Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 115 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
The crime lies heavily on his conscience.
U
جنایت اش بار سنگینی بر وجدان اواست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
In a way he is right.
U
از جهتی هم حق با اواست
conscience
U
وجدان
unconscionable
U
بی وجدان
saving grace
U
وجدان
conscientious
U
با وجدان
breast
U
وجدان
breasts
U
وجدان
consciences
U
وجدان
conscienceless
U
بی وجدان
miscreant
U
بی وجدان
bad conscience
U
وجدان بد
superego
U
وجدان
felonious
U
جنایت
villainy
U
جنایت
crime
U
جنایت
felony
U
جنایت
felonies
U
جنایت
conscionably
U
از روی وجدان
unconscionable
U
خلاف وجدان
conscientiousness
U
پیروی وجدان
seared conscience
U
وجدان بیحس
a clear conscience
U
وجدان پاک
bad conscience
U
عذاب وجدان
wretch
U
بی وجدان پست
wretches
U
بی وجدان پست
With a clear conscience.
U
با وجدان پاک
cut-throat
U
جنایت کارانه
crimination
U
اتهام جنایت
desperado
U
جنایت کار
felonious
U
جنایت امیز
criminally
U
جنایت کارانه
blue bell
U
گزارش جنایت
felonies
U
جنایت بدکاری
felony
U
جنایت بدکاری
malefactor
U
جنایت کار
malefactors
U
جنایت امیز
malefactors
U
جنایت کار
malefactor
U
جنایت امیز
murderous
U
جنایت امیز
pricks of conscience
U
سرزنش ها یا نیشهای وجدان
it stings the conscience
U
وجدان را نیش میزند
conscience-stricken
U
گرفتار عذاب وجدان
seared conscience
U
وجدان پینه خورده
a guilty conscience
[about]
U
وجدان با گناه
[بخاطر]
With an easy mind (conscience).
U
با خیال (وجدان ) راحت
heavily
U
به سنگینی
heaviness
U
به سنگینی
gravity
U
سنگینی
ponderousness
U
سنگینی
ponderosity
U
سنگینی
massiness
U
سنگینی
ponderance
U
سنگینی
weight
U
سنگینی
graveness
U
سنگینی
demureness
U
سنگینی
ponderously
U
سنگینی
slowness
U
سنگینی
gravitas
U
سنگینی
gravitation
U
سنگینی
weightiness
U
سنگینی
red handed
U
حین وقوع جنایت
punishment of a crime not yet committed
U
قصاص قبل از جنایت
gory
U
جنایت امیز خونخوار
red handed
U
هنگام ارتکاب جنایت
red handed
U
درحین ارتکاب جنایت
delinquents
U
مرتکب جنایت یاجنحه
felon
U
جانی جنایت کار
felons
U
جانی جنایت کار
delinquent
U
مرتکب جنایت یاجنحه
capital crime
U
جنایت بزرگ یامهم
act based on pejudgement
U
قصاص قبل از جنایت
twinge
U
سوزش سرزنش وجدان دردشدیدوناگهانی
twinges
U
سوزش سرزنش وجدان دردشدیدوناگهانی
a hefty bill
U
صورتحساب سنگینی
absolute gravity
U
سنگینی مطلق
avoirdupois
U
سنگینی وزن
overweight
U
سنگینی کردن
deadweight
U
سنگینی وزن
queasiness
U
سنگینی خوراک
traffic density
U
سنگینی شد امد
overweight
U
سنگینی زیاد
lethargy
U
سنگینی رخوت
specific weight
U
سنگینی ویژه
hypacusia
U
سنگینی گوش
drowsihead
U
سنگینی خواب
hypacousia
U
سنگینی گوش
conscience-stricken
U
دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
barology
U
علم ثقل یا سنگینی
absolute specific gravity
U
سنگینی ویژه مطلق
mass of maneuver
U
سنگینی حرکات یکان
profoundness
U
سنگینی رسوخ یا نفوذزیاد
drowsiness
U
کسالت یا سنگینی خواب
lb
U
سنگینی مسکوکات راسنجیدن
lbs
U
سنگینی مسکوکات راسنجیدن
There was a heavy fall of snow (snow-fall).
U
برف سنگینی بارید
Hunger begets crime.
U
گرسنگی سبب جرم و جنایت میشود.
red-handed
U
دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
Lead is a heavy metal.
U
سرب فلز سنگینی بارید
A big load was taken off my back.
U
بار سنگینی از دوشم برداشته شد
it pulls its weight
U
نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
hhhزينhhh hhhaaaي سن?يني رaaaمتحمل شدن
U
هزینه های سنگینی رامتحمل شدن
bloodguilty
U
مرتکب خونریزی مقصریامسئول ادم کشی جنایت کار
drags
U
چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
dragged
U
چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
drag
U
چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
ballast
U
سنگینی شن و خرده سنگی که درراه اهن بکارمیرود
to weigh down
U
سنگینی کردن بر پایین اوردن شکسته شدن
self condemned
U
محکوم شده توسط نفس خود مقصر نزد وجدان خویش
metamer
U
جسمی که در ترکیب و سنگینی با جسم دیگر برابرولی درخواص شیمیایی است
ballast
U
هرچیز سنگینی چون شن و ماسه که در ته کشتی میریزند تا از واژگون شدنش جلوگیری کند
There was too muh greed in the past, and now the chickens are coming hoe to roost with crime and corruption soaring.
U
در گذشته طمع ورزی زیاد بود و حالا با افزایش جنایت و فساد باید تاوان پس دهیم.
compounding a felony
U
سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
He that blows in the dust fills his eyes.
<proverb>
U
کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
attainder
U
سلب و نفی کلیه حقوق مدنی شخص در موقعی که به علت ارتکاب خیانت یا جنایت به مرگ محکوم میشود محرومیت کامل از حقوق اجتماعی و مدنی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com