English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (7904 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
fine U جریمه گرفتن از صاف کردن
fined U جریمه گرفتن از صاف کردن
finest U جریمه گرفتن از صاف کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
surcharge U بعنوان جریمه گرفتن
surcharges U بعنوان جریمه گرفتن
forfeits U بطور جریمه یاتاوان گرفتن
forfeiting U بطور جریمه یاتاوان گرفتن
forfeited U بطور جریمه یاتاوان گرفتن
forfeit U بطور جریمه یاتاوان گرفتن
finable U جریمه دار محکوم بدادن جریمه سزاوارجریمه
forfeiting U جریمه کردن
penalizing U جریمه کردن
finest U جریمه کردن
penalises U جریمه کردن
forfeits U جریمه کردن
forfeited U جریمه کردن
penalised U جریمه کردن
fine U جریمه کردن
penalized U جریمه کردن
penalizes U جریمه کردن
forfeit U جریمه کردن
fined U جریمه کردن
penalize U جریمه کردن
penalising U جریمه کردن
sconce U جریمه کردن
mulct U عیب جریمه کردن
assesses U جریمه کردن ارزیابی
assess U جریمه کردن ارزیابی
assessing U جریمه کردن ارزیابی
assessed U جریمه کردن ارزیابی
penalized U کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalising U کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalised U کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalizes U کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalises U کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalizing U کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalize U کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
to forfeit something U مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
to lose something U مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
forfeiting U جریمه
forfeits U جریمه
forfeit U جریمه
sconce U جریمه
forfeited U جریمه
finest U جریمه
amercement U جریمه
forfeiture U جریمه
response cost U جریمه
fined U جریمه
mulct U جریمه
penalties U جریمه
penalty U جریمه
fine U جریمه
surtax U جریمه مالیاتی
finable U جریمه بردار
forfeitable U مستوجب جریمه
forfoitable U جریمه بردار
forfeited U جریمه دادن
liable to fine U مشمول جریمه
they mulcted him U او را جریمه کردند
mulct U جریمه دادن
forfeits U جریمه دادن
penalty U تاوان جریمه
forfeiting U جریمه دادن
pecuniary U جریمه دار
penalties U تاوان جریمه
demurrage U جریمه تاخیر
forfeit U جریمه دادن
backwardation U جریمه دیرکرد
amerceable U قابل جریمه
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
penalty clauses U ماده یا بند جریمه
part [ial] payment of a fine U پرداخت قسمتی از جریمه
penalty clause U ماده یا بند جریمه
misconduct penalty U جریمه 01 دقیقه اخراج
inflame U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
scot ant lot U جریمه یامالیات دسته جمعی
surcharges U مبلغ جریمه نرخ اضافی
sanctions U مجوز جریمه ضمانت اجرا
surcharge U مبلغ جریمه نرخ اضافی
sanctioning U مجوز جریمه ضمانت اجرا
sanction U مجوز جریمه ضمانت اجرا
sanctioned U مجوز جریمه ضمانت اجرا
to get off easy U بدون جریمه سنگین رها یافتن
to get off lightly U بدون جریمه سنگین رها یافتن
to get off cheaply U بدون جریمه سنگین رها یافتن
liquidated damages U پرداختن جریمه جهت فسخ قرارداد
to forfeit something U چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to lose something U چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
I went scot - free . U خیلی مفت دررفتم ( بدون جریمه یا تنبیه)
seize U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
court of record U در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
holds U جا گرفتن تصرف کردن
embraces U در بر گرفتن بغل کردن
embraced U در بر گرفتن بغل کردن
obtains U فراهم کردن گرفتن
embracing U در بر گرفتن بغل کردن
educe U گرفتن استخراج کردن
circle U گرفتن احاطه کردن
strike root U ریشه کردن گرفتن
hold U جا گرفتن تصرف کردن
fogs U تیره کردن مه گرفتن
obtained U گرفتن یا دریافت کردن
to smell out U گرفتن وپیدا کردن
obtains U گرفتن یا دریافت کردن
obtained U فراهم کردن گرفتن
abalienate U منتقل کردن پس گرفتن
hunt down U دنبال کردن و گرفتن
