Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
ledger blade
U
تیغه پارچه بری که دریک جاایستاده و پره گردنده دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
buckets
U
تیغه گردنده توربین
bucket
U
تیغه گردنده توربین
coning angle
U
زاویه بین محور طولی تیغه ها و سطح مار بر نوک تیغه ها صرفنظر از خمش تیغه ها
constant speed drive
U
چرخدندهای با ضریبهای متغیر که برای ثابت نگه داشتن دور قسمت گردنده بین دو سیستم گرداننده و گردنده قرار میگیرد
collective pitch control
U
کنترلی در رتورگرافی که زاویه تیغه یا پیچ همه تیغه ها را بطور یکسان و مستقل از وضعیت سمتی انها تغییرمیدهد
biased fabric
U
پارچه جندلایهای که بصورت اریب با تار و پود پارچه بریده شده است
bleacher
U
کارگر پارچه سفیدکنی شستشو وسفیدکنی پارچه بلیط یا صندلی کم ارزش مسابقات ورزشی
gig mill
U
ماشین خوابدارکردن پارچه کارخانهای که پارچه رادران خوابدارم
tartan
U
یکجور پارچه پشمی شطرنجی پارچه پیچازی
canvases
U
پارچه کرباسی یا کتانی یاعلفی پارچه کانوادوزی
canvas
U
پارچه کرباسی یا کتانی یاعلفی پارچه کانوادوزی
scalar
U
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
sarcenet
U
پارچه ابریشمی پارچه پشمی سنگین
sarsenet
U
پارچه ابریشمی پارچه پشمی سنگین
wheeler
U
گردنده
swivels
U
گردنده
rotors
U
گردنده
trochoid
U
گردنده
rotor
U
گردنده
gyral
U
گردنده
gyrant
U
گردنده
rotative
U
گردنده
in eyre
U
گردنده
swivel
U
گردنده
swivelled
U
گردنده
ambulatory
U
گردنده
roller door
U
در گردنده
ambulant
U
گردنده
driven
U
گردنده
rotary
U
گردنده
revolvable
U
گردنده
pivot arm
U
میله گردنده
swivels
U
مفصل گردنده
circumambient
U
گردنده بدور
itineratly
U
بطور گردنده
circumsolar
U
دورخورشید گردنده
rotor plates
U
جوشنهای گردنده
rotary
U
گردنده چرخنده
swivelled
U
مفصل گردنده
swivel
U
مفصل گردنده
magnet wheel
U
چرخ گردنده
gyratory
U
چرخی گردنده
excursive
U
اواره گردنده
revolving
U
گردنده دورانی
runners
U
گردنده گشتی
rotator
U
ماهیچه گردنده
runner
U
گردنده گشتی
churns
U
بوسیله اسباب گردنده
churn
U
بوسیله اسباب گردنده
roasting jack
U
سیخ کباب گردنده
rundle
U
استوانه گردنده گوی
rotary wing aircraft
U
هواپیما با بال گردنده
churned
U
بوسیله اسباب گردنده
rotors
U
قسمت گردنده ماشین
rotor
U
قسمت گردنده ماشین
stator
U
جزء ثابت در هر ماشین گردنده
precess
U
در خط سیر محورجسم گردنده تغییرپیداشدن
chopper
U
هواپیمایی با بال گردنده بویژه هلیکوپتر
choppers
U
هواپیمایی با بال گردنده بویژه هلیکوپتر
overshot
U
گردنده به نیروی ابی که ازبالا میریزد
monadelphous
U
دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه
windage
U
کاهش دور وسیله گردنده دراثر پسای هوا
potter wheel
U
صفحه افقی گردنده که کوزه گر گل بران قالب میکند
giants stride
U
تیری که قسمت بالای ان گردنده وطنابهایی ازان اویخته اس
blade flapping
U
حرکت تیغههای گردنده هلیکوپتر حول لولای افقی
derricks
U
دریک
in an instant
U
دریک ان
derrick
U
دریک
bulb root
U
وسیلهای که توسط ان تیغههای گردنده توربین به توپی متصل میشوند
pantoscope
U
دوربین عکاسی که عدسی گردنده داردوازدورنمای مسلسل عکس برمیدارد
en bloc
U
دریک بلوک
standing derrick
U
دریک ثابت
swinging derrick
U
دریک گردان
sedentary
U
مقیم دریک جا
on one occasion
U
دریک موقع
in an instant
U
دریک لحظه
on a par
U
دریک تراز
quill shaft
U
شفت گردنده باریکی با سرهزارخار مانند که در مادگی دیگری جفت میشود
panoramic camera
U
دوربین عکاسی که عدسی گردنده داردو ازدورنمای مسلسل عکس برمیدارد
tack weld
U
وسیلهای برای سنجش ونمایش سرعت شفت گردنده جوش موقتی
aline
U
دریک رشته قراردادن
somewheres
U
یک جایی دریک محلی
out of step
<idiom>
U
دریک گام نبودن
somewhere
U
یک جایی دریک محلی
rub elbows/shoulders
<idiom>
U
دریک سطح بودن
run in the family/blood
<idiom>
U
دریک سطح بودن
partly
U
نسبتا دریک جزء
pitcherful
U
انچه دریک سبوجابگیرد
beside
U
دریک طرف بعلاوه
. The car is gathering momentum.
