Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to intercept a messenger
U
جلو پیک را در میان راه گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
medoterranean
U
واقع در میان چند زمین میان زمینی
intervenient
U
در میان اینده واقع در میان
futtock
U
میان چوب میان تیر
psychophysics
U
علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
to take medical advice
U
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
slag
U
کفه گرفتن تفاله گرفتن
to seal up
U
درز گرفتن کاغذ گرفتن
take in
<idiom>
U
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
calebrate
U
جشن گرفتن عید گرفتن
grips
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams
U
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clam
U
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
thru
U
از میان
center
U
میان
shortcut
U
میان بر
middle
U
میان
cross country
U
میان بر
centred
U
میان
centre
U
میان
centers
U
میان
centered
U
میان
into
U
در میان
waists
U
میان
intershoot
U
در میان
midrib
U
رگ میان
waist
U
میان
mesocarp
U
میان بر
stagger
U
یک در میان
staggering
U
یک در میان
staggers
U
یک در میان
amid
U
در میان
crosscut
U
میان بر
between
U
میان
mongst
U
میان
through
U
از میان
mean water
U
میان اب
mean line
U
خط میان
omphalos
U
میان
middling
U
میان
overthwart
U
از میان
middles
U
میان
middle part
U
میان
among
U
میان
waistlines
U
میان
amongst
U
در میان
in the midden of
U
در میان
in our midst
U
در میان ما
per
U
از میان
diameter
U
میان بر
diameters
U
میان بر
half back
U
میان
waistline
U
میان
hollow
U
میان تهی
diaphragms
U
میان پرده
enclosures
U
میان بار
diaphragm
U
میان پرده
enclosure
U
میان بار
intervenes
U
در میان امدن
triple space
U
دو سطر در میان
midrib
U
رگ میان برگ
navels
U
میان وسط
middle aged
U
میان سال
middle age
U
میان سال
of middle a
U
میان سال
hollows
U
میان تهی
via
U
میان راه
mezzo-sopranos
U
میان صدا
middle weight
U
میان وزن
middle sized
U
میان اندازه
interdisciplinary
U
میان رشتهای
middle finger
U
انگشت میان
midcourse
U
میان راه
midbrain
U
میان مغز
midships
U
در میان کشتی
mesothorax
U
میان سیه
middlemost
U
میان ترین
midmost
U
میان ترین
middleware
U
میان افزار
mezzo-soprano
U
میان صدا
mezzo soprano
U
میان صدا
midsection
U
میان بخش
extra-mural
U
میان دانشگاهی
high-pitched
U
میان فراز
parenthetical
U
میان دو کمانک
midrange
U
میان دامنه
middleweight
U
میان وزن
mesosphere
U
میان- سپهر
middle-aged
U
میان سال
short cuts
U
راه میان بر
blow in
U
حمله از میان خط
With a slender waist.
U
میان با ریک
staggered riveting
U
پرچکاری یک در میان
ambiequal
U
میان حال
navel
U
میان وسط
to gird up one's loins
U
میان بستن
interjecting
U
در میان اوردن
interposed
U
پا به میان گذاردن
to cut off a corner
U
میان برکردن
ambiversion
U
میان گرایی
short cut
U
راه میان بر
an a days
U
یک روز در میان
the means and the extremes
U
دو میان و دو کرانه
interject
U
در میان اوردن
ambivert
U
میان گرا
interjected
U
در میان اوردن
intervene
U
در میان امدن
slim jim
U
لاغر میان
shortcut
U
میان برکردن
insuperable
U
از میان برنداشتنی
interjects
U
در میان اوردن
cross-cultural
U
میان فرهنگی
cross cultural
U
میان فرهنگی
mesencephalon
U
میان مغز
cutoff
U
راه میان بر
osculant
U
در میان چندچیز
cut across
U
میان بر کردن
centration
U
میان گرایی
meant
U
میان مشترک
intervened
U
در میان امدن
to make mincemeat of
U
از میان بردن
shortcut
U
راه میان بر
abrogate
U
از میان برده
medium term
U
میان مدت
short circuiting
U
میان بر زدن
abrogates
U
از میان برده
cut of a corner
U
میان بر کردن
interfluves
U
میان دو رود
inter se
U
میان خودشان
inter nos
U
در میان خودمان
heartwood
U
میان چوب
heart wood
U
میان چوب
meddle
U
میان وسط
hollow
<adj.>
U
میان تهی
intersegmental
U
میان قطعهای
inter vivos
U
در میان زنده ها
diaphrgam
U
میان پرده
halt back
U
میان بازی کن
interposes
U
پا به میان گذاردن
intertrial
U
میان کوششی
halfback
U
میان بازیکن
interposing
U
پا به میان گذاردن
intervascular
U
واقع در میان رگ ها
interposition
U
پا میان گذاری
meddled
U
میان وسط
intergroup
U
میان گروهی
interjacency
U
میان بودن
interjacency
U
وقوع در میان
interjectory
U
در میان اورده
interjectory
U
در میان انداخته
interlay
U
در میان گذاردن
interlocate
U
در میان گذاردن
intercurrent
U
در میان اینده
intercurreace
U
در میان امدن
interpose
U
پا به میان گذاردن
interlucent
U
میان تاب
intermontane
U
میان کوه
intercellular
U
میان یاختهای
entracte
U
میان پرده
intermural
U
میان دیواری
internode
U
میان گره
meddles
U
میان وسط
half back
U
میان بازی کن
spotty
U
چنددر میان
waists
U
میان تنه
bummer
U
چرخ میان
interindividual
U
میان فردی
among each other
<adv.>
U
میان خودشان
mesoderm
U
میان پوست
mesosphere
U
میان کره
interpersonal
U
میان فردی
merlon
U
میان دو تیرکش
interpolations
U
میان یابی
midweek
U
میان هفته
floret of the disk
U
گلچه میان
decussate
U
یکی در میان
mediastinum
U
میان پرده
interpolation
U
میان یابی
medius
U
انگشت میان
double space
U
یک سطر در میان
waist
U
میان تنه
duramen
U
میان درخت
interstellar
U
واقع در میان ستارگان
intercellular
U
واقع در میان یاخته ها
intercolonial
U
معمول در میان مستعمرات
axletree
U
میله میان دو چرخ
interfacial
U
واقع در میان دورو
interdental
U
واقع در میان دو دندان
axle tree
U
میله میان دو چرخ
interdental space
U
فاصله میان دو دندان
to burn up
U
سوزاندن و از میان بردن
interdigitate
U
واقع در میان انگشتان
interdigital
U
واقع در میان انگشتان
intercolumnar
U
واقع در میان دو ستون
intercililary
U
واقع در میان ابروها
intercensal
U
واقع در میان دو سرشماری
inter electrode capacity
U
فرفیت میان الکتردها
interludes
U
ایست میان دو پرده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com