English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
seminar U جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
seminars U جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to sit U درباره موضوعی جلسه کردن
pourparler U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparley U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
seminarian U دانشجویی که در جلسات بحث وتحقیق شرکت میکند
lobby U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbies U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbied U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
sederunt U جلسه روحانیان کلیسا اعضای جلسه روحانی شورای روحانی
for two weeks U جلسه دوهفته پس افتاد جلسه را به دوهفته بعدموکول کردند
academic freedom آزادی طلاب و محققین در تدریس وتحقیق و نشر افکار خود بدون انکه موسسهای که دراستخدام انند بتواند به انان تعرضی بکند و یا ایشان را درفشار بگذارد
sitting U جلسه
meeting U جلسه
meetings U جلسه
seance U جلسه
session U جلسه
sittings U جلسه
sessions U جلسه
meet U : جلسه
meets U : جلسه
locals U موضوعی
thematic U موضوعی
haze U موضوعی
topical U موضوعی
pointlessness U بی موضوعی
local U موضوعی
meetings U انجمن جلسه
public session U جلسه علنی
minutes U صورت جلسه
special session U جلسه مخصوص
court session U جلسه دادگاه
minute U صورت جلسه
chairperson U رئیس جلسه
chairpersons U رئیس جلسه
nonresident U غیرحاضر در جلسه
chairmen U رئیس جلسه
general meeting U جلسه عمومی
order of the day U دستور جلسه
meeting U انجمن جلسه
in the meeting of d may U در جلسه سوم می
reunions U تجدید جلسه
agenda U دستور جلسه
reunion U تجدید جلسه
agendas U دستور جلسه
chairman U رئیس جلسه
To let the cat out of the bag . To spI'll the beans . To give the game away . U موضوعی را لو دادن
subject index U فهرست موضوعی
subject schedule U برنامه موضوعی
a sensitive subject [topic] U موضوعی حساس
ignorance of fact U جهل موضوعی
mistake of fact U اشتباه موضوعی
protocols U صورت جلسه ازمایش
convocations U جلسه عمومی دانشجویان
protocol U صورت جلسه کنفرانس
protocol U صورت جلسه ازمایش
protocols U صورت جلسه کنفرانس
private session U جلسه غیر علنی
stags U جلسه یا مهمانی مردانه
convocation U جلسه عمومی دانشجویان
spectators U مستمعین جلسه دادگاه
to hold a session U جلسه منعقد کردن
to hold a meeting U جلسه منعقد کردن
convening U تشکیل جلسه دادن
convenes U تشکیل جلسه دادن
convened U تشکیل جلسه دادن
convene U تشکیل جلسه دادن
stag U جلسه یا مهمانی مردانه
seance U جلسه احضارارواح وغیره
sitting in camera U جلسه خصوصی دادگاه
seance U جلسه احضار روح
special session U جلسه فوق العاده
The meeting was postponed. U جلسه را عقب انداختند
rehearing U جلسه دادرسی مجدد
walkouts U اعتصاب ,ترک جلسه
walkout U اعتصاب ,ترک جلسه
record U صورت جلسه سابقه
bull session U جلسه محاوره ومرور
sitting in camera U جلسه غیر علنی
the house went into secret session U مجلس جلسه سری
work out U برنامه یک جلسه تمرین
marathon U جلسه گروهی طولانی
marathons U جلسه گروهی طولانی
cabinet council U جلسه هیات وزیران
object oriented graphics U نگاره سازی موضوعی
extra- U موضوعی که زیادی است
to grasp an idea U موضوعی رادرک کردن
To follow up (trace) a matter (case). U موضوعی را دنبال کردن
To raise a question . To bring up a matter . U موضوعی رامطرح کردن
The subject under discrssion . U موضوعی که مطرح نیست
ventilation U بادگیری طرح موضوعی
have to do with <idiom> U پیرامون موضوعی بودن
put (something or someone) out of one's head (mind) <idiom> U به موضوعی فکر نکردن
to touch upon [a topic] U ذکر کردن [موضوعی]
extra U موضوعی که زیادی است
to approach [a topic] U ذکر کردن [موضوعی]
a matter of relative importance U موضوعی با اهمیت نسبی
extras U موضوعی که زیادی است
critique U جلسه انتقاد بعد ازعملیات
adjournment U احاله رسیدگی به جلسه بعد
proces verbal U صورت جلسه نشست نامه
critic report U گزارش نتیجه جلسه انتقاد
open the meeting U رسمیت جلسه را اعلام کردن
presided U ریاست جلسه را بعهده داشتن
presides U ریاست جلسه را بعهده داشتن
presiding U ریاست جلسه را بعهده داشتن
preside U ریاست جلسه را بعهده داشتن
Those who attended the meeting. U کسانیکه در جلسه حاضر بودند
critiques U جلسه انتقاد بعد ازعملیات
adjournments U احاله رسیدگی به جلسه بعد
environs U اطراف
milieu U اطراف
milieus U اطراف
environments U اطراف
from the four winds U از اطراف
parties U اطراف
environment U اطراف
milieux U اطراف
to e. a person an a subject U کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
the question referred to above U موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
