Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 101 (1 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
ammunition stocking
U
جوراب سربازی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
he rose from the ranks
U
از پایه سربازی باینجارسید از رتبه سربازی ترقی کرد
hosing
U
جوراب
hoses
U
جوراب
f.of a stocking
U
کف جوراب
hosed
U
جوراب
gaskin
U
جوراب
garters
U
کش جوراب
garter
U
کش جوراب
hose
U
جوراب
shank
U
ساق جوراب
panty hose
U
جوراب شلواری
hosiery
U
جوراب بافی
vamp
U
جوراب کوتاه
half hose
U
جوراب مردانه
to pull on one's stockings
U
جوراب پا کردن
hosier
U
جوراب فروش
silk stocking
U
جوراب ابریشمی
garter
U
بند یا کش جوراب
garter
U
بند جوراب
garters
U
بند جوراب
suspenders
U
بند جوراب
garters
U
بند یا کش جوراب
sock
U
جوراب پوشیدن
suspender
U
بند جوراب
insteps
U
پاشنه جوراب یاکفش
instep
U
پاشنه جوراب یاکفش
sock
U
جوراب ساقه کوتاه
stocked
U
جوراب ساق بلند
to darn socks
U
جوراب
[پاره]
را دوختن
stock
U
جوراب ساق بلند
knitting needle
U
میل جوراب بافی
soldieing
U
سربازی
soldiery
U
سربازی
soldierliness
U
سربازی
soldiering
U
سربازی
trade of war
U
سربازی
soliership
U
سربازی
soldiership
U
سربازی
soldier ship
U
سربازی
military
U
سربازی
bobby sox
U
جوراب ساقه بلند دخترانه
bobby socks
U
جوراب ساقه بلند دخترانه
galligaskins
U
نوعی جوراب یا پاپوش قرون 61 و 71
A pair of shoes (gloves,socks).
U
یک جفت کفش( دستکش ؟جوراب )
stockings
U
جوراب زنانه ساقه بلند
stocking
U
جوراب زنانه ساقه بلند
to join the army
U
به سربازی رفتن
rationed
U
جیره سربازی
the soldier's occupation
U
شغل سربازی
to go to the wars
U
سربازی کردن
to bear arms
U
سربازی کردن
ration
U
جیره سربازی
rations
U
جیره سربازی
veteran service
U
خدمت سربازی
ammunition shoes
U
کفش سربازی
males of military age
U
مردان در سن سربازی
soldiering
U
زندگی سربازی
narrowing
U
بهم کشیدگی ساقه یا دهنه جوراب
pantie girdle
U
کرست بند جوراب دار زنانه
call-up order
U
دستور به خدمت
[سربازی]
draft order
[American English]
U
دستور به خدمت
[سربازی]
soldiers
U
سپاهی سربازی کردن
to serve in the ranks
U
خدمت سربازی کردن
ranker
U
افسر سربازی کرده
enlisting
U
برای سربازی گرفتن
enlists
U
برای سربازی گرفتن
conscientious objection
U
خودداری از خدمت سربازی
soldier
U
سپاهی سربازی کردن
enlist
U
برای سربازی گرفتن
to be reduced to the ranks
U
بپایه سربازی تنزل یافتن
to p a soldier to duty
U
سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
levies
U
نام نویسی ازداوطلبان سربازی
fusileer
U
سربازی که تفنگ چخماقی داشت
levy
U
نام نویسی ازداوطلبان سربازی
fusilier
U
سربازی که تفنگ چخماقی داشت
general discharge
U
ترخیص عمومی از خدمت سربازی
he was meant for a soldier
U
او برای سربازی در نظرگرفته بودند
levied
U
نام نویسی ازداوطلبان سربازی
levying
U
نام نویسی ازداوطلبان سربازی
certificate of service
U
برگ پایان خدمت سربازی
militarists
U
صاحب روح سربازی یانظامی گری
ranker
U
افسر سربازی کرده نظامی حرفهای
to sign on
U
برای سربازی اسم نویسی کردن
militarist
U
صاحب روح سربازی یانظامی گری
bluestocking
U
منسوب به جمعیت زنان جوراب ابی درقرن هیجدهم زن فاضله
bluestockings
U
منسوب به جمعیت زنان جوراب ابی درقرن هیجدهم زن فاضله
enlisted
U
داوطلب خدمت سربازی نام نویسی کرده
enlisted
U
داوطلب خدمت سربازی سرباز وفیفه افراد
preatorian
U
وابسته به متعلق گارد ویژه سربازی که جزگاردویژه است
ensign
U
سربازی که حامل پرچم است رنگ ابی کمرنگ
ensigns
U
سربازی که حامل پرچم است رنگ ابی کمرنگ
knitting pin
U
میل جوراب بافی یاکش بافی که درته ان دگمه یاگلولهای دارد
trews
U
شلوار چسبان یا نیم شلواری جوراب دار چسبان
heels
U
پاشنه جوراب پاشنه گذاشتن به
heel
U
پاشنه جوراب پاشنه گذاشتن به
sacks
U
کیسه خواب کیسه سربازی
sacked
U
کیسه خواب کیسه سربازی
sack
U
کیسه خواب کیسه سربازی
praetorial
U
متعلق به گارد ویژه سربازی که جز گارد ویژه است
militarism
U
روح سربازی یا نظامی گری نظامی گری توسل به قدرت نظامی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com