Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hatchling
U
جانور تازه متولد نوزاد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ecesis
U
نقل وانتقال جانور یا گیاه به محیط تازه
born
U
متولد
In which month were you born ?
U
چه ماهی متولد شده یی ؟
epizoic
U
زندگی کننده روی بدن جانور انگل جانور
see the light of day
<idiom>
U
متولد شدن ،تحقق یافتن
posthumous
U
متولد شده پس از مرگ پدر
bastard eigne
U
بچهای که پیش از ازدواج متولد شود
jussoli
U
قانونی که بموجب ان شخص تبعهء کشوریست که در ان متولد شده
zoo ecology
U
قسمتی از علم جانور شناسی که در باره روابط جانور بامحیط خود بحث میکند بوم شناسی حیوانی
enactory
U
دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new blood
<idiom>
U
جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
new coined
U
تازه بنیاد تازه سکه زده
newlywed
U
تازه داماد تازه عروس
new born
U
نوزاد
newborn
U
نوزاد
chick
U
نوزاد
grub
U
نوزاد
grubbed
U
نوزاد
neonate
U
نوزاد
babies
U
نوزاد
baby
U
نوزاد
babes
U
نوزاد
grubs
U
نوزاد
bambino
U
نوزاد
babe
U
نوزاد
infant
U
نوزاد
fries
U
حیوان نوزاد
fry
U
حیوان نوزاد
daughter chain
U
زنجیر نوزاد
Take care of the infant.
U
از نوزاد توجه کن
frying
U
حیوان نوزاد
infant industry
U
صنعت نوزاد
altricial
U
نوزاد زودرس
frass
U
گه کرم نوزاد
grandbaby
U
نوه نوزاد
hobbledehoy
U
کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
slinks
U
نوزاد زود رس لاغر
larva
U
نوزاد حشره لیسه
The baby is restless.
U
نوزاد بی تابی می کند
layettes
U
پوشاک طفل نوزاد
larvae
U
نوزاد حشره لیسه
The baby is there months old .
U
نوزاد سه ماهه است
slinking
U
نوزاد زود رس لاغر
flyblow
U
نوزاد حشرات ومگس
slink
U
نوزاد زود رس لاغر
layette
U
پوشاک طفل نوزاد
The baby spat out the pI'll.
U
نوزاد قرص را تف کرد بیرون
acheilia
U
فقدان لب بطور مادرزادی نوزاد بی لب
The baby was kicking and scraming .
U
نوزاد لگه می انداخت وفریاد می کشید
to sleep like a baby
<idiom>
U
مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
paedogenesis
U
تولید مثل بوسیله نوزاد حشرات یا شفیره
Brits
U
نوزاد شاه ماهی و برخی ماهیهای دیگر
cankerworm
U
نوزاد مختلف حشراتی که افت گیاهان اند
milk leg
U
ورم پای نوزاد همراه با دردبهنگام زایمان
Brit
U
نوزاد شاه ماهی و برخی ماهیهای دیگر
abortions
U
سقط نوزاد نارس یا رشد نکرده عدم تکامل
abortion
سقط نوزاد نارس یا رشد نکرده عدم تکامل
littleneck clam
U
نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
tenant by curtesy
U
عنوان شوهر است که بعد ازفوت زوجه اش در صورتی که از او فرزند مسلم الوراثتی داشته باشد که در زمان حیات زوجه متولد شده باشدمیتواند مادام العمر از ترکه غیر منقول مشارالیه استفاده کند
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby.
