Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
mawkish
U
حالت تهوع نسبت به غذای بدمزه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
queasily
U
با حالت تهوع
sicknesses
U
حالت تهوع
sickness
U
حالت تهوع
qualm
U
حالت تهوع
nausea
U
حالت تهوع
qualms
U
حالت تهوع
queasiness
U
حالت تهوع
I feel nauseated.
U
حالت تهوع دارم.
nauseates
U
حالت تهوع دست دادن
nauseated
U
حالت تهوع دست دادن
nauseate
U
حالت تهوع دست دادن
brackish
U
بدمزه
employment gap
U
مقدار کمبوداشتغال در حالت تعادل تولیدملی نسبت به اشتغال درفرفیت واقعی تولید
board weave
U
تخت بافت
[در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
the i
U
[حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
modes
U
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
mode
U
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
leverage
U
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law
U
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan
U
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet
U
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
attributable
U
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata
U
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
foreground
U
سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
nausea
U
تهوع
adnauseam
U
تهوع
mal de mer
U
تهوع
sick headache
U
تهوع
morning sickness
U
تهوع بامدادی
queasy
U
تهوع اور
fulsome
U
تهوع اور
nauseous
U
تهوع اور
nauseating
U
تهوع اور
adnauseam
U
بدرجهء تهوع
nauseant
U
تهوع اور
qualmish
U
دچارحالت تهوع
queazy
U
تهوع اور
nauseousness
U
تهوع اوری
sickening
U
تهوع اور
nationallism
U
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
sickish
U
تااندازهای تهوع اور
to feel sick
U
حال تهوع داشتن
emetic gas
U
گاز تهوع اور
to be sick
U
حال تهوع داشتن
vomiting agent
U
عامل تهوع اور
wamble
U
احساس تهوع کردن
sickener
U
چیز تهوع اور
vitrifying
U
تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
analogues
U
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analogue
U
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squares
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squaring
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analog
U
سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
convertor
U
وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
oblique case
U
حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
print
U
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
prints
U
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
printed
U
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
carsickness
U
تهوع در اثر بودن در اتومبیل
nauseant
U
دارو و یا چیزدیگری که تهوع اورد
alternate
U
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
state of rest
U
حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
alternated
U
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
devitrify
U
از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
plebeianism
U
حالت عوام یا مردم پست حالت توده
alternates
U
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
seasickness
U
تهوع وبهم خوردگی حال در سفر دریا
i sickened at the sight
U
از دیدن ان حال تهوع بمن دست داد
plasticity
U
حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
genitive
U
حالت مالکیت حالت مضاف الیه
meat
U
غذای اصلی
birdseed
U
غذای پرندگان
entree
U
غذای اصلی
junk foods
U
غذای ناسالم
dinette
U
غذای گرم
meats
U
غذای اصلی
luncheons
U
غذای مفصل
shore dinner
U
غذای دریایی
plant food
U
غذای گیاه
plant food
U
غذای گیاهی
spirilual nutriment
U
غذای روحانی
stinkpot
U
غذای بدبو
sop
U
غذای مایع
sweetmeat
U
غذای شیرین
antipasto
U
غذای اشتهااور
chicken feed
U
غذای جوجه
sops
U
غذای مایع
health food
U
غذای سالم
health foods
U
غذای سالم
junk food
U
غذای ناسالم
luncheon
U
غذای مفصل
potluck
U
غذای مختصر
cornmeal
U
غذای ذرت
dish of the day
U
غذای روز
when in season
U
غذای فصل
seafood
U
غذای دریایی
restorative food
U
غذای مقوی
boarded
U
غذای روی میز
board
U
غذای روی میز
fondu
U
نوعی غذای سویسی
chow mein
U
نوعی غذای چینی
stenophagous
U
غذای محدود خوار
chopsuey
U
نوعی غذای چینی
gastronomist
U
متخصص غذای لذیذ
Oily skin (food).