embrace U در بر گرفتن بغل کردن
obtain U گرفتن یا دریافت کردن
fog U تیره کردن مه گرفتن
obtain U فراهم کردن گرفتن
surrenders U پس گرفتن و تبدیل کردن
bevel U پخ کردن لبه گرفتن
circling U گرفتن احاطه کردن
surrendered U پس گرفتن و تبدیل کردن
circles U گرفتن احاطه کردن
to fill up U گرفتن تکمیل کردن
circled U گرفتن احاطه کردن
surrender U پس گرفتن و تبدیل کردن
engages U گرفتن استخدام کردن
engage U گرفتن استخدام کردن
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
passed U سبقت گرفتن از خطور کردن
occupying U مشغول کردن به کار گرفتن
employed U مشغول کردن بکار گرفتن
follow through U گرفتن زه پس از رها کردن تیر
embed U دور گرفتن جاسازی کردن
rise U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
passes U سبقت گرفتن از خطور کردن
stack up U جمع کردن اندازه گرفتن
employ U مشغول کردن بکار گرفتن
to split the difference U میانه را گرفتن مصالحه کردن
embeds U دور گرفتن جاسازی کردن
pass U سبقت گرفتن از خطور کردن
to set a U اندازه گرفتن باطل کردن
conclude U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
occupy U مشغول کردن به کار گرفتن
to get to U شروع کردن دست گرفتن
holds U دریافت کردن گرفتن توقف
take on U گرفتن کارگر هیاهو کردن
hold U دریافت کردن گرفتن توقف
to release for a ransom U با گرفتن فدیه ازاد کردن
to run over U مرور کردن زیر گرفتن
concludes U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
employs U مشغول کردن بکار گرفتن
frame U چارچوب گرفتن طرح کردن
employing U مشغول کردن بکار گرفتن
occupies U مشغول کردن به کار گرفتن
hugs U بغل کردن محکم گرفتن
borrows U وام گرفتن اقتباس کردن
bath U ابتنی کردن حمام گرفتن
run down <idiom> U انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
mourns U ماتم گرفتن گریه کردن
wailed U ناله کردن ماتم گرفتن
rises U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
jests U ببازی گرفتن شوخی کردن
wailing U ناله کردن ماتم گرفتن
secures U تصرف کردن گرفتن هدف
wail U ناله کردن ماتم گرفتن
secure U تصرف کردن گرفتن هدف
resigns U کناره گرفتن تفویض کردن
hugging U بغل کردن محکم گرفتن
overlie U قرار گرفتن خفه کردن
borrowed U وام گرفتن اقتباس کردن
hugged U بغل کردن محکم گرفتن
to go to school to U یاد گرفتن یا تقلید کردن از
hug U بغل کردن محکم گرفتن
borrow U وام گرفتن اقتباس کردن
ingurgitate U فرا گرفتن زیاد پر کردن
gather U نتیجه گرفتن استباط کردن
jest U ببازی گرفتن شوخی کردن
mourned U ماتم گرفتن گریه کردن
wails U ناله کردن ماتم گرفتن
resign U کناره گرفتن تفویض کردن
gathered U نتیجه گرفتن استباط کردن
bathed U ابتنی کردن حمام گرفتن
mourn U ماتم گرفتن گریه کردن
takle U به قلاب اویزان کردن با چنگک گرفتن
slurring U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurred U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
getting U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
boot U خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
titrate U عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
to mediate a result U وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
slur U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurs U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
fussing U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
To pick up (to lose) the thread of conversation. U رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
overestimates U غلو کردن دست بالا گرفتن
To take an invevtory. U صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
fusses U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussed U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
get U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
fuss U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
early weaning U از شیر گرفتن زودرس شیرسوز کردن
overestimating U غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimate U غلو کردن دست بالا گرفتن
gets U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1گج
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com