Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
heteromorphic
U
جور بجور شونده دارای شکلهای گوناگون جانوران دگردیس
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hypercard
U
نوعی محیط برنامه نویسی که تمام شکلهای گوناگون اطلاعات را به صورت پشته هایی از کارت شاخص دارسازمان میدهد هایپرکارت
epizootic
U
منتشر شونده درمیان جانوران
heterochromous
U
دارای رنگهای گوناگون
polyvalent
U
دارای پادگن ها یا پادتنهای گوناگون
varied
U
دارای رنگهای گوناگون رنگارنگ
varriform
U
دارای چندین شکل گوناگون مختلف الشکل
vimineous
U
دارای شاخه وترکههای خم شونده
colony
U
گروهی از جانوران یا گیاهان یا جانوران تک سلولی هم نوع که با هم زندگی یا رشد می کنند
[زیست شناسی]
metamorphic
U
دگردیس
deformable
U
دگردیس پذیر
gottschaldt's figures
U
شکلهای گوتشالت
alternate forms
U
شکلهای جانشین
piderit drawings
U
شکلهای پیدریت
precipitates
U
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
self reacting
U
بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
precipitate
U
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitating
U
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitated
U
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
metamorphosing
U
دگردیسی دگردیس کردن
metamorphosed
U
دگردیسی دگردیس کردن
metamorphoses
U
دگردیسی دگردیس کردن
metamorphose
U
دگردیسی دگردیس کردن
embedded figures test
U
ازمون شکلهای نهفته
reversible figures
U
شکلهای بازگشت پذیر
hidden figures test
U
ازمون شکلهای نهفته
graphics
U
که برای ایجاد شکلهای ندیگر به کار می رود
cyclopean
U
[معماری ترکیب شده با شکلهای نامنظم در بلوک سیمانی]
characteristic diagram for the concrete
U
دیاگرام مشخصه بتن دیاگرامی که تغییر شکلهای بتن را بر حسب مقادیرمشخصه تنشهای نظیر انهانشان میدهد
characteristic diagram for the steel
U
دیاگرام مشخصه فولاد دیاگرامی که تغییر شکلهای فولاد را برحسب مقادیرمشخصه تنشهای نظیر انهانشان میدهد
diverse
U
گوناگون
odd and ends
U
گوناگون
heterochromous
U
گوناگون
pied
U
گوناگون
sundry
U
گوناگون
multiple
U
گوناگون
variegated
U
گوناگون
varied
U
گوناگون
variate
U
گوناگون
multifarious
U
گوناگون
protean
U
گوناگون
varicolored
U
گوناگون
miscellaneous
U
گوناگون
various
U
گوناگون
mixtilineal
U
گوناگون خط
sundries
U
گوناگون
miscellaneously
U
بطور گوناگون
varia
U
اشیا گوناگون
undervarious
U
بعناوین گوناگون
wide-ranging
U
متنوع - گوناگون
diversify
U
گوناگون ساختن
diversifies
U
گوناگون ساختن
here and there
<idiom>
U
درمکانهای گوناگون
diversified
U
گوناگون ساختن
multiple
U
چندلا گوناگون
variant
U
گوناگون مختلف
oddments
U
مواد گوناگون
under various titles
U
به عناوین گوناگون
varia
U
مطالب گوناگون
variegated colours
U
رنگهای گوناگون
versicolor
U
برنگهای گوناگون
diversifying
U
گوناگون ساختن
varietal
U
گوناگون پر از تنوعات
manifoldly
U
بطور متعدد یا گوناگون
various books
U
کتابهای گوناگون یا مختلف
humoursomeness
U
حالات ویژه گوناگون
sundry
U
اقلام متفرقه گوناگون
variform
U
گوناگون مختلف الشکل
polyphagia
U
خورنده غذاهای گوناگون
miscellany
U
مجموعهای از مطالب گوناگون
miscellanies
U
مجموعهای از مطالب گوناگون
job lots
U
کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
catchall
U
فرف یامخزن اشیاء گوناگون
symposia
U
مقالات گوناگون درباره یک موضوع
symposium
U
مقالات گوناگون درباره یک موضوع
symposiums
U
مقالات گوناگون درباره یک موضوع
to compare apples and oranges
<idiom>
U
چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
job lot
U
کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
multi purpose vehicle
U
وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
combination carrier
U
کشتی که کالاهای گوناگون حمل مینماید
redundancies
U
تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
omnibus bill
U
لایحه قانونی که مسائل گوناگون در بر دارد
progressive attack
U
پیشروی شمشیرباز با حرکات تهاجمی گوناگون
redundancy
U
تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
Reforms are needed in various directions.