U
اتوموبیل دارد دور بر می دارد
textbook
U
کتاب اصلی دریک موضوع
collinear
U
دریک خط مستقیم واقع شونده
in a crack
U
دریک چشم بهم زدن
colocate
U
دریک مکان قرار دادن
cartful
U
انچه دریک گاری جا بگیرد
capful
U
انچه دریک کلاه جابگیرد
fascia plate
U
تابلوی مقابل دریک وسیله
pent up
U
دریک جا نگاه داشته شده
polynya
U
منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
polynia
U
منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
textbooks
U
کتاب اصلی دریک موضوع
ledger bait
U
که دریک جا روی نگاه دارند
chorus girl
U
زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
chorus girls
U
زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
coincident
U
واقع شونده دریک وقت
text book
U
کتاب اصلی دریک موضوع
align
U
دریک ردیف قرار گرفتن
batches
U
مقدار نان دریک پخت
coincided
U
دریک زمان اتفاق افتادن
coincides
U
دریک زمان اتفاق افتادن
batch
U
مقدار نان دریک پخت
easy does it
<idiom>
U
دریک چشم بهم زدن
aligned
U
دریک ردیف قرار گرفتن
aligning
U
دریک ردیف قرار گرفتن
aligns
U
دریک ردیف قرار گرفتن
coinciding
U
دریک زمان اتفاق افتادن
have one's ass in a sling
<idiom>
U
دریک وضع نا مساعد بودن
coincide
U
دریک زمان اتفاق افتادن
palmful
U
انقدرکه دریک کف دست جای گیرد
pointsman
U
عبور و مرور که دریک نقطه ایستاده
concurrent
U
دریک وقت واقع شونده موافق
gigahertz
U
فرکانس یک بیلیون دفعه دریک ثانیه
docking
U
ارتباط مکانیکی دو فضاپیما دریک مدار
gyle
U
مقدارابجوی که دریک وهله ساخته میشود
hinge joint
U
مفصلی که دریک سطح حرکت کند
play footsie
<idiom>
U
باهمکارخود لاس زدن مخصوصا دریک جو سیاسی
broadsides
U
توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
broadside
U
توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
bicipital
U
تقسیم شونده بدو قسمت دریک انتها
hauls
U
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
ice time
U
مجموع مدت بازی بازیگر دریک مسابقه یا در یک فصل
block stowage loading
U
بارگیری وسایل هم مقصد دریک قسمت از وسیله ترابری
hauled
U
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
haul
U
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
coextensive
U
باهم دریک زمان ویک مکان بسط یافته
catalysis
U
اثر مجاورت جسمی دریک فعل وانفعال شیمیایی
retrospective search
U
جستجوی متن ها دریک موضوع مشخص ازیک داده
hauling
U
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
turnstiles
U
تیری که چهار بازوی گردنده داردوهرکس میخواهد از ان بگذرد کوپن خود را درسوراخ ان انداخته وانراچرخانده وارد میشود
turnstile
U
تیری که چهار بازوی گردنده داردوهرکس میخواهد از ان بگذرد کوپن خود را درسوراخ ان انداخته وانراچرخانده وارد میشود
farrows
U
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrowing
U
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
role indicator
U
نشانهای برای بیان ورودی شاخص دریک موضوع مشخص
rotated
U
جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
rotates
U
جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
happy family
U
دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
farrowed
U
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
coriolis acceleration
U
شتاب یک ذره که دریک دستگاه مختصات شتابدار درحرکت است
side tone
U
انعکاس صوت دریک مداربعلت مجاورت با مدار صوتی دیگر
rotate
U
جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
run around
U
تنظیم متن در اطراف یک شکل دریک صفحه چاپ شده
farrow
U
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
commutator
U
سری هادیهایی که بصورت شعاعی از یکدیگر جدا شده وبصورت حلقهای دور تا دورشفت گردنده ژنراتور قرارگرفته اند
Walls have ears
<idiom>
U
دیوار موش دارد و موش گوش دارد
[اصطلاح]
labor theory of value
U
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
diachrony
U
تغییراتی که در ادوار مختلف تاریخ دریک زبان یک ملت پدید می اید
turning points
U
نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
turning point
U
نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
holding pattern
U
کنترل هواپیما برای پرواز دریک مسیر پیش بینی شده
curtain-wall
U
تیغه
screening, screenings
U
تیغه
curtain wall
U
تیغه
fin
U
تیغه
screened
U
تیغه
screens
U
تیغه
booming
U
تیغه
wedging
U
تیغه
vane
U
تیغه
wedges
U
تیغه
wedged
U
تیغه
wedge
U
تیغه
boffle
U
تیغه
boom
U
تیغه
vanes
U
تیغه
boomed
U
تیغه
booms
U
تیغه
fins
U
تیغه
rib
U
تیغه
cutting edge
U
تیغه
bulkheads
U
تیغه
blade
U
تیغه
bulkhead
U
تیغه
partition wall
U
تیغه
septum
U
تیغه
knifes
U
تیغه
knifed
U
تیغه
partitions
U
تیغه
knife
U
تیغه
partition
U
تیغه
tail fin
U
تیغه دم
baffling
U
تیغه
baffle
U
تیغه
knife-edges
U
تیغه در
lamella
U
تیغه
knife-edge
U
تیغه در
knife edge
U
تیغه در
baffled
U
تیغه
baffles
U
تیغه
lamina
U
تیغه
screen
U
تیغه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com