Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
factorial
U
حاصل همه اعداد کمتر از یک عدد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
diminished radix complement
U
نمایش اعداد که در آن هر رقم در عدد از یک واحد کمتر از پایه کم خواهد شد
complementation
U
سیستم اعداد برای نشان دادن اعداد مثبت و منفی
leontief matrix
U
اجزاء ماتریس لئونتیف در قطراصلی اعداد مثبت و سایراجزاء ان اعداد منفی یا صفرهستند .
random number
U
روش ایجاد یک ترتیبی از اعداد تصادفی به طوری که هیچ عددی بیشتر از اعداد دیگر رخ نمیدهد
submarginal land
U
زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
algebra
U
استفاده از حروف در برخی عملیات محاسباتی مشخص برای جانشین کردن اعداد ناشناخته یا یک محدودهای از اعداد ممکن
hexadecimal notation
U
سیستم اعداد به همراه اعداد مبنا و A تا F
hex
U
سیستم اعداد به همراه اعداد مبنا و A تا F
much less
U
کمتر
short
U
کمتر
minus
U
کمتر
minor
U
کمتر
in a less degree
U
کمتر
shorter
U
کمتر
shortest
U
کمتر
less
U
کمتر
infrequently
U
کمتر
less than
U
کمتر از
Lt
U
کمتر از
lesser
U
کمتر
cut back
<idiom>
U
استفاده کمتر
he would not accept less
U
دو روز کمتر
minorities
U
بخش کمتر
sub-
U
در معنای کمتر
A smaller number . Fewer .
U
تعداد کمتر
low price
U
قیمت کمتر
minority
U
بخش کمتر
inside of a week
U
کمتر از یک هفته
inside of a week
U
در یک هفته کمتر
short-change
U
کمتر پول دادن
stroke
U
راندن کمتر از فرفیت
shorthanded
U
ادامه با بازیگر کمتر
below par
U
کمتر از ارزش اسمی
ammo minus
U
مهمات کمتر از نصف
stroking
U
راندن کمتر از فرفیت
strokes
U
راندن کمتر از فرفیت
underquote
U
کمتر مظنه دادن
short-changing
U
کمتر پول دادن
short-changes
U
کمتر پول دادن
short-changed
U
کمتر پول دادن
below par
U
کمتر از بهای اسمی
under-
U
پایین تراز کمتر از
le
U
to Equal or Than Less کمتر از یا برابر با
under
U
پایین تراز کمتر از
underexpose
U
کمتر از حد لزوم در معرض
hypotrophy
U
رشد کمتر ازمعمول
shoat
U
خوک کمتر از یک سال
underprice
U
قیمت کمتر از رقیب
stroked
U
راندن کمتر از فرفیت
less than container load
U
کمتر از فرفیت کانتینر
less developed countries
U
کشورهای کمتر توسعه یافته
infant
U
بچه کمتر ازهفت سال
reduced charge
U
خرج کمتر یا پایین تر توپ
he is well preserved
U
کمتر نشان پیری در او پیداست
embryos
U
جنین کمتر از هشت هفته
embryo
U
جنین کمتر از هشت هفته
lessens
U
کمتر کردن تقلیل دادن
lessens
U
کمتر شدن تخفیف یافتن
lessening
U
کمتر کردن تقلیل دادن
infants
U
بچه کمتر ازهفت سال
lessen
U
کمتر کردن تقلیل دادن
lessen
U
کمتر شدن تخفیف یافتن
lessened
U
کمتر شدن تخفیف یافتن
lessened
U
کمتر کردن تقلیل دادن
lessening
U
کمتر شدن تخفیف یافتن
weanling
U
کره اسب کمتر از یک سال
eagle
U
زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش
multipass overlap
U
بنابراین نقاط کمتر به نظر می آیند
eagles
U
زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش
low speed communications
U
ارسال داده کمتر از بیت در ثانیه
Is there a road with little traffic?
U
آیا جاده ای با شلوغی کمتر هست؟
undermanned
U
دارای نفرات کمتر از میزان لازم
Is there a road with little traffic?
