English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
operationally ready U حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
not operationally ready U غیر اماده ازنظر عملیاتی
johnny on the sopt U حاضر و اماده
make ready U اماده شدن حاضر کردن
get ready U اماده شدن حاضر کردن
master clear U کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
manned U اماده به جنگ جنگ افزار حاضر به تیر دارای خدمه
ready reserve U ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ground readiness U اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
prepare for action U حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
current operating allowance U سهمیه موجود عملیاتی سهمیه عملیاتی فعلی
supercritical U حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
on guard U اماده توپگیری اماده برای توگیری
area of operational interest U منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
ramp alert U اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
winterize U اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
warning order U دستور اماده باش اعلام اماده باش
operational U عملیاتی
operating U عملیاتی
operational code U کد عملیاتی
operations code U کد عملیاتی
operation code U کد عملیاتی
laager U هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
operating expenses U مخارج عملیاتی
operations code U رمز عملیاتی
operating cost U مخارج عملیاتی
operating cost U هزینه عملیاتی
preoperational U پیش عملیاتی
mission load U اماد عملیاتی
concept of operation U تدبیر عملیاتی
incident U حادثه عملیاتی
incidents U حادثه عملیاتی
operating budget U بودجه عملیاتی
operating loss U زیان عملیاتی
operationalism U عملیاتی نگری
operating weight U وزن عملیاتی
operation annexes U پیوستهای عملیاتی
operational management U مدیریت عملیاتی
operational headquarters U ستاد عملیاتی
operational environment U محیط عملیاتی
operational definition U تعریف عملیاتی
operation map U نقشه عملیاتی
operation order U دستور عملیاتی
operation overlay U کالک عملیاتی
elements U عنصر عملیاتی
element U عنصر عملیاتی
operation research U پژوهش عملیاتی
operating temperature U دمای عملیاتی
operational problems U مسائل عملیاتی
operational readiness U امادگی عملیاتی
operating profit U سود عملیاتی
operational route U جاده عملیاتی
operating ratio U نرخ عملیاتی
operational route U مسیر عملیاتی
operating ratio U نسبت عملیاتی
operational reserve U ذخیره عملیاتی
operational reserve U احتیاط عملیاتی
operating speed U سرعت عملیاتی
operating staff U کارمندان عملیاتی
operational research U تحقیق عملیاتی
staging area U منطقه عملیاتی
endurance U برد عملیاتی
throughput U توان عملیاتی
functional specification U مشخصه عملیاتی
operational costs U هزینههای عملیاتی
flowchart U شمای عملیاتی
component operation U عناصر عملیاتی
cruising range U برد عملیاتی
action parameters U پارامترهای عملیاتی
fleet operating base U پایگاه عملیاتی ناوگان
operational weapon U جنگ افزار عملیاتی
radius of action U برد عملیاتی هواپیما
scheme of command U طرح عملیاتی یکان
standing operating procedures U روش جاری عملیاتی
functional units of a computer U واحدهای عملیاتی یک کامپیوتر
operational amplifier U تقویت کننده عملیاتی
mission load U بار مبنای عملیاتی
action U کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
actions U کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
operational command U فرماندهی از نظر عملیاتی
commander's concept U تدبیر عملیاتی فرمانده
effective through put U توان عملیاتی موثر
operational performance category U طبقه امادگی عملیاتی
operational performance category U امادگی عملیاتی از طبقه
zeroed out U غیر عملیاتی شدن یکان
game cycle U دورههای عملیاتی بازی جنگ
base of operations U پایگاه عملیاتی مبنای عملیات
chopped U تعویض کنترل عملیاتی یکانها
chop U تعویض کنترل عملیاتی یکانها
present work U عملیاتی که اکنون انجام شده است
sequential U عملیاتی که یکی پس از دیگری اجرا می شوند
alternate escort operating base U پایگاه عملیاتی یدکی یگانهای پاسور
sops U رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
