Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
crannog
U
جزیره کوچک میان دریاچه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
holm
U
جزیره کوچکی میان رودخانه با دریاچه ویانزدیک خشکی
atole
U
جزیره یا جزایر مرجانی که اطراف دریاچه را مثل کمربندی احاطه کرده باشد
linn
U
دریاچه کوچک
lin
U
دریاچه کوچک
lakelet
U
دریاچه کوچک
islets
U
جزیره کوچک
isles
U
جزیره کوچک
isle
U
جزیره کوچک
cay
U
جزیره کوچک
islet
U
جزیره کوچک
eyot
U
جزیره کوچک در رودخانه
key
کی
[جزیره ای کوچک در ایالت فلوریدا]
Manx
U
وابسته به جزیره انسان لهجهای که در جزیره نامبرده بدان سخن میگویند
rhodian
U
وابسته به جزیره rhodes اهل جزیره رودز
medoterranean
U
واقع در میان چند زمین میان زمینی
ponds
U
دریاچه
water reservoir
U
دریاچه
pond
U
دریاچه
lakes
U
دریاچه
lagune
U
دریاچه
slew
U
دریاچه
lake
U
دریاچه
lochs
U
دریاچه
loch
U
دریاچه
the transit of a lake
U
عبورازیک دریاچه
lough
U
دریاچه استخر
salina
U
دریاچه نمک
bottom ice
U
یخ کف دریاچه یا رودخانه
salt lake
U
دریاچه شور
artificial lake
U
دریاچه مصنوعی
laker
U
ماهی دریاچه
laky
U
دریاچه دار
tarn
U
دریاچه کوهستانی
limnology
U
دریاچه شناسی
futtock
U
میان چوب میان تیر
intervenient
U
در میان اینده واقع در میان
trinidad lake asphalt
U
قیر دریاچه ترینیداد
laker
U
کشتی دریاچه پیما
tarn
U
دریاچه عمیق وکوچک کوهستانی
laguna
U
دریاچه جای کم عمق دریا
lacustrine animals
U
دورهای که روی دریاچه هاخانه می ساختند
ice mining
U
انفجار یخ رودخانه یا دریاچه ها به وسیله مین
icekhana
U
اتومبیل رانی روی سطح یخ بسته دریاچه
islands
U
جزیره
island
جزیره
isles
U
جزیره
isle
U
جزیره
beach ball
U
توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
beach balls
U
توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
insularity
U
جزیره بودن
insular
U
وابسته به جزیره
sand bank
U
جزیره نما
Haiti
U
جزیره هاییتی
island of reil
U
جزیره ریل
islaner
U
اهل جزیره
newfoundland
U
جزیره نیوفاوندلند
islander
U
جزیره نشین
island
U
جزیره ساختن
islands
U
جزیره ساختن
islanders
U
جزیره نشین
islaner
U
جزیره نشین
reefs
U
جزیره نما
reef
U
جزیره نما
coral island
U
جزیره مرجانی
Malta
U
جزیره مالت
crete
U
جزیره کرت
Madagascar
U
جزیره مالاگازی
peninsulas
U
شبه جزیره
peninsula
U
شبه جزیره
chersonese
U
شبه جزیره
Cyprus
U
جزیره قبرس
peninsulate
U
شبه جزیره کردن
peninsularity
U
حالت شبه جزیره
insulate
U
بصورت جزیره دراوردن
insulates
U
بصورت جزیره دراوردن
peninsular
U
وابسته به شبه جزیره
pawn island
U
جزیره پیادهای شطرنج
icelander
U
اهل جزیره ایسلند
atolls
U
جزیره مرجانی حلقوی
islands
U
جزیره دار کردن
cuban
U
اهل جزیره کوبا
island
U
جزیره دار کردن
manxman
U
اهل جزیره انسان
insulating
U
بصورت جزیره دراوردن
minorca
U
جزیره مینورکا در مدیترانه
atoll
U
جزیره مرجانی حلقوی
shoaly
U
پر از جزیره نمایاتپههای دریایی
sicilian
U
اهل جزیره سیسیل
jutland
U
شبه جزیره دانمارک
isle
U
جزیره نشین کردن
rialto
U
جزیره ریالتو در ونیز
haitian
U
اهل جزیره هاییتی
cretan
U
اهل جزیره کرت
crimean
U
اهل جزیره کریمه
isles
U
جزیره نشین کردن
manhattan
U
جزیره مان هاتان
greenlander
U
اهل جزیره گرینلند
malay peninsula
U
شبه جزیره مالاکا
petty cash
صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
tahitian
U
اهل جزیره تاهیتی در جزایرپلینزی
liliputian
U
وابسته به جزیره خیالی لی لی پوت
Iceland
U
جزیره ایسلند زبان ایسلندی
iberian
U
اهل شبه جزیره ایبری
shelf
U
تپه دریایی جزیره نما
enisle
U
بصورت جزیره دراوردن جداکردن
orkney lslands
U
جزیره اورکنی درشمال اسکاتلند
floating island
U
جزیره شناور ومصنوعی شیرینی
