Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 140 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
lie in wait
<idiom>
U
جایی قیم شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
dump
U
جابه جایی داده از یک وسیله یافضای ذخیره سازی به چاپگر
exchange
U
جابه جایی داده بین دو محل
exchanged
U
جابه جایی داده بین دو محل
exchanges
U
جابه جایی داده بین دو محل
exchanging
U
جابه جایی داده بین دو محل
shift
U
جابه جایی
shifted
U
جابه جایی
shifts
U
جابه جایی
universal
U
آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود
carried
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carry
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carrying
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
locomotion
U
جابه جایی حرکتی
displacement
U
جابه جایی
wherever
U
جایی که
berth
U
جایی که قایق به لنگربسته میشود
berthed
U
جایی که قایق به لنگربسته میشود
berthing
U
جایی که قایق به لنگربسته میشود
berths
U
جایی که قایق به لنگربسته میشود
overlap
U
جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
overlapped
U
جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
overlaps
U
جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
somewhere
U
یک جایی دریک محلی
someplace
U
جایی
someplace
U
یک جایی
commonplace
U
همه جایی
banal
U
همه جایی
insert
U
مجموعه دستوراتی که مستقیما در برنامه اصلی کپی می شوند که دستور فراخوانی نیز فاهر میشود یا جایی که کاربر نیاز دارد
inserting
U
مجموعه دستوراتی که مستقیما در برنامه اصلی کپی می شوند که دستور فراخوانی نیز فاهر میشود یا جایی که کاربر نیاز دارد
inserts
U
مجموعه دستوراتی که مستقیما در برنامه اصلی کپی می شوند که دستور فراخوانی نیز فاهر میشود یا جایی که کاربر نیاز دارد
an accessible place
U
جایی که راه یافتن بدان ممکن است
charnel house
U
جایی که
displacement of affect
U
جابه جایی عاطفه
transposition of affect
U
جابه جایی عاطفه
drive displacement
U
جابه جایی سائق
flag station
U
جایی که قطاربادیدن پرچم ویژه نگاه میدارندوایستگاه دائمی نیست
gas log
U
جایی که گازمیسوزد
gas fittings
U
اسبابی که برای گرم کردن یاروشن کردن جایی باگازبکا
i am at my wit's end
U
دیگر عقلم به جایی نمیرسد
i took up where he left
U
از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
immutability
U
پا بر جایی ثبات
inopportuneness
U
بی جایی
inopportunity
U
بی جایی
locomotor behavior
U
رفتار جابه جایی
lomomote
U
از جایی بجایی حرکت کردن
minx
U
زن هر جایی
n tuple
U
N جایی
on good turn deserves another
U
کاسه جایی رودکه بازاردقدح
p.of the ways
U
جایی که بایدیکی ازچندچیزرابرگزید
parting of the ways
U
جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
pentarch
U
یکی از پنج تن مردمی که در جایی حکومت کنند
plate rack
U
جایی که بشقاب هامی گذارندخشک شود
regional breakpoint
U
نقط ه توقف که در هر جایی از برنامه میتواند قرار بگیرد تا رفع اشکال شود
rettery
U
جایی که بذرک را می خیسانند
scarf joint
U
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
scarf weld
U
جایی که دو میل اهن را نیم ونیم کرده باهم جوش داده باشند
scratch where it itches
U
هر جایی را که میخاردبخارانید
somewheres
U
یک جایی دریک محلی
stand clear
U
جایی را ترک کردن
synaesthesia
U
جابه جایی حسی
synesthesia
U
جابه جایی حسی
to a in
U
باجرات وبابیم مخاطره به جایی داخل شدن
to go about
U
ازجایی به جایی رفتن
to induct into a seat
U
در جایی برقرار کردن
to install oneself in a place
U
در جایی برقرار شدن
to prospect for gold
U
جستجوی زردر محلی کردن برای جستجوی زر در جایی پی کردن
to take the a
U
بلندی چیزیرا اندازه گرفتن ارتفاع جایی راپیمودن
to the best of ones ability
تا جایی که کسی توان آن را دارد
to vote plump
U
رای خود را بیک تن دادن جایی که بتوان برای بیش ازیک تن رای داد
translocation
U
جابه جایی
transposition
U
جابه جایی
varicosity
U
جایی که چند سیاهرگ گشاد شده باشند
where no human foot can tread
جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
boarding house
U
جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
boarding houses
U
جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
bone dry
U
جایی که نوشیدن مواد الکلی در آن قدغن است
breeding ground
U
جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
breeding grounds
U
جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
attender
U
شخص حاضر در جایی
I have no place (nowhere) to go.
U
جایی ندارم بروم
One good turn deserves another .