U
تغییراتی ؟ رجهات گوناگون لازم است
moto scramble
U
مسابقه چند بخشی درمسیرهای گوناگون
faunology
U
جانوران
universal provider
U
سوداگری که در همه چیزیادرکالاهای گوناگون معامله میکند
He gets paid wering different hats .
U
به عنوان های گوناگون حقوق دریافت می کند
lights
U
ریه جانوران
bimana
U
جانوران دودست
acephali
U
جانوران بیسر
zoodvnamics
U
فیزیولوژی جانوران
zooplankton
U
جانوران شناور
menagerie
U
نمایشگاه جانوران
kit
U
بچه جانوران
kits
U
بچه جانوران
implacentalia
U
جانوران بی جفت
menageries
U
نمایشگاه جانوران
halobiont
U
جانوران اب شور
animals kingdom
U
جهان جانوران
animal kingdom
U
جهان جانوران
arachnida
U
جانوران عنکبوتی
herbivora
U
جانوران علفخوار
animalist
U
پیکرنمای جانوران
faunistic
U
وابسته به جانوران
animality
U
زندگی جانوران
vermin
U
جانوران موذی
faunis
U
الهه جانوران
invertebrata
U
جانوران بی مهره
faunae
U
مربوط به جانوران
instinct
U
هوش طبیعی جانوران
zootaxy
U
طبقه بندی جانوران
animal husband
U
پرورش جانوران اهلی
instincts
U
هوش طبیعی جانوران
claw
U
سرپنجه جانوران ناخن
claws
U
سرپنجه جانوران ناخن
pachyder mata
U
جانوران پوست کلفت
clawing
U
سرپنجه جانوران ناخن
wild beasts
U
جانوران وحشی وحوش
zooid
U
جانورسان شبیه جانوران
neontology
U
بررسی جانوران مانده
biosystematic
U
رده بندی جانوران
to water
[horses, cattle, etc.]
U
آب دادن
[به جانوران بومی]
clawed
U
سرپنجه جانوران ناخن
articulata
U
جانوران حلقه دار
underbody
U
پایین تنه جانوران
pincer
U
عضو گازانبری جانوران
arthropoda
U
جانوران مفصل دار
verminous
U
پر از حشرات یا جانوران موذی
oestrum
U
شهوت ومستی جانوران
terrarium
U
نمایشگاه جانوران خشکی
king of beasts
U
پادشان جانوران :شیر
input output table
U
بین بخشهای گوناگون اقتصادی را مشخص و اندازه گیری میکند
hexapla
U
کتاب شش متنی که متنهای گوناگون رادرستونهای موازی نشان دهد
to ring the changes
U
کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
vivarium
U
جای نگاهداری جانوران زمینی
lorica
U
پوسته سخت حافظ جانوران
gamekeepers
U
متصدی جانوران شکاری قرقچی
achordata
U
جانوران فاقد ستون فقرات
gamekeeper
U
متصدی جانوران شکاری قرقچی
zoometry
U
اندازه گیری اندامهای جانوران
seafood
U
غذاهای مرکب از جانوران دریایی
animalcular
U
وابسته به جانوران ذره بینی
To kI'll animals for food .