gemmule
U
یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
widget
U
آلت کوچک
[ابزار ]
[اسباب مکانیکی کوچک]
rumpy
U
یکجور گربه بی دم در جزیره man of isle
the peninsula
U
شبه جزیره اسپانی و پرتغال ایبری
corsican
U
اهل جزیره کورس دردریای مدیترانه
peloponnesian
U
وابسته به شبه جزیره جنوبی یونان
maf
U
بیزاری مردم جزیره سیسیل ازقانون
terra firma
U
قطعه اصلی خطه بدون جزیره
Aztec architecture
U
معماری آزتکی
[مربوط به ساکنان جزیره تکسکوکو]
the peninsular war
U
جنگ انگلیس و فرانسه در شبه جزیره ایبری
minoan
U
مربوط به تمدن باستان عصرمفرغ جزیره کرت
st helena
U
جزیره سنت هلن درجنوب غربی افریقا
samoan
U
وابسته به یا اهل جزیره ساموا واقع در پلینزی
jigger
U
بادبان کوچک یکجور کرجی کوچک
increment
U
فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
increments
U
فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
pig board
U
تخته کوچک برای موجهای کوچک
sandbar
U
جزیره نمایی که دردهانه رودخانه یا بندر گاه باشد
daedalus
U
نام معماری که ساختمان پرپیچ و خم جزیره کرت را ساخت
water sky
U
لکههای دریاچهای شکل درداخل ابرها شکل انعکاس تصویر دریاچه ها روی ابر
affluent
رودخانه ای که به داخل رودخانه بزرگتر یا دریاچه بریزد.
paphian
U
وابسته PAPHOS شهرباستانی جزیره قبرس که اختصاص برب النوع عشق داشت
knobble
U
برامدگی کوچک گره کوچک
pannikin
U
لیوان کوچک پیمانه کوچک
psychophysics
U
علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
Brontide
U
نوعی صدا
[صدایی خفه شده و آرام که در برخی از مناطق زلزله خیز، به خصوص در امتداد سواحل و روی دریاچه ها شنیده میشود و تصور میرود که به دلیل لرزشهای ضعیف زمین باشد.]
applet
U
1-برنامههای کاربردی کوچک 2-برنامه کوچک برای بهبود کارایی برنامه کاربردی وب که توسط Activex یا برنامه جا وا تامین میشود3-
small-scale
U
طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
small scale
U
طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
storage
U
1-حافظه داخلی کوچک با دستیابی سریع سیستم که حاوی برنامه جاری است . 2-حافظه کوچک داخلی سیستم
middle part
U
میان
stagger
U
یک در میان
mean line
U
خط میان
half back
U
میان
center
U
میان
staggering
U
یک در میان
staggers
U
یک در میان
per
U
از میان
shortcut
U
میان بر
diameters
U
میان بر
through
U
از میان
diameter
U
میان بر
amongst
U
در میان
among
U
میان
waists
U
میان
waist
U
میان
mongst
U
میان
overthwart
U
از میان
in our midst
U
در میان ما
mean water
U
میان اب
amid
U
در میان
centers
U
میان
centered
U
میان
omphalos
U
میان
in the midden of
U
در میان
mesocarp
U
میان بر
between
U
میان
into
U
در میان
thru
U
از میان
crosscut
U
میان بر
centre
U
میان
centred
U
میان
middle
U
میان
middles
U
میان
waistlines
U
میان
intershoot
U
در میان
middling
U
میان
cross country
U
میان بر
waistline
U
میان
midrib
U
رگ میان
interfluves
U
میان دو رود
shortcut
U
میان برکردن
staggered riveting
U
پرچکاری یک در میان
interjacency
U
میان بودن
the means and the extremes
U
دو میان و دو کرانه
interjectory
U
در میان انداخته
shortcut
U
راه میان بر
intermontane
U
میان کوه
interlay
U
در میان گذاردن
slim jim
U
لاغر میان
interjacency
U
وقوع در میان
interjectory
U
در میان اورده
intergroup
U
میان گروهی
intercurrent
U
در میان اینده
intercurreace
U
در میان امدن
interlucent
U
میان تاب
to cut off a corner
U
میان برکردن
interlocate
U
در میان گذاردن
intercellular
U
میان یاختهای
short circuiting
U
میان بر زدن
abrogates
U
از میان برده
meddles
U
میان وسط
midships
U
در میان کشتی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com