English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
irredeemably U جنانکه نتوان عوض دادیا باز خرید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
indescribably U چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
irretrievably U بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
an irrepressible person U نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت
subcontracted U قرار دادیا کنترات دست دوم
subcontracting U قرار دادیا کنترات دست دوم
subcontract U قرار دادیا کنترات دست دوم
subcontracts U قرار دادیا کنترات دست دوم
close price U دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase request U درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
field buying U خرید کردن در صحرا خرید محلی
purchase price variance U سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
incomputably U بطوریکه نتوان شمرد
inexcusably U چنانکه نتوان معذوردانست
irrepressible joy U ادمی که نتوان جلواوراگرفت
irretraceable U که نتوان ردانرا گرفت
order U خرید سفارش خرید
kittle cattle U ادم وسواسی که نتوان باواعتمادکردیابااوسازگارشد
immovably U چنانکه نتوان جنبش داد
irrefragably U چنانکه نتوان تکذیب کرد
intangibly U چنانکه نتوان احساس کرد
inseparably U چنانکه نتوان سوا کرد
inexpressibly U چنانکه نتوان بیان کرد
ineffably U بطوریکه نتوان بیان کرد
You cannot make bricks without straw. <proverb> U بى کاه نتوان خشت ساخت .
incommutably U بطوریکه نتوان معاوضه نمود
intangibly U چنانکه نتوان درک کرد
no enemy is insignificant U دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
an inseparable prefix U سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
inscrutably U چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
You cannot put old heads on young shoulders . <proverb> U سر پیر نتوان بر شانه جوان بگذاشت .
irretraceable U که نتوان دوباره کشیدیا ترسیم کرد
irrepressible joy U کسیکه نتوان از او جلو گیری کرد
irrecocilably U چنانکه نتوان انرا وفق داد
incommunicably U چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
incomprehensibly U بطوریکه نتوان درک یا احاطه کرد
incompressibly U بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
inimitably U چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
indefeasibly U بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
inextricably U چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
illimitably U بطوریکه نتوان محدود کرد بطور نامحدود
incommunicableness U چیزی که نتوان بکسی گفت یابا اودرمیان گذارد
incommunicability U چگونگی چیزی که نتوان بکسی گفت یا با اودرمیان گذارد
irremissibly U چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
irreversibly U چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
identity of indiscernibles U یکی بودن چیزهایی که نتوان بین شان فرق گذاشت
irreclaimably U بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
oversale U پیش فروش چیزی به مقداری که بعدا` نتوان تحویل داد
ineradicably U بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
inaccessibily U بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
central purchase U خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
an impossible hat U کلاهی که به هیچ روی نتوان بر سرگذاشت یا هیچ زیبنده نباشد
pareto optimality U حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
Fire cannot be extinguished by fire . <proverb> U آتش را به آتش خاموش نتوان کرد .
