ناشی
skill less U ناشی
muffed U ناشی
muff U ناشی
muffing U ناشی
resultant U ناشی
muffs U ناشی
even tual U ناشی
resulting U ناشی
maladroit U ناشی
as green as grass <idiom> U کم تجربه و ناشی
dittographic U ناشی ازتکراراشتباهی
irritative U ناشی از تحریک
hypostatic U ناشی از ته نشینی
jackleg U ناشی نادرست
gremie U بی تجربه و ناشی
gaucherie U ناشی گری
due to an accident U ناشی از یک حادثه
awkward age U سن خامکار [ناشی]
variorum U ناشی ازچندمنبع
unperfect U ناشی نابلد
adipic U ناشی ازچربی
abnerval U ناشی از عصب
novices U ادم ناشی
toxic U ناشی از زهراگینی
novice U ادم ناشی
unskil U ناشی بی مهارت
awkwardness U ناشی گری
awkward U بی لطافت ناشی
rhapsodical U ناشی از احساسات
premune U ناشی از جلوگیری
privative U ناشی از محرومیت
unfortunate U ناشی ازبدبختی
sequent U منتج ناشی
tisy U ناشی از مستی
guttural U ناشی از گلو
issued U ناشی شدن
rise U ناشی شدن
rises U ناشی شدن از
stingy U ناشی از خست
rises U ناشی شدن
internal U ناشی ازدرون
negligent U ناشی از بی مبالاتی
issue U ناشی شدن
rise U ناشی شدن از
issues U ناشی شدن
emanating U ناشی شدن
emanate U ناشی شدن
emanated U ناشی شدن
emanates U ناشی شدن
flowed U ناشی شدن فلو
flows U ناشی شدن فلو
short sighted U ناشی از کوته نظری
shear crack U ترک ناشی از برش
shear stress U تنش ناشی از برش
shear failure U گسیختگی ناشی از برش
flow U ناشی شدن فلو
toxic psychosis U روان پریشی ناشی از سم
indiscriminate U ناشی از عدم تبعیض
wind wave U موج ناشی از باد
war risks U خطرات ناشی از جنگ
absorption losses U تلفات ناشی از جذب
vinculo matrimonii U ناشی از علقه زوجیت
associative facilitation U سهولت ناشی از تداعی
associative inhibition U بازداری ناشی از تداعی
use inheritance U وراثت ناشی از کاربرد
tutelar authority U اختیار ناشی از قیومت
scorbutic U ناشی از کمبود ویتامین C
rube U ادم دهاتی ناشی
ebb current U جریان ناشی از افت اب
occupation authorities U اقتدارات ناشی از اشغال
internal U باطنی ناشی ازدرون
impiteous U ناشی از سخت دلی
left handed U واقع در سمت چپ ناشی
inexpertly U ازروی ناشی گری
inexpertness U ناشی گری بی تخصصی
interoceptive U ناشی از امعاء واحشاء
occupation disease U امراض ناشی از کار
perjurious U ناشی از پیمان شکنی
pot valour U دلپری ناشی از مستی
royalistic U ناشی از شاه پرستی
damage feasant U خسارت ناشی از حیوانات
despiteous U ناشی ازکینه یالج
diastrophic U ناشی ازتغییرات ارضی
renunciatory U ناشی از انکار نفس
renunciative U ناشی از انکار نفس
ravening U حریص ناشی از حرص
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com