change of operation control U تغییر در نوع کنترل عملیاتی یاتعویض ان
sop U رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
alert force U نیروهای اماده باش نیروهای اماده
routing U عملیاتی که درحین مسیریابی پیام انجام می شوند
radiological operations U عملیاتی که در ان از موادرادیواکتیو استفاده میشود عملیات رادیولوژیک
monadic U مربوط است به عملیاتی که فقط از یک اپراند استفاده میکند
rated through put U ماکزیمم توان عملیاتی ممکن برای یک دستگاه داده پردازی
target offset methode U روش نشان دادن هدفها روی نقشه ها یا طرحهای عملیاتی
ubiquitous U حاضر
presenting U حاضر
presents U حاضر
presented U حاضر
on hand <idiom> U حاضر
stock U :حاضر
agreeable U حاضر
in the saddle U حاضر
present U حاضر
stocked U :حاضر
existing U حاضر
eagle flight U نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
cold rolling U عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
readied U قبضه حاضر
readying U قبضه حاضر
to e. an appearance U حاضر شدن
readying U حاضر به کار
readiness to report U حاضر جوابی
ready U حاضر به کار
present [at] <adj.> U باشنده [حاضر] [در]
here U بدینسو حاضر
omnipresent U همه جا حاضر
current U در حال حاضر
toss off <idiom> U حاضر جواب
delicatessens U اغذیه حاضر
readied U حاضر به کار
delicatessen U اغذیه حاضر
readies U حاضر به کار
readies U قبضه حاضر
willing U حاضر خواهان
currents U در حال حاضر
active حاضر بخدمت
at the present moment U درحال حاضر
omnipresent U حاضر در همه جا
make ready U حاضر شدن
existing U در حال حاضر
repartee U حاضر جوابی
For the time being. At peresent. presently. U درحال حاضر
get ready U حاضر شدن
rig U وضع حاضر
roll call U حاضر و غایب
operational U حاضر به کار
rigged U وضع حاضر
ready wit U حاضر جوابی
ready U قبضه حاضر
rigs U وضع حاضر
action front U حاضر به تیر
stand by U حاضر بودن
operationally ready U حاضر به عملیات
operationally ready U حاضر به کار
attending U حاضر بودن
attend U حاضر بودن
attends U حاضر بودن
at present U در حال حاضر
at the moment U در حال حاضر
action U فرمان حاضر به تیر
call the roll U حاضر و غایب کردن
fitting out U حاضر کردن ناو
fair game U طعمهی حاضر و آماده
march order U حاضر براه کردن
he refused to go U حاضر نشد برود
i agreed to go U حاضر شدم بروم
To keep an appointment . U سر قرار حاضر شدن
obliging U حاضر خدمات مهربان
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
inbearing U ناخوانده حاضر خدمت
Get ready for the journey(trip) U برای مسافرت حاضر شو
To prepare something. To get somethings ready. U چیزی را حاضر کردن
To call the roll. Roll-call. U حاضر غایب کردن
unready U غیراماده حاضر نشده
attender U شخص حاضر در جایی
get ready U حاضر کردن یا شدن
actions U فرمان حاضر به تیر
inbearing U فضولانه حاضر خدمت
operational route U جاده حاضر به کار
ready position U حالت حاضر به تیر
to conjure up U با سحر حاضر کردن
to be present U باشنده [حاضر] بودن
roll-call U حاضر و غایب کردن
roll-calls U حاضر و غایب کردن
presence of mind U حاضر ذهنی هوشیاری
show up U سر موقع حاضر شدن
process bound U برنامه عملیاتی و محاسباتی شرایطی که در ان سیستم کامپیوتری توسط سرعت پردازنده محدود میشود
fix U 1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
fixes U 1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
counter revolution U عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
date U در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
dates U در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
offer to buy something U حاضر به خرید چیزی شدن
improvisation U بدیهه سازی حاضر جوابی
show up U حاضر شدن حضور یافتن
set up U حاضر به جنگ کردن توپ
improvisator U بدیهه ساز حاضر جواب
I was an eye witness to what happened. U من حاضر وناظر وقا یع بودم
At the moment we are not able to ... U در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
Those who attended the meeting. U کسانیکه در جلسه حاضر بودند
When will they be ready? U چه وقت آنها حاضر میشود؟
roll call U حاضر و غایب کردن افراد
I wI'll get (persuade)him to sign . U اورا حاضر بامضاء می کنم
Are you prepared to accept my conditions? U حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com