Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
restaging
U
جابجا کردن سوارکردن نفرات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pick up
<idiom>
U
سوارکردن مسافر ،دریافت کردن
neutralizing
U
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizes
U
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize
U
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised
U
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising
U
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises
U
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
augmentation
U
تکمیل کردن واگذار کردن وسایل یا نفرات اضافی یا تقویتی
reman
U
دارای نفرات تازه کردن مردانگی کردن
suppress
U
جابجا کردن
heave
U
جابجا کردن
dislocating
U
جابجا کردن
dislocates
U
جابجا کردن
displacing
U
جابجا کردن
suppressing
U
جابجا کردن
dislocate
U
جابجا کردن
displacement
U
جابجا کردن
removal
U
جابجا کردن
heaved
U
جابجا کردن
relocating
U
جابجا کردن
relocates
U
جابجا کردن
relocated
U
جابجا کردن
relocate
U
جابجا کردن
suppresses
U
جابجا کردن
displaced
U
جابجا کردن
transposes
U
جابجا کردن
unhorse
U
جابجا کردن
transpose
U
جابجا کردن
displaces
U
جابجا کردن
transposing
U
جابجا کردن
displace
U
جابجا کردن
translocate
U
جابجا کردن
shifted
U
انتقال جابجا کردن
shift
U
انتقال جابجا کردن
soil transport
U
جابجا کردن خاک
shifts
U
انتقال جابجا کردن
remove
U
جابجا کردن به محل دیگر
to handle something with care
U
چیزی را با احتیاط جابجا کردن
removing
U
جابجا کردن به محل دیگر
movement
U
گردش جابجا کردن تحرک
winkle
U
جابجا کردن حلزون خوراکی
removes
U
جابجا کردن به محل دیگر
winkles
U
جابجا کردن حلزون خوراکی
to pick up
U
سوارکردن
luxate
U
از جای خود بیرون کردن جابجا کردن
overhaul
U
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauling
U
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauls
U
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauled
U
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
handle
U
قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
interchanging
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanges
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanged
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchange
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
handles
U
قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
pickup
U
سوارکردن گرفتن
reassemble
U
دوباره سوارکردن
reassembles
U
دوباره سوارکردن
reassembled
U
دوباره سوارکردن
reassembling
U
دوباره سوارکردن
horse
U
برپشت سوارکردن
tractor group
U
گروه ناوچههای اب خاکی مخصوص پیاده کردن نفرات و خودروهای شنی دار اب خاکی
removing
U
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes
U
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
remove
U
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
pickup point
U
نقطه سوار شدن یا سوارکردن
shunting station
U
ایستگاه فرعی راه اهن برای جابجا کردن واگن ولوکوموتیو
gimbal
U
سوارکردن قطعهای بریک حلقه نگهدارنده ازاد
anagrammatize
U
جابجا کردن قلب کردن
rank and file
U
نفرات
staging base
U
پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
replacement
U
جایگزینی نفرات
replacements
U
جایگزینی نفرات
mans
U
گماردن نفرات
man
U
گماردن نفرات
gun section
U
یک قبضه توپ با نفرات
anchor detail
U
نفرات مسئول لنگر
strength
U
توان رزمی تعداد نفرات
strengths
U
توان رزمی تعداد نفرات
scramble net
U
تور بار یا فرود نفرات
assault waves
U
امواج هجومی نفرات و وسایل
bunk
U
تختخواب نفرات در کشتی رختخواب بندی
bunks
U
تختخواب نفرات در کشتی رختخواب بندی
undermanned
U
دارای نفرات کمتر از میزان لازم
head load control
U
روش الکتریکی که برای سوارکردن نوک ها روی وسیله پیش از خواندن یا نوشتن بکار می رود
blit
U
در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
bitblt
U
در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
facing distance
U
مسافت بین نفرات در صف برای سهولت چرخش به اطراف
circle of position
U
دایرهای که از موضع نفرات عبور میکند دایره مکان نافر
pull the pace
U
جلوافتادن و در نتیجه کاستن از فشار هوا برای نفرات عقب
time
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
dislocate
U
جابجا شدن
metastatic
U
جابجا شونده
migratory
U
جابجا شونده
supplant
U
جابجا شدن
dislocates
U
جابجا شدن
displaceable
U
جابجا شونده
metastatic
U
جابجا شده
turnover
U
جابجا شدن
supplanting
U
جابجا شدن
He was kI'lled on the spot.
U
جابجا کشته شد
disposition
U
جابجا شدن
transposable
U
جابجا شدنی
supplanted
U
جابجا شدن
dislocating
U
جابجا شدن
lomomote
U
جابجا شدن
displacement
U
جابجا شدن
migrates
U
جابجا شدن
migrated
U
جابجا شدن
floating
U
جابجا شده
out of place
U
جابجا شده
revulsive
U
جابجا شونده
migrating
U
جابجا شدن
migrate
U
جابجا شدن
translocation
U
جابجا شدگی
autochthonous
U
جابجا نشده
supplants
U
جابجا شدن
relocation
U
جابجا سازی
antihandling fuze
U
ماسوره ضد دستکاری ماسوره غیر حساس به جابجا کردن و دستکاری
erratic block
U
بلوک جابجا شونده
moving power
U
نیروی جابجا کننده
malposition
U
جابجا شدگی جنین
metastasis
U
جابجا شدن ناخوشی
transposable
U
قابل جابجا شدن
serpiginous
U
دونده جابجا شونده
short handed
U
داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
short-handed
U
داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
revulsion
U
جابجا شدن درد ردع
displacing
U
جابجا شدن تغییر موضع دادن
displacement
U
جابجا شدن جابجایی تغییر مکان
displaces
U
جابجا شدن تغییر موضع دادن
displace
U
جابجا شدن تغییر موضع دادن
displaced
U
جابجا شدن تغییر موضع دادن
Handle the boxes with care.
U
جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
force displaced in parallel
U
[بردار]
نیروی بطور موازی جابجا شده
changer
U
وسیلهای که چیزی را با چیز دیگر جابجا میکند
shifted
U
کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shifts
U
کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shift
U
کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
SDR
U
ثباتی در CPU که داده را پیش از پردازش نگه می دارد یا محل حافظه را جابجا میکند
acrostic
جدول شعر کوتاهی که حرف اول و وسط و آخر بندهای آن با هم عبارتی را برساند جابجا شونده
secondary soil
U
خاک جابجا شده یا ثانوی خاک دستی
constant displacement pump
U
پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
flippy
U
دیسک دو لبه که در درایو تک لبه استفاده شود. بنابراین برای خواندن طرف دیگر برای جابجا شود
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com