U
آیا جاده ای با ترافیک کمتر هست؟
fasts
U
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
undervalue
U
کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
undervalues
U
کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
undervaluing
U
کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
fast
U
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fasted
U
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
undervaluation
U
تقویم یاارزیابی کمتر ازمیزان واقعی
undersexed
U
دارای تمایل جنسی کمتر ازطبیعی
fastest
U
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
nursery school
U
مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
nursery schools
U
مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
ultralight aircraft
U
هواپیمائی با وزن کمتر از454 کیلوگرم
undercool
U
خیلی کمتر از میزان لازم سردکردن
underlet
U
کمتر از ارزش واقعی اجاره دادن
yields
U
حاصل
outcome
U
حاصل
outgrowth
U
حاصل
resume
U
حاصل
resumed
U
حاصل
outgrwth
U
حاصل
resumes
U
حاصل
outcomes
U
حاصل
resuming
U
حاصل
fruitage
U
حاصل
unfruitful
U
بی حاصل
upshot
U
حاصل
adnate
U
حاصل
products
U
حاصل
resulting
U
حاصل
resulted
U
حاصل
result
U
حاصل
product
U
حاصل
infertile
U
بی حاصل
payoffs
U
حاصل
yielded
U
حاصل
perquisite
U
حاصل
payoff
U
حاصل
unutilized
U
بی حاصل
perquisites
U
حاصل
blasted
[uninhabitable]
<adj.>
U
بی حاصل
nonproductive
U
بی حاصل
deserted
<adj.>
U
بی حاصل
desolate
<adj.>
U
بی حاصل
barren
<adj.>
U
بی حاصل
bleak
<adj.>
U
بی حاصل
yield
U
حاصل
octal notation
U
یا اعداد 0 تا 7
numerics
U
اعداد
round
U
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
dry year
U
سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
to put somebody in a backwater
U
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
bench jockey
U
ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
to put somebody on the back burner
U
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside
U
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
roundest
U
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
larceny petty
U
بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
bench warmer
U
ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
underrated
U
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
U
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
underrate
U
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrates
U
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrating
U
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
anticlimax
U
بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود
anticlimaxes
U
بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود
negotiation outcome
U
حاصل مذاکرات
products
U
حاصل حاصلضرب
product
U
حاصل ضرب
product
U
حاصل حاصلضرب
negotiation result
U
حاصل مذاکرات
acquire
حاصل کردن
afford
U
حاصل کردن
afforded
U
حاصل کردن
affording
U
حاصل کردن
affords
U
حاصل کردن
heir
U
ارث بر حاصل
amount
U
کل
[حاصل جمع]
sum
U
کل
[حاصل جمع]
total
U
کل
[حاصل جمع]
throughput
U
حاصل کار
fatten
U
حاصل خیزکردن
fattened
U
حاصل خیزکردن
fattens
U
حاصل خیزکردن
barren
U
بی ثمر بی حاصل
products
U
حاصل ضرب
amount
U
حاصل جمع
yielder
U
حاصل دهنده
yields
U
محصول حاصل
paper blockade
U
محاصره بی حاصل
partial products
U
حاصل ضربهای جز
productive
U
مولد پر حاصل
pinguid
U
حاصل خیز
gleby
U
حاصل خیز
feracity
U
حاصل خیزی
feracious
U
حاصل خیز
totals
U
حاصل جمع
earning yield
U
حاصل عواید
cabonic
U
حاصل از کربن
foodful
U
حاصل خیز
total
U
حاصل جمع
yielded
U
محصول حاصل
growth
U
اثر حاصل
growths
U
اثر حاصل
yield
U
محصول حاصل
nonproductive labor
U
کار بی حاصل
totalling
U
حاصل جمع
totalled
U
حاصل جمع
totaling
U
حاصل جمع
proceeds
U
حاصل فروش
totaled
U
حاصل جمع
emblements
U
حاصل زمین
steam fog
U
مه حاصل از بخار اب
get
U
حاصل کردن
gets
U
حاصل کردن
production
U
حاصل دادن
productions
U
حاصل دادن
sum
U
حاصل جمع
getting
U
حاصل کردن
result of the negotiations
U
حاصل مذاکرات
karma
U
حاصل کردارانسان
redemption yield
U
حاصل بازخرید
sums
U
حاصل جمع
to be derived
U
حاصل شدن
round numbers
U
اعداد سرراست
rational numbers
U
اعداد منطقی
odd numbers
U
اعداد فرد
real numbers
U
اعداد حقیقی
theory of numbers
U
نظریه اعداد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com