buy U خرید
buys U خرید
underwrite U خرید
underwrites U خرید
underwriting U خرید
underwritten U خرید
underwrote U خرید
buying U خرید
bondwoman U زن زر خرید
bond servant U زر خرید
shopping U خرید
purchases U خرید
procurement U خرید
purchasing U خرید
purchase U خرید
purchased U خرید
buyer's market U بازار خرید
monopolist U انحصار خرید
lump sum purchase U خرید یکجا
rebuy U خرید مکرر
lump sum purchase U خرید کلی
corners U خرید یکجا
counter purchase U خرید متقابل
local purchase U خرید از محل
buyers market U بازار خرید
monopsony U انحصار خرید
cornering U خرید یکجا
offer to purchase U پیشنهاد خرید
buying price U قیمت خرید
buying rate U نرخ خرید
coemption U خرید کل محصول
nundination U خرید و فروش
corner U خرید یکجا
buying and selling U خرید و فروش
credit purchase U خرید نسیه
local purchase U خرید محلی
local procurement U خرید محلی
regional purchase U خرید محلی
bargain U خرید ارزان
short covering U پیش خرید
impulse buying U خرید بی مقدمه
dear bought U گران خرید
redemption yield U بازده خرید
field buying U خرید در صحرا
forward purchase U خرید سلف
forward purchasing U پیش خرید
futures exchange U خرید اتی
forward purchase U پیش خرید
purchasing officer U مامور خرید
buys U خرید کردن
purchasing power U توان خرید
purchasing power U قدرت خرید
purchase rate U نرخ خرید
purchase order U سفارش خرید
purchase order U دستور خرید
purchase notice agreements U پیمان خرید
purchase notice agreements U قراردادهای خرید
conditions of purchase U شرایط خرید
buy U خرید کردن
business U خرید یا فروش
purchasing office U دفتر خرید
purchasing office U قسمت خرید
purchasing department U دفتر خرید
shopping basket U سبد خرید
dealing U خرید و فروش
purchasing department U قسمت خرید
purchasing officer U مسئول خرید
purchasing analyst U تحلیل گر خرید
purchase requisition U درخواست خرید
purchasing patterns U الگوی خرید
shopping cart U گاری خرید
businesses U خرید یا فروش
purchasable U باب خرید
bulk buying U خرید فله
hire purchase U خرید اقساطی
achate U عقیق خرید
advance purchase U خرید سلف
blanket buying U خرید کلی
redemption U باز خرید
real estate U خرید زمین
procurement cycle U دوره خرید
bids U پیشنهاد خرید
bid U پیشنهاد خرید
oniomania U جنون خرید
to make a purchase U خرید کردن
open purchase U خرید ازاد
acquisition authority U اجازه خرید
offer to purchase U پیشنهاد جهت خرید
oligopsony U خرید نیمه انحصاری
open indent U سفارش خرید باز
real purchasing power U قدرت خرید واقعی
salable U قابل خرید معاملهای
saleable U قابل خرید معاملهای
open purchase U خرید از بازار ازاد
the longs U پیش خرید کنندگان
purchasing research U تحقیق در خصوص خرید
purchase journal U دفتر روزنامه خرید
purchasing power parity U برابری قدرت خرید
value for money U قدرت خرید پول
procuration U تحصیل چیزی خرید
procuance U تحصیل چیزی خرید
purchasing power of money U قدرت خرید پول
procurement lead time U زمان انجام خرید
purchase ledger U دفتر بزرگ خرید
preclusive buying U خرید پیشگیری کننده
overbuy U در خرید افراط کردن
real account U حساب خرید املاک
Examine it first before buying. U قبل از خرید امتحانش کن
stock trading U خرید و فروش سهام
demand U تقاضای خرید کالا
handles U خرید و فروش کردن
on approval U خرید کالا به شرط
handle U خرید و فروش کردن
bulk buying U خرید بصورت عمده
bulk buying U خرید درحجم زیاد
shopped U کارخانه خرید کردن
shops U کارخانه خرید کردن
hedging U خرید و فروش تامینی
irredeemable U باز خرید نشدنی
automated purchasing U خرید بصورت اتوماتیک
demanded U تقاضای خرید کالا
demands U تقاضای خرید کالا
purchase U خرید خریداری کردن
purchased U خرید خریداری کردن
purchases U خرید خریداری کردن
credit U خرید وفروش اعتباری
credited U خرید وفروش اعتباری
crediting U خرید وفروش اعتباری
credits U خرید وفروش اعتباری
hedge U خرید و فروش تامینی
hedged U خرید و فروش تامینی
hedges U خرید و فروش تامینی
off-market purchases U خرید در بیرون از بورس
average purchase rate U نرخ متوسط خرید
blanket buying U خرید بصورت عمده
duopsony U انحصار دو قطبی خرید
course of dealing U دوره مذاکرات خرید
course of dealing U دوره خرید و فروش
current purchasing power U قدرت خرید فعلی
duopsony U انحصار دو جانبه خرید
furriery U خرید وفروش خز خزدوزی
shop U کارخانه خرید کردن
call option U خرید به شرط خیار
collaborative purchase U خرید با تشریک مساعی
home trade U خرید وفروش داخلی
institute of purchasing and supply U موسسه خرید و عرضه
buy in advance U پیش خرید کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com