English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
there is no place for doubt U جای هیچگونه تردید نیست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
There is no room for doubt. U جای تردید نیست
any U هیچگونه هیچ
whatsoever U هیچگونه هرقدر
free of all charges U بدون هیچگونه مخارج
it leaves no room for doubt U جای هیچگونه تردیدی باقی نمیگذارد
whatsoe'er U هیچ هیچگونه هرقدر انچه هرانچه
fixed bridge U پلی که بجز انبساط و انقباض هیچگونه حرکتی ندارد
raw wool U پشم خام [پشمی که هیچگونه عملیات سفیدگری یا شستشو روی آن صورت نگرفته باشد.]
All is not gold that glitters. <proverb> U هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk U دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
step frame U استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
locals U اتصال مستقیم یا باس بین یک وسیله و پردازنده بدون هیچگونه مدار منط قی یا بافر یا رمزگشا در بین
local U اتصال مستقیم یا باس بین یک وسیله و پردازنده بدون هیچگونه مدار منط قی یا بافر یا رمزگشا در بین
transparent U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open U به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown U اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
it is past all hope U جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
vibratility U تردید
stickle U تردید
indecision U تردید
skepticism U تردید
shilly shally U تردید
scruple U تردید
questionless U بی تردید
doubted U تردید
doubting U تردید
vibration U تردید
doubts U تردید
swither U تردید
uncertainties U تردید
hesitation U تردید
unerring U بی تردید
doubtless U بی تردید
vibrational U تردید
waveringly U با تردید
qualm U تردید
qualms U تردید
doubt U تردید
unassailable U بی تردید
uncertainty U تردید
acatalepsy U تردید
dubiety U تردید
dubitate U تردید
dubitation U تردید
query U تردید
irresolution U تردید
querying U تردید
queries U تردید
incertiude U شک تردید
indecisiveness U تردید
hertzprung russel diagram U تردید
dubiosity U تردید
queried U تردید
simple design U طرف کف ساده [هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
hesitancy U دودلی تردید
questioned U تردید کردن در
diffidently U با ترس یا تردید
questions U تردید پرسش
undoubted U بدون تردید
questions U تردید کردن در
questionable U قابل تردید
questioned U تردید پرسش
irresolutely U دودلانه با تردید
doubtfully U از روی تردید
hesitantly U از روی تردید
hesitatively U از روی تردید
indubious U تردید ناپذیر
question U تردید پرسش
doubting U تردید کردن
hesitance U دودلی تردید
doubted U تردید کردن
impeachable U قاب تردید
doubt U تردید کردن
queried U تردید کردن
fishy U مورد تردید
querying U تردید کردن
To be hesitating. To vacI'llate between. U تردید داشتن
queries U تردید کردن
doubts U تردید کردن
query U تردید کردن
question U تردید کردن در
hesitater U تردید کننده
dubitable U قابل تردید
hangs U تردید تمایل
hang U تردید تمایل
suspicion [about somebody] U تردید [به کسی]
indecision U تردید رای
indubitable U بدون تردید
demur U تردید رای
demurs U تردید رای
scruple U تردید داشتن
demurring U تردید رای
demurred U تردید رای
totters U تردید کردن
irresolution U تردید رای
doubtfulness U حالت تردید
call in question U تردید کردن در
no doubt U بدون تردید
tottered U تردید کردن
totter U تردید کردن
dubitation U تردید داشتن
vacillated U دل دل کردن تردید داشتن
unquestionable U غیر قابل تردید
suspicions U تردید مظنون بودن
with a grain of salt U بقیداحتیاط بااندک تردید
vacillate U دل دل کردن تردید داشتن
suspicion U تردید مظنون بودن
indubitably U بطور غیرقابل تردید
questionably U بطور قابل تردید
vacillating U دل دل کردن تردید داشتن
vacillates U دل دل کردن تردید داشتن
yea and nay U تردید رای داشتن
To give way to doubt. To waver. U بخود تردید راه دادن
doubtful U ترکش مشکوک مورد تردید
to exclude doubt U جای تردید باقی نگذاشتن
contests U مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contested U مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contest U مورد تردید یا اعتراض قراردادن
indubious U غیر قابل تردید بی شبهه
contesting U مورد تردید یا اعتراض قراردادن
wavering U تردید پیدا کردن تبصره قانون
waver U تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavers U تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavered U تردید پیدا کردن تبصره قانون
without question U بی شک بدون شک بی تردید محققا بی چون وچرا
unmistakably U خالی از اشتباه و سوء تفاهم بی تردید
unmistakable U خالی از اشتباه و سوء تفاهم بی تردید
impeaching U هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeaches U هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeached U هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeach U هدی به علت شهود معارض تردید کردن
He accepted the job, albeit with some hesitation. U هرچند که با تردید، او [مرد ] این کار را پذیرفت.
it is inexpedient to reply U پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
From your lips to God's ears! <idiom> U امیدوارم که حق با شما باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts. U مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
challenge U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenges U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
impeaches U عیب جویی کردن تردید کردن در
impeaching U عیب جویی کردن تردید کردن در
impeached U عیب جویی کردن تردید کردن در
impeach U عیب جویی کردن تردید کردن در
he takes no notice of it U نیست
aint U نیست
It's not new. نو نیست.
temporary storage U می نیست
he is not of our number U از ما نیست
storage U می نیست
it is well enough U بد نیست
Plug and Play U یچ نیست
isn't U نیست
auxiliaries U نیست
secondary U نیست
auxiliary U نیست
it lies beyond his competence U در صلاحیت او نیست
It cant be helped. U چاره ای نیست
it is unsuitable U مناسب نیست
it is unnecessary U لازم نیست
close the door please U اگرزحمت نیست
cold is merely privative U گرما نیست
it is nothing out of the way U غریب نیست
that depends U معلوم نیست
it needs not U لازم نیست
it's only me U کسی نیست
It is not advisable . It is inexpedient. U صلاح نیست
you are written U حق با شما نیست
needn't U لازم نیست
my health is tolerable U حالم بد نیست
ought not U شایسته نیست
no hurry U عجلهای نیست
niet le fait U کار او نیست
he is not willing to go U نیست برود
it is not in good workingorder U دایر نیست
it is not half bad U هیچ بد نیست
dont mention it U چیزی نیست
Nevermind! U مهم نیست !
inextinct U نیست نشده
he is out of his senses U بهوش نیست
he is out of huomor U سر خلق نیست
he is out of huomor U سر دماغ نیست
he is rather i. than sick U ناخوش نیست
he knows a thing or two U بی تجربه نیست
he is none of my friends U او از دوستان من نیست
he is a bad husband U صرفه جو نیست
no matter U چیزی نیست
no object U چیزی نیست
no trouble U زحمتی نیست
i do not have it in me U از من ساخته نیست
it is immaterial U چیزی نیست
it has escaped my remembrance U یاد نیست
he has nothing in him U کسی نیست
he is not in it U داخل نیست
if you please U اگرزحمت نیست
that is not it U این نیست
He goes on and on . He is most persistent . U ول کن معامله نیست
static U که پویا نیست
no sweat <idiom> U مشکلی نیست
Such is not the case . That is not so. U اینطور نیست
to make no mention of U ذکری از ان نیست
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com