Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
feracity
U
حاصل خیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
productiveness
U
حاصل خیزی نیروی تولید
Other Matches
early rising
U
زود خیزی
pluviosity
U
باران خیزی
submarginal land
U
زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
to rise with the lark
U
سحر خیزی کردن
to rise with the sun
U
سحر خیزی کردن
practice of early rising
U
مشق یا عادت سحر خیزی
result
U
حاصل
upshot
U
حاصل
unfruitful
U
بی حاصل
payoffs
U
حاصل
payoff
U
حاصل
resumed
U
حاصل
infertile
U
بی حاصل
outgrowth
U
حاصل
desolate
<adj.>
U
بی حاصل
outcomes
U
حاصل
yields
U
حاصل
outgrwth
U
حاصل
nonproductive
U
بی حاصل
resume
U
حاصل
resulting
U
حاصل
product
U
حاصل
resumes
U
حاصل
products
U
حاصل
adnate
U
حاصل
outcome
U
حاصل
resuming
U
حاصل
fruitage
U
حاصل
yielded
U
حاصل
resulted
U
حاصل
perquisite
U
حاصل
barren
<adj.>
U
بی حاصل
blasted
[uninhabitable]
<adj.>
U
بی حاصل
bleak
<adj.>
U
بی حاصل
deserted
<adj.>
U
بی حاصل
unutilized
U
بی حاصل
yield
U
حاصل
perquisites
U
حاصل
product
U
حاصل ضرب
product
U
حاصل حاصلضرب
products
U
حاصل حاصلضرب
amount
U
کل
[حاصل جمع]
total
U
کل
[حاصل جمع]
amount
U
حاصل جمع
sum
U
کل
[حاصل جمع]
cabonic
U
حاصل از کربن
products
U
حاصل ضرب
pinguid
U
حاصل خیز
redemption yield
U
حاصل بازخرید
negotiation result
U
حاصل مذاکرات
negotiation outcome
U
حاصل مذاکرات
result of the negotiations
U
حاصل مذاکرات
steam fog
U
مه حاصل از بخار اب
partial products
U
حاصل ضربهای جز
paper blockade
U
محاصره بی حاصل
yield
U
محصول حاصل
earning yield
U
حاصل عواید
emblements
U
حاصل زمین
feracious
U
حاصل خیز
foodful
U
حاصل خیز
gleby
U
حاصل خیز
nonproductive labor
U
کار بی حاصل
to be derived
U
حاصل شدن
yielder
U
حاصل دهنده
yields
U
محصول حاصل
growth
U
اثر حاصل
growths
U
اثر حاصل
proceeds
U
حاصل فروش
productive
U
مولد پر حاصل
production
U
حاصل دادن
productions
U
حاصل دادن
sum
U
حاصل جمع
sums
U
حاصل جمع
karma
U
حاصل کردارانسان
throughput
U
حاصل کار
yielded
U
محصول حاصل
totals
U
حاصل جمع
get
U
حاصل کردن
gets
U
حاصل کردن
getting
U
حاصل کردن
total
U
حاصل جمع
totaled
U
حاصل جمع
totaling
U
حاصل جمع
totalled
U
حاصل جمع
totalling
U
حاصل جمع
acquire
حاصل کردن
fatten
U
حاصل خیزکردن
heir
U
ارث بر حاصل
affords
U
حاصل کردن
fattened
U
حاصل خیزکردن
affording
U
حاصل کردن
afforded
U
حاصل کردن
barren
U
بی ثمر بی حاصل
afford
U
حاصل کردن
fattens
U
حاصل خیزکردن
overcrop
U
زیاد حاصل برداشتن از
sheer
U
انحراف حاصل کردن
wave pressure
U
فشار حاصل از موج
mould line
U
خط حاصل از تلاقی دو سطح
lysate
U
حاصل تجزیه سلولی
interest profit
U
عایدی حاصل از بهره
hot shorteness
U
شکنندگی حاصل از گرما
gains from trade
U
منافع حاصل از تجارت
fogbow
U
رنگین کمان حاصل از مه
partial sum
U
حاصل جمع جزئی
phantasm
U
حاصل خیال ووهم
beads
U
دانههای حاصل ازجوشکاری
beach foam
U
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
ocean foam
U
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
bead
U
دانههای حاصل ازجوشکاری
sea foam
U
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
look in on
<idiom>
U
تماس حاصل کردن
go to rack and ruin
<idiom>
U
نتیجه بد حاصل کردن
resultant
U
حاصل منتج شونده
sideways sum
U
حاصل جمع یک وری
spume
U
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
acquires
U
حاصل کردن اندوختن
acquiring
U
حاصل کردن اندوختن
deflationary gap
U
فاصله حاصل از رکود
sterilizing
U
بی بار یا بی حاصل کردن
sterilize
U
بی بار یا بی حاصل کردن
come to an agreement
U
توافق حاصل کردن
sterilises
U
بی بار یا بی حاصل کردن
sterilising
U
بی بار یا بی حاصل کردن
eagre
U
موج حاصل از جذر و مد
sterilizes
U
بی بار یا بی حاصل کردن
earth pressure
U
فشار حاصل از خاک
capital bonus
U
سود حاصل از سرمایه
sterilized
U
بی بار یا بی حاصل کردن
aftercrop
U
حاصل دوم باره
sterilised
U
بی بار یا بی حاصل کردن
entrance loss
U
افت حاصل از اصطکاک
sea foam
U
کف دریا
[کف حاصل از برخورد امواج آب]
