English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (30 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
get U حاصل کردن تحصیل کردن
gets U حاصل کردن تحصیل کردن
getting U حاصل کردن تحصیل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
achieved U تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieves U تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieving U تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
study U تحصیل کردن مطالعه کردن
procured U تحصیل کردن جاکشی کردن
procuring U تحصیل کردن جاکشی کردن
studying U تحصیل کردن مطالعه کردن
procures U تحصیل کردن جاکشی کردن
procure U تحصیل کردن جاکشی کردن
studies U تحصیل کردن مطالعه کردن
earn U تحصیل کردن
earns U تحصیل کردن
achieve تحصیل کردن
earned U تحصیل کردن
to obtain permission U تحصیل اجازه کردن
toi mug at U سخت تحصیل کردن
to study for the bar U تحصیل حقوق کردن
to leave school U ترک تحصیل کردن
communicate U مخابره کردن ارتباط حاصل کردن
generated U حاصل کردن تولید نیرو کردن
generate U حاصل کردن تولید نیرو کردن
communicated U مخابره کردن ارتباط حاصل کردن
communicates U مخابره کردن ارتباط حاصل کردن
generates U حاصل کردن تولید نیرو کردن
generating U حاصل کردن تولید نیرو کردن
gains U حصول تحصیل منفعت کردن
gained U حصول تحصیل منفعت کردن
gain U حصول تحصیل منفعت کردن
to study persian U زبان فارسی تحصیل کردن
wins U بدست اوردن تحصیل کردن
grafted U از راه نادرستی تحصیل کردن
grafts U از راه نادرستی تحصیل کردن
graft U از راه نادرستی تحصیل کردن
etymologize U تحصیل علم اشتقاق کردن
win U بدست اوردن تحصیل کردن
minor U در رشته ثانوی یا فرعی تحصیل کردن کماد
get U حاصل کردن
gets U حاصل کردن
acquire حاصل کردن
afford U حاصل کردن
affords U حاصل کردن
getting U حاصل کردن
affording U حاصل کردن
afforded U حاصل کردن
come to an agreement U توافق حاصل کردن
look in on <idiom> U تماس حاصل کردن
sterilized U بی بار یا بی حاصل کردن
sterilizes U بی بار یا بی حاصل کردن
sterilises U بی بار یا بی حاصل کردن
sterilising U بی بار یا بی حاصل کردن
sterilizing U بی بار یا بی حاصل کردن
sheer U انحراف حاصل کردن
acquires U حاصل کردن اندوختن
go to rack and ruin <idiom> U نتیجه بد حاصل کردن
sterilised U بی بار یا بی حاصل کردن
acquiring U حاصل کردن اندوختن
sterilize U بی بار یا بی حاصل کردن
osculate U تماس نزدیک حاصل کردن
harvest U حاصل درو کردن وبرداشتن
do wonders <idiom> U نتیجه عالی حاصل کردن
hold out <idiom> U حاصل شدن ،تقدیر کردن
harvests U حاصل درو کردن وبرداشتن
harvested U حاصل درو کردن وبرداشتن
gets U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
brush U تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
getting U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
to come to an agreement U یکدل شدن توافق حاصل کردن
brushes U تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
get U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
lime light U روشنایی سفیدی که از داغ کردن اهک حاصل میشود
skims U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
submarginal land U زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
strikes U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strike U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
bituminous paint U رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
acquistion U تحصیل
studies U تحصیل
study U تحصیل
acquirement U تحصیل
achievements U تحصیل
acquisitions U تحصیل
acquisition U تحصیل
achievement U تحصیل
schooling U تحصیل
obtaining U تحصیل
studying U تحصیل
securement U تحصیل
gets U تحصیل شده
schools U تحصیل در مدرسه
educated U تحصیل کرده
he applied him self to study U مشغول تحصیل شد
get U تحصیل شده
school age U سن آغاز تحصیل
s.for study U ذوق تحصیل
graduation U فراغت از تحصیل
s.for study U میل به تحصیل
school U تحصیل در مدرسه
impetration U تحصیل بدرخواست
self taught U تحصیل کرده
schoolfellow U تعلیم تحصیل
school age U سالهای تحصیل
recoveries U تحصیل چیزی
recovery U تحصیل چیزی
nonresident U تحصیل مکاتباتی
getting U تحصیل شده
securer U تحصیل کننده
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
scoolable U مشغول تحصیل اجباری
cultured U مهذب تحصیل کرده
schoolable U مشمول تحصیل اجباری
school drop out U ترک تحصیل کرده
ineducable U غیر قابل تحصیل
studiousness U عشق بخواندن یا تحصیل
serendipity U تحصیل نعمت غیرمترقبه
earned income U درامد تحصیل شده
procuration U تحصیل چیزی خرید
procuance U تحصیل چیزی خرید
degrees U دیپلم یا درجه تحصیل
degree U دیپلم یا درجه تحصیل
clerisy U طبقه تحصیل کرده
dropout U کسی که ترک تحصیل میکند
yuppie U جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
yuppies U جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
availability U سهولت و امکان تحصیل اعتبار
my unwillingness to study U بی میلی من نسبت بتحصیل بیزازی من از تحصیل
school and college ability test آزمون توانایی تحصیل درمدرسه و دانشگاه
To neglect ones studies . U از تحصیل خود غافل ماندن ( شدن )
convocation U جشن پایان تحصیل جمعی دانشجویان
homecoming U عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
homecomings U عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
academia U حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
alumni U پسریامردیکه دراموزشگاهی تحصیل کرده وازانجافارغ التحصیل شده
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
grafts U پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
graft U پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
grafted U پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com