U
پوست ( غذای ) چرب
a special menu
U
صورت غذای مخصوص
debilitant
U
غذای ضعیف کننده
set menu
U
صورت غذای هر روزه
Good wholesome food .
U
غذای سالم وکامل
Frozen meat ( food ) .
U
گوشت ( غذای ) یخ زده
uart
U
قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
baked meat
U
شیرینی اردی غذای پخته
food container
U
فرف غذای قابل حمل
progressive cookery
U
پخت تدریجی غذای یکان
to toy with one's food
U
با غذای خود بازی کردن
slosh
U
غذای چسبناک مشروب لزج
bakemeat
U
شیرینی اردی غذای پخته
sloshes
U
غذای چسبناک مشروب لزج
sloshing
U
غذای چسبناک مشروب لزج
Rice is a wholesome food .
U
برنج غذای کاملی است
That was a very good meal.
غذای خیلی خوبی بود.
speciality of the house
U
غذای مخصوص طبخ منزل
spectrality
U
حالت طیفی حالت شبحی
transitoriness
U
حالت ناپایداری حالت بی بقایی
spectralness
U
حالت طیفی حالت شبحی
marginal case
U
حالت نهائی حالت حدی
cold forming
U
حالت دهی در حالت سرد
succotash
U
غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
An apple a day keeps the doctor away.
<proverb>
U
غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
entremets
U
غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
ravioli
U
نوعی غذای ایتالیایی از گوشت و نشاسته
agape
U
غذای سبک پس ار جشنی در کلیسا
[دین]
casseroles
U
نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
casserole
U
نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
underfeed
U
غذای غیر کافی خوردن یا دادن
The food was not fit to eat.
U
غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
I revisited her recipe.
U
من دستور کار
[غذای]
او
[زن]
را دوباره بکار بردم.
for half board
U
برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
He warned he would go on a termless hunger strike.
U
او
[مرد]
هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
slopped
U
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
broth
U
غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
slopping
U
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slop
U
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
puffs
U
دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puffing
U
دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puff
U
دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
crude
U
حالت طبیعی رنگ
[حالت ملایم و اصیل رنگ]
nauseously
U
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
real mode
U
حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
cold strength
U
استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
universal
U
قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
munchies
[Colloquial]
U
غذای برای ریز ریز خوردن
[مانند تخمه یا پسته]
hunger strike
U
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger strikes
U
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
rapport
U
نسبت
to
U
تا نسبت به
than
U
نسبت به
apropos of
U
نسبت به
as compared to
U
نسبت به
proportions
U
نسبت
bearing
U
نسبت
cognation
U
نسبت
quotient
U
نسبت
kinship
U
نسبت
quotients
U
نسبت
respects
U
نسبت
relational
U
نسبت
in the ratio of
U
به نسبت
in respect of
U
به نسبت
in relation to
U
نسبت به
in regard to
U
نسبت به
in proprotion to
U
نسبت به
in connexion with
U
نسبت به
in regard of
U
نسبت به
towards
U
نسبت به
respect
U
نسبت
proportion
U
نسبت
in respect of
U
نسبت به
with respect to
U
نسبت به
relation
U
نسبت
ratios
U
نسبت
In the ration lf one to ten .
U
به نسبت یک به ده
uncross
U
نسبت
proportional
U
به نسبت
rates
U
نسبت
the rat of to
U
نسبت دو به سه
t ratio
U
نسبت تی
formats
U
نسبت
ratio
U
نسبت
format
U
نسبت
In what proportion ?
U
به چه نسبت ؟
rate
U
نسبت
acidity coefficient
U
نسبت اکسیژن
toward
U
بطرف نسبت به
abundance ratio
U
نسبت فراوانی
favouritism
U
مساعدت نسبت به
distribution ratio
U
نسبت توزیع
operating ratio
U
نسبت عملیاتی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com