English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
transient decay current U جریان مانده میرا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
damped current U جریان میرا
residual current U جریان مانده
residual current state U رژیم جریان مانده
marking current U جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
canvergent U میرا
mortal U میرا
mortals U میرا
mira U میرا
omicron ceti U میرا
dampest U میرا شدن
dampers U میرا شدن
damp U میرا شدن
damped oscillation U نوسان میرا
damped osillation U نوسان میرا
damped vibration U ارتعاش میرا
damping U میرا شدن
hards U پس مانده کتان یاشاهدانه پس مانده
idle balance U مانده راکد مانده غیرفعال
damped harmonic motion U حرکت هماهنگ میرا
damped harmonic oscillator U نوسانگر هماهنگ میرا
leakage current U جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
retort residue U ته مانده یا پس مانده قرع
rinsing U پس مانده ابکشی پس مانده
residue check U بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
flows U سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flow U سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flowed U سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
all mains receiver U گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
push pull U وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit U جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
current U جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
invert U جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
currents U جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
inverting U جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverts U جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
amp U واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
ampere U واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amps U واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
heterodyne U ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor U مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
constrictor U گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
induction current U جریان القاء شده جریان تحریک
counter current U جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
constant current U جریان مستقیم جریان ثابت باطری
runoff coefficient U ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
reynold's number U این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
three phase current U جریان سه فاز جریان دوار
parasitic current U جریان نشتی جریان خارجی
current compensation U کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
current flow U سیلان جریان فلوی جریان
dims U تاریک شدن میرا شدن
dimmed U تاریک شدن میرا شدن
dim U تاریک شدن میرا شدن
gresham's law U پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
unstart U انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
circuitry U شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
idle current meter U دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
vortex ring state U حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
fet U وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
balances U مانده
fag ends U ته مانده
tailing U پس مانده
picking U پس مانده
oversize materials rejects U مانده
remanence U مانده
balance U مانده
fag end U ته مانده
remainder U مانده
played out U مانده
heels U پس مانده
refuses U پس مانده
outworn U مانده
refused U پس مانده
wearies U مانده
residual U ته مانده
weary U مانده
scum U پس مانده
silt U ته مانده
refusing U پس مانده
wearied U مانده
scraps U ته مانده
heel U پس مانده
recrementitious U پس مانده
recrement U پس مانده
orts U پس مانده
offscourings U پس مانده
scrap U ته مانده
scrapped U ته مانده
scrapping U ته مانده
residual U مانده
wearying U مانده
draff U پس مانده
fordone U مانده
residues U ته مانده
dross U پس مانده
residues U مانده
residues U پس مانده
residue U پس مانده
heel tap U ته مانده
residue U ته مانده
refuse U پس مانده
deposits U پس مانده
deposit U پس مانده
forworn U مانده
forwearied U مانده
residue U مانده
dreg U پس مانده
residve U پس مانده
riffraff U ته مانده
leftovers U پس مانده
leavings U ته مانده
leavings U پس مانده
loose ends U ته مانده
loose end U ته مانده
tailling U پس مانده
knub U پس مانده
leftover U پس مانده
remanent U پس مانده
remanence U مغناطیس مانده
residue U پس مانده تقطیر
aces U ذرهای مانده
ace U ذرهای مانده
scantling U باقی مانده
job lots U ته مانده انبار
remains U باقی مانده
remnants U باقی مانده
dregs U باقی مانده
balances U مانده برابرکردن
job lot U ته مانده انبار
poor countries U عقب مانده
positive balance U مانده مثبت
breezes U پس مانده ذغال
residual bitumen U قیر ته مانده
remnant U باقی مانده
balance U مانده برابرکردن
residuum U پس مانده تقطیر
residual stress U تنش پس مانده
residual schizophrenia U اسکیزوفرنی مانده
residual magnetism U مغناطیس مانده
residual magnetization U مغناطیس مانده
to knock up U مانده شدن
residual magnetic induction U مغناطیس مانده
excrement U پس مانده فضله
residual error U خطای مانده
retarded U عقب مانده
residual deviation U انحراف مانده
stay behind U عقب مانده
relative harmonic content U مانده نسبی
reflex reserve U پس مانده بازتاب
extant U باقی مانده
residues U پس مانده تقطیر
breeze U پس مانده ذغال
breezed U پس مانده ذغال
the work was paralysed U کارناقص مانده
breezing U پس مانده ذغال
residual discharge U تخلیه مانده
balance due U مانده معوق
virginal U باکره مانده
Two more days to go before (until). . . U دوروز مانده تا ...
frustrated U عقیم مانده
holdovers U باقی مانده
included U تو گذاشته تو مانده
holdover U باقی مانده
autistic U در خود مانده
remainder U باقی مانده
lagging U عقب مانده
underdeveloped U عقب مانده
within an ace of U ذرهای مانده به
leftovers U پس مانده غذا
leftover U پس مانده غذا
available balance U مانده موجود
antepenultimate U دو تا به اخر مانده
cash balance U مانده نقدی
ladle skull U ته مانده پاتیل
left over U باقی مانده
rejects U مانده [اجناس]
adverse balance U مانده منفی
culls U مانده [اجناس]
active balance U مانده مثبت
active balance U مانده فعال
balance of account U مانده حساب
accoutn balance U مانده حساب
pitch U ته مانده تقطیر
pitches U ته مانده تقطیر
backward U عقب مانده
credit balance U مانده بستانکار
greaves U پس مانده پیه
distortion factor U مانده نسبی
debt balance U مانده بدهکار
residual U پس مانده ته نشین
ort U پس مانده غذا
backwards U عقب مانده
debris U باقی مانده
negative balance U مانده منفی
gleanings U ته مانده درو
debris U مانده طبیعی
harmonic content U مانده هارمونیک
surplus U باقی مانده
coke breeze U پس مانده ذغال کک
surpluses U باقی مانده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com