U
ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
animal
U
جانور
animalize
U
جانور
animals
U
جانور
beast
U
جانور
beasts
U
جانور
he
U
جانور نر
ruffianly
U
جانور خو
structure of an animal
U
جانور
malacostracan
U
جانور
johnny
U
جانور نر
creature
U
جانور
creatures
U
جانور
it pron
U
ان جانور
apod
U
جانور بی پا
nightwalker
U
جانور شب پر
it
U
ان جانور
mammiferous
U
جانور پستاندار
rodent
U
جانور جونده
zoophilous
U
علاقمند به جانور
zoophilic
U
علاقمند به جانور
zoophagous
U
جانور خوار
milker
U
جانور شیرده
monocule
U
جانور یک چشم
nekton
U
جانور شناور
zootheism
U
جانور پرستی
zootomy
U
جانور شکافی
in heat
[American E]
<adj.>
U
حشری
[جانور زن]
on heat
[British E]
<adj.>
U
حشری
[جانور زن]
zoomorphic
<adj.>
U
جانور گونه
strays
U
جانور بی صاحب
straying
U
جانور بی صاحب
stray
U
جانور بی صاحب
mammifer
U
جانور پستاندار
strayed
U
جانور ولگرد
rodents
U
جانور جونده
ungulate
U
جانور سم دار
saxicoline
U
جانور سنگ زی
saprozoon
U
جانور پوده زی
plantigrade
U
جانور دوپا
poikilotherm
U
جانور خونسرد
brutalities
U
جانور خویی
poikilothermism
U
خونسردی جانور
pudge
U
جانور چاق
pollard
U
جانور بی شاخ
polystome
U
جانور بسیار
saxicolous
U
جانور سنگ زی
polypod
U
جانور بسیارپا
tardigrade
U
جانور کندرو
pelagian
U
جانور دریایی
stinkard
U
جانور بدبو
perissodactyl
U
جانور فرد سم
shell fish
U
جانور صدف
scrag
U
جانور نحیف
polystomatous
U
جانور بسیار
fauna
U
جانور نامه
zoologist
U
جانور شناس
brutes
U
جانور حیوان
amebae
U
جانور تک سلولی
hybrid
U
جانور دورگه
brute
U
جانور حیوان
scavenger
U
جانور لاشخور
beastliness
U
جانور خویی
game
U
جانور شکاری
brutal
U
جانور خوی
brutality
U
جانور خویی
animalist
U
نقاش جانور
animalculum
U
جانور ریزه
brutalization
U
جانور خویی
proud
<adj.>
U
جانور حشری
edentate
U
جانور بی دندان
amoebas
U
جانور تک سلولی
scavengers
U
جانور لاشخور
amoebae
U
جانور تک سلولی
zoology
U
جانور شناسی
amebas
U
جانور تک سلولی
amoeba
U
جانور تک سلولی
craw
U
معده جانور
amoebic
U
وابسته به جانور تک سلولی
phyllopod
U
جانور برگ پای
dentition
U
وضع تعداددندانهای جانور
beast of ravin
U
جانور درنده یاشکاری
phytozoon
U
جانور گیاه نما
amphibiotic
U
وابسته به جانور دوزیستی
animalcule
U
جانور ذره بینی
animalculum
U
جانور ذره بینی
slug
U
چارپاره جانور کندرو
molluscs
U
جانور نرم تن حلزون
pleophagous
U
چند جانور خوار
jumbos
U
جانور غول اسا
mollusc
U
جانور نرم تن حلزون
arthropod
U
جانور مفصل دار
paleozoology
U
دیرین جانور شناسی
bestialize
U
جانور خوی نمودن
malacoderm
U
جانور نرم پوست
hilding
U
جانور یا اسب بی ارزش
holozoic
U
جانور خوراک گیر
tentacle
U
موی حساس جانور
tentacles
U
موی حساس جانور
rat catcher
U
موش گیر
[جانور]
ratter
U
موش گیر
[جانور]
aquatic
U
جانور یا گیاه ابزی
sac
U
عضوکیسه مانند جانور
sacs
U
عضوکیسه مانند جانور
mollusk
U
جانور نرم تن حلزون
endotherm
U
جانور خون گرم
orca
U
جانور بزرگ دریایی
orc
U
جانور بزرگ دریایی
footpad
U
پای جانور پهنه پا
ratcatcher
U
موش گیر
[جانور]
pachyderms
U
جانور پوست کلفت
pachyderm
U
جانور پوست کلفت
nervure
U
رگه بندی جانور
dolphin
دولفین
[جانور شناسی]
nematocyst
U
نیش جانور مرجانی
zoophyte
U
جانور گیاه سان
zoomorphic
U
شبیه جانور جانورسان
scavenger
U
جانور کثافت خور
zoography
U
جانور شناسی تطبیقی
anteaters
U
جانور پستاندارمورچه خوار
white face
U
جانور پیشانی سفید
anteater
U
جانور پستاندارمورچه خوار
marsupials
U
جانور کیسه دار
quadruped
U
چهارپا
[جانور شناسی]
scavengers
U
جانور کثافت خور
rutting
<adj.>
U
حشری
[جانور مرد]
in rut
<adj.>
U
حشری
[جانور شناسی]
slugged
U
چارپاره جانور کندرو
slugs
U
چارپاره جانور کندرو
migrant
U
سیار جانور مهاجر
female
U
زنانه جانور ماده
viviparous
U
جانور زنده زا ولود
shedder
U
جانور پوست انداز
lairs
U
محل استراحت جانور
lair
U
محل استراحت جانور
heats
U
طلب شدن جانور
heat
U
طلب شدن جانور
migrants
U
سیار جانور مهاجر
marsupial
U
جانور کیسه دار
tropicopolitan
U
گیاه یا جانور گرمسیری
jumbo
U
جانور غول اسا
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com