object oriented programming language U زبان برنامه نویسی موضوعی
to over a subject U موضوعی را با خنده بحث کردن
to rule on something U حکم کردن در موضوعی [قانون]
rule [on something] U حکم [در] [مورد] [برای] موضوعی
rule [on something] U دستور [در] [مورد] [برای] موضوعی
To discuss a question with someone . U موضوعی را با کسی مطرح کردن
To drag out an affair . To go on and on . موضوعی را کش دادن [بدرازا کشاندن]
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . U موضوعی را ماست مالی کردن
nial a line to the counter U کذب موضوعی را ثابت کردن
ring a bell <idiom> U یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
To emborider(embellish) a subject . U به موضوعی شاخ وبرگ دادن
To smell out something. U از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
call a metting U تعیین وقت و دعوت برای جلسه
committee U هیئت بررسی انجمن جلسه خصوصی
committees U هیئت بررسی انجمن جلسه خصوصی
master of ceremonies U متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه
minute U خلاصه ساختن صورت جلسه نوشتن
The date of the meeting has been advanced. U تاریخ جلسه جلو افتاده است
masters of ceremonies U متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه
the rules of protocol U قوانین قرارداد [صورت جلسه کنفرانس]
sides of the question U اطراف موضوع
mess around <idiom> U دو رو اطراف بازیکردن
pappus U کلاله اطراف گل
vicinity U در حدود در اطراف
about U در اطراف نزدیک
edge zone U اطراف لبه
pericardium U اطراف قلب
graveside U اطراف قبر
gravesides U اطراف قبر
periderm U پوست اطراف
wryly U به اطراف چرخاندن
wry U به اطراف چرخاندن
ambient noise U صدای اطراف
architrave U گچبری اطراف در
go around <idiom> U به اطراف سفرکردن
to row back <idiom> <verb> U نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
to argue for [against] something U بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
to paint a rosy picture of something U امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن
to backtrack <idiom> <verb> U عقب کشیدن [از موضوعی در مقابل حریف]
to row back <idiom> <verb> U عقب کشیدن [از موضوعی در مقابل حریف]
to backtrack <idiom> <verb> U نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
rogatory commission U موضوعی را ازمحکمهای به دادگاه دیگراحاله کردن
to get a general idea of something U فهمیدن موقعیتی [موضوعی] به طور کلی
superfix U تکرار مرتب ومداوم موضوعی درسخن
to harp on a subject U زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
to argue the case for [against] something U بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
submission U موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
ignorance of the face is a good defence U جهل موضوعی دفاع محسوب میشود
expert U شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
experts U شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
agenda U لیست کارهایی که میبایست در جلسه به انهارسیدگی شود
agendas U لیست کارهایی که میبایست در جلسه به انهارسیدگی شود
I acted as interpreter for the Prime Minister at yesterday's meeting. U من در جلسه دیروز مترجم نخست وزیر بودم.
quorum U حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
briefings U جلسه توجیهی خلاصه کردن دستورات و گزارشات
hansardize U متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
convoke U برای تشکیل جلسه وشورایاکمیسیون دعوت کردن
briefing U جلسه توجیهی خلاصه کردن دستورات و گزارشات
look round U اطراف کار را دیدن
atmospheres U فضای اطراف هرجسمی
touchline U خط اطراف زمین فوتبال
black eyes U سیاهی اطراف چشم
black eye U سیاهی اطراف چشم
quayside U زمین اطراف بارانداز
sea chest U مکندههای اطراف ناو
atmosphere U فضای اطراف هرجسمی
to look a bout U اطراف کار را پاییدن
seaward U اطراف دریا روبدریا
barnyards U محوطهء اطراف انبار
barnyard U محوطهء اطراف انبار
parties U متداعیین اطراف دعوی
port U ریل اطراف ناو
point of honour U موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
to linger on a subject U روعی موضوعی درنگ کردن یامعطل شدن
When wI'll the matter come up for discussion ? U موضوعی را کی برای بحث مطرح خواهند کرد ؟
electronic U موضوعی که عنوان چند رسانهای را شرح میدهد
talk out U بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
To conduct a meeting in an orderly manner. U جلسه ای رابا نظم وتر تیب اداره کردن
to call a meeting of the board of directors U برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
heat muff U پوشش اطراف پنجه اگزوز
snaking U تورگیری اطراف توپ ناو
areola U محوطهء کوچک اطراف چیزی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com