U
کاسه جایی رود که باز آید قدح
break fresh ground
<idiom>
U
از راهی تازه به جایی رسیدن
come back
<idiom>
U
برگشتن به جایی که حالاهستی
come from
<idiom>
U
بومی جایی بودن
drop by
<idiom>
U
بازدید از کسی با جایی
funny bone
<idiom>
U
جایی پشت آرنج که موقع ضربه سوزش وخارش میکند
get out from under
<idiom>
U
از جایی که شخص دوست نداردفرارکند
hang up
<idiom>
U
جایی دردریافتی تلفن که باعث قطع تماس میشود
out of one's element
<idiom>
U
جایی که به شخص تعلق ندارد
stamping grounds
<idiom>
U
پاتق ،جایی که شخص بیشتراوقاتش را آنجاست
tie down
<idiom>
U
منع کردنکسی درانجام کاری یارفتن به جایی
tourist trap
<idiom>
U
جایی که جذب توریست میکند
make a beeline for something
<idiom>
U
با عجله به جایی رفتن
no-show
<idiom>
U
شخصی که جایی را رزرو میکندولی نه آن را کنسل ونه آن را استفاده میکند
The library is the obvious place for the after-dinner hours.
U
کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy.
U
ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
Mind your head!
U
مواظب سرت باش!
[که به جایی نخورد]
souvenir
U
یادگاری
[وقتی که کسی از جایی با خود می آورد]
to decamp
U
با عجله و پنهانی
[جایی را]
ترک کردن
Other Matches
from the outside
U
از خارج
[از جایی]
to hunker down in a place
U
در جایی پناه بردن
Somewhere in the darkness
U
جایی در میانی تاریکی
to stay overnight
U
مدت شب را
[جایی]
گذراندن
to stay away from something
U
دور ماندن از چیزی یا جایی
strict enclosure
U
انزوای سخت
[در آن حالت یا جایی]
to admit sombody
[into a place]
U
راه دادن کسی
[به جایی]
to stay away from something
U
اجتناب کردن از چیزی یا جایی
to tow a vehicle
[to a place]
U
یدکی کشیدن خودرویی
[به جایی]
rotation about ...
U
دوران دور ...
[محوری یا جایی]
to send home
U
به خانه
[از جایی که آمده اند]
برگرداندن
to head back
U
برگشتن
[از جایی که دراصل آمده اند]
to keep the ball moving
U
توپ را به جایی غلت دادن
[فوتبال]
to let the ball do the work
U
توپ را به جایی غلت دادن
[فوتبال]
to languish
U
پژولیدن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
there is time and place for everything
<proverb>
U
هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
to turn around
U
برگشتن
[به جایی که از آنجا آمده اند]
to turn back
U
برگشتن
[به جایی که از آنجا آمده اند]
bone-house
U
[جایی برای نگهداری استخوان مردگان]
to skive off early
[British English]
U
با عجله و پنهانی
[جایی را]
ترک کردن
to bar somebody from entering the place
U
مانع کسی وارد جایی شدن
to languish
U
هرز رفتن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to languish
U
فاسد شدن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to languish
U
ضایع شدن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to ride on the bus
U
سوار اتوبوس شدن
[برای رفتن به جایی]
to retire from
[to]
a place
U
از
[به]
جایی کناره گیری کردن
[یا منزوی شدن]
picklock
U
دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
cat burglar
U
دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
housebreaker
U
دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
rug delivery
U
[جابه جایی و حمل فرش به محل خرید یا فروش]
intruder
U
دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
burglar
U
دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
altar-stair
U
[بالاترین محل جایی که میز عشای ربانی در آن قرار دارد.]
altar-steps
U
[بالاترین محل جایی که میز عشای ربانی در آن قرار دارد.]
Creches
U
[جایی که از بچه ها مراقبت میشود هنگامی که پدر و مادر بیرون یا سر کار رفته اند]
to buzz off
U
گم شدن
[به چاک زدن]
[دور شدن]
[از جایی یا کسی]
colony
U
گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی تابع قوانین و حکومت کشورشان در آنجا باشند
Nomatic rugs
U
قالی های عشایری و قشقایی
[این فرش ها بعلت جا به جایی زیاد عشایر عموما کوچک بافته می شوند و اکثرا بصورت پشم بوده و در آن از ذهنی بافی و یا نقوش محلی استفاده می شود. فرش ها دارای استحکام ضعیف هستند.]
Pazyryk rug
U
فرش پازیریک
[این فرش از قدیمی ترین فرش های بافته شده که در منطقه ای به هم نام در یخچال های طبیعی سیبری می باشد بود. دانشمندان معتقدند محل بافته شدن جایی غیر از سیبری بوده است.]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com