crop
U
حاصل دادن چینه دان
do wonders
<idiom>
U
نتیجه عالی حاصل کردن
cropped
U
حاصل دادن چینه دان
petrodollars
U
دلار حاصل ازفروش نفت
harvest
U
حاصل درو کردن وبرداشتن
cost saving
U
درامد حاصل از تقلیل هزینه
blear
U
تاری حاصل از اشک وغیره
crops
U
حاصل دادن چینه دان
osculate
U
تماس نزدیک حاصل کردن
garden stuff
U
حاصل باغ :سبزی ومیوه
hold out
<idiom>
U
حاصل شدن ،تقدیر کردن
harvests
U
حاصل درو کردن وبرداشتن
tidal mud deposits
U
گل رسوب شده حاصل از جزرو مد
beach foam
U
کف دریا
[کف حاصل از برخورد امواج آب]
flyash
U
خاکستر حاصل از زغال سنگ
eolian
U
رسوب حاصل از جریان باد
ocean foam
U
کف دریا
[کف حاصل از برخورد امواج آب]
harvested
U
حاصل درو کردن وبرداشتن
spume
U
کف دریا
[کف حاصل از برخورد امواج آب]
gets
U
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
to come to an agreement
U
یکدل شدن توافق حاصل کردن
sum of all external forces
U
حاصل جمع تمام نیروهای خارجی
aftercrop
U
حصاد دوم دوباره حاصل دادن
get
U
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
land poor
U
دارای اراضی بی حاصل وکم فایده
getting
U
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
brushes
U
تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
factorial
U
حاصل همه اعداد کمتر از یک عدد
brush
U
تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
frost heave
U
افزایش حجم خاک حاصل ازیخبندان
out put
U
حاصل کار قدرت خروجی دستگاه
addend
U
عدد اضافه شده به حاصل در جمع
runoff
U
جریان اب حاصل ازبارندگی در حوزه ابریز
electromagnetism
U
خاصیت مغناطیسی حاصل ازجریانهای الکتریکی
strain energy
U
انژی حاصل از تغییر شکل نسبی
sitzmark
U
حفره حاصل از زمین خوردن اسکی باز
offset of one obligation against another
U
تهاتر حاصل شدن بین دو دین یا دو تعهد
doping
U
نیروی کاذب حاصل از داروهای غیر مجاز
volume change of concrete
U
تغییر حجم بتن حاصل ازانقباض و انبساط
general paresis
U
جنون و فلج حاصل در اثرضایعات سیفلیسی مغز
yield of cdoncrete
U
حجم بتن حاصل پس از ترکیب مواد سیمان
boxes
U
شکل حاصل از حرکت چهارهواپیما بصورت لوزی
box
U
شکل حاصل از حرکت چهارهواپیما بصورت لوزی
assoil
U
اصل تغییر نکردنی مجموع یا حاصل ضرب بخشیدن
rest on one's laurels
<idiom>
U
خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
paraboloid
U
شکل سه بعدی حاصل ازدوران یک سهمی حول محورکانونی
lime light
U
روشنایی سفیدی که از داغ کردن اهک حاصل میشود
augend
U
عددی که عدد دیگر به آن اضافه میشود تا حاصل بدست آید
aligner
U
وسیلهای که از صاف بودن کاغذ در چاپگر اطمینان حاصل میکند
acatalectic
U
قاضی یاشخصی که نمیتواند به صحت امری اطمینان حاصل کند
limit state of failure
U
حالت حدی که برای ان حداکثرفرفیت باربری حاصل شده باشد
charactristic curve
U
نموداری برای نمایش خواص نیروهای برا و پسای حاصل از یک ایرفویل
pitch speed
U
حاصل ضرب گام هندسی متوسط و تعداد دوران درواحد زمان
remainder
U
عدد معادل مقسوم منهای حاصل ضرب خارج قسمت ومقسوم علیه
thermokarst
U
عوارض برجستهای که ازذوب شدن یخها و تولیدسوراخها و غارها در زمین حاصل میشود
lift wire
U
سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift strut
U
پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
damping vane
U
پرهای در فلومتر سوخت برای کاهش دادن و گرفتن نوسانات حاصل از جریان متلاطم
waisting
U
کاهش موضعی قطر ناشی ازجریان برگشت ناپذیر حاصل از تنش در نقطه شکست
skim
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
ogive
U
شکل حاصل از منحنی مدارسیارهای که شعاع ان به تدریج زیاد شده تا سرانجام به خط راست تبدیل میگردد
skims
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
turbopump
U
پمشی که توسط توربینی که بوسیله گازهای حاصل ازسوختن سوختهای راکت به چرخش درامده به حرکت درمی اید
wein law
U
طول موج بیشترین شدت تابش حاصل از منبع جسم داغ با دمای مطلق نسبت عکس دارد
mach stem
U
جبهه موج حاصل از تلاقی موج برخوردی و منعکس
carminic acid
U
اسید کارمینیک
[عامل اصلی رنگ قرمز حاصل از شیره کشی حشره دانه قرمز]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com