English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
rave U جار و جنجال راه انداختن
raved U جار و جنجال راه انداختن
raves U جار و جنجال راه انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
tumult U اغتشاش کردن جنجال راه انداختن
To make a racket. U سروصدا راه انداختن ( جنجال )
Other Matches
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
termagancy U جنجال
jangle U جنجال
dirdum U جنجال
bobbery U جنجال
kerfuffles U جنجال
kerfuffle U جنجال
tumult U جنجال
garboil U جنجال
jangled U جنجال
rowdiness U جنجال
jangles U جنجال
brawled U جنجال
brawling U جنجال
donnybrook U جنجال
brawls U جنجال
jangling U جنجال
hubbub U جنجال
brawl U جنجال
rumbustious <adj.> U جنجال آفرین
jangling U جنجال کردن
jangles U جنجال کردن
whoopla U جنجال و سر وصدا
hoop-la U جار و جنجال
hoop-las U جار و جنجال
jangled U جنجال کردن
jangle U جنجال کردن
scuffled U جنجال مشاجره
scuffles U جنجال مشاجره
scuffling U جنجال مشاجره
pother U سر وصدا جنجال
scuffle U جنجال مشاجره
hot <adj.> U جنجال آفرین
brabble U جنجال کردن
brannigan U داد و بیداد جنجال
stramash U خرد کردن جنجال
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down U پایین انداختن انداختن
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
deleting U انداختن
to let fall U انداختن
deletes U انداختن
hitches U انداختن
hitch U انداختن
hitched U انداختن
to hew down U انداختن
omit U انداختن
to let drop U انداختن
to leave out U انداختن
overthrown U بر انداختن
overthrowing U بر انداختن
omitting U انداختن
overthrew U بر انداختن
bottoms U ته انداختن
bottom U ته انداختن
rut U خط انداختن
ruts U خط انداختن
to lay by the heels U بر انداختن
omitted U انداختن
omits U انداختن
overthrow U بر انداختن
delete U انداختن
deleted U انداختن
overthrows U بر انداختن
slings U انداختن
slinging U انداختن
thrusting U انداختن
thrusts U انداختن
hurl U انداختن
hurled U انداختن
hurls U انداختن
fell U انداختن
thrust U انداختن
sling U انداختن
throw U انداختن
throwing U انداختن
throws U انداختن
to skips over U انداختن
fling U انداختن
flinging U انداختن
flings U انداختن
felled U انداختن
to play a searchlight U انداختن
to pick off U تک تک انداختن
pilling U تل انداختن
spills U انداختن
spilling U انداختن
spilled U انداختن
spill U انداختن
blobs U لک انداختن
felling U انداختن
fells U انداختن
hew U انداختن
hewed U انداختن
hewing U انداختن
hews U انداختن
run home U جا انداختن
to put back U پس انداختن
hitching U انداختن
relegate U انداختن
blob U لک انداختن
let fall U انداختن
spilled or spilt U انداختن
souse U انداختن
line U خط انداختن در
launched U به اب انداختن
lines U خط انداختن در
emplace U جا انداختن
deracination U بر انداختن
leave out U انداختن
string U زه انداختن به
lay away U انداختن
relegated U انداختن
relegates U انداختن
relegating U انداختن
launches U به اب انداختن
jaculate U انداختن
launching U به اب انداختن
launch U به اب انداختن
floriate U گل انداختن در
lash vt U انداختن
to draw lots U انداختن
prostrate U از پا انداختن
brush finish U خط انداختن
retroject U پس انداختن
stagger U از پا انداختن
hewn U انداختن
benite U به شب انداختن
to fire off a postcard U انداختن
deforms U ازشکل انداختن
nauseated U از رغبت انداختن
hinders U بتاخیر انداختن
interject U درمیان انداختن
interjected U درمیان انداختن
interjecting U درمیان انداختن
interjects U درمیان انداختن
demoralised U ازروحیه انداختن
nauseates U از رغبت انداختن
unmake U از خاصیت انداختن
excreting U بیرون انداختن
excretes U بیرون انداختن
siring U نیا پس انداختن
excreted U بیرون انداختن
excrete U بیرون انداختن
hinder U بتاخیر انداختن
hindered U بتاخیر انداختن
hindering U بتاخیر انداختن
demoralizes U ازروحیه انداختن
allure U بطمع انداختن
unking U شاهی انداختن
snares U بدام انداختن
snare U بدام انداختن
demoralises U ازروحیه انداختن
demoralising U ازروحیه انداختن
slobbers U دهان را اب انداختن
immobilizing U از رواج انداختن
immobilizes U از رواج انداختن
To make mischief. To stir up trouble. U شرراه انداختن
dismount U ازفرماندهی انداختن
dismounting U ازفرماندهی انداختن
dismounts U ازفرماندهی انداختن
whomp up U بهم انداختن
immobilized U از رواج انداختن
immobilize U از رواج انداختن
To take pictures. To photograph. To film. U عکس انداختن
warm up U راه انداختن
inveigles U بدام انداختن
inveigle U بدام انداختن
demoralizing U ازروحیه انداختن
inveigling U بدام انداختن
deforming U ازشکل انداختن
deform U ازشکل انداختن
endangers U به مخاطره انداختن
endangering U به مخاطره انداختن
immobilised U از رواج انداختن
immobilises U از رواج انداختن
endangered U به مخاطره انداختن
endanger U به مخاطره انداختن
demoralize U ازروحیه انداختن
demoralized U ازروحیه انداختن
immobilising U از رواج انداختن
nauseate U از رغبت انداختن
To cast a shadow . U سایه انداختن
inveigled U بدام انداختن
sires U نیا پس انداختن
inaugurated U براه انداختن
expelling U بیرون انداختن
inaugurating U براه انداختن
To set a bone. U استخوان جا انداختن
expelled U بیرون انداختن
deactivate U از اثر انداختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com