U
جانوران را برای غذا کشتن
somite
U
حلقه یابند بدن جانوران
aquarium
U
نمایشگاه جانوران و گیاهان ابزی
limnologist
U
زیست شناس جانوران اب شیرین
weasels
U
جانوران پستاندار شبیه راسو
weasel
U
جانوران پستاندار شبیه راسو
aquariums
U
نمایشگاه جانوران و گیاهان ابزی
microorganism
U
جانوران کوچک ومیکروسکپی ریزجاندار
aquaria
U
نمایشگاه جانوران و گیاهان ابزی
microorganisms
U
جانوران کوچک ومیکروسکپی ریزجاندار
panopticon
U
نمایشگاه کالای گوناگون اسبابی که دوربین و ریزبین هردودران جمع میشود
jumble shop
U
دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
fauna
U
کلیه جانوران یک سرزمین یایک زمان
verminate
U
تولید حشرات یا جانوران موذی کردن
foot and mouth
U
یکجور ناخوشی واگیردار با تب در جانوران شاخدار
rodenticide
U
دارو یا عامل کشنده جانوران جونده
polyphagous
U
تغذیه کننده برگیاهان یا جانوران متعدد
deadfall
U
دامی که جانوران بزرگ دران زیراوارمیمانند
polyzoic
U
مرکب از شبه جانوران بسیار پرزیوگانی
humane killer
U
تپانچه ویژه برای بی زجرکشتن جانوران
foraminifer
U
جنسی از جانوران ریز ریشه پای
zoography
U
علم توصیف جانوران وخوی انان
zootechnics
U
روش تربیت ورام کردن جانوران
zootechnics
U
فن اهلی کردن جانوران وحیوانات وحشی
chitin
U
جسم استخوانی درپوشش بعضی جانوران
zootechny
U
روش تربیت و رام کردن جانوران
zootechny
U
فن اهلی کردن جانوران وحیوانات وحشی
incestuous
U
وابسته به جفت گیری جانوران از یک جنس
instructional computing
U
فرایند اموزشی تدریس مراحل گوناگون علم کامپیوتر وپردازش داده به افراد
montage
U
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
redundant information
U
یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
montages
U
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
isobars
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled
U
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious
U
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
maypole
U
تیری که باگلهای گوناگون اراسته ودر روز یکم ماه مه درمیدان شهربدوران میرقصند
boilerplate
U
قطعهای از متن که بارهاکلمه به کلمه در سندهای گوناگون استفاده میشودورق اهن دیگ بخار
outbreed
U
جفت گیری کردن انواع مختلف جانوران
Are animals able to think ?
آیا جانوران قادربه فکر کردن هستند ؟
lethal chamber
U
اطاق ویژه برای راحت کشتن جانوران
sea fire
U
شب تابی دریا دراثر جانوران شب تاب وغیره
herd book
U
نژادنامه برخی جانوران همچون گاو وخوک
chine
U
مهره استخوان پشت جانوران گوشت مازه
pinfold
U
جانوران ولگرد درتوقیف گاه نگاه داشتن
inbreed
U
پرورش دادن از جانوران هم تیره تخم کشیدن
Aborigines
U
سکنه اولیه یک کشور جانوران و گیاهان بومی
pond life
جانوران بی مهره
[که دراستخرها و حوض ها زیست می کنند.]
awn
U
الت مذکر بعضی از جانوران خزنده و کرمها
ringent
U
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
omnivora
U
جانوران همه چیزخوار مانند خوک و اسب ابی
oestrual
U
در باب موقعی گفته میشود که جانوران فحل ایند
Brit
U
جانوران ریز دریایی که خوراک نهنگ و ماهیان بزرگاند
hard roe
U
اشبل
[تخم ماهی یا دیگر جانوران دریایی]
[ماهیگیری]
drag net
U
توریادامی که روی زمین بکشندکه همه جانوران رایکجابگیرد
roe
U
أشپل
[تخم ماهی یا دیگر جانوران دریایی]
[ماهیگیری]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com