Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 68 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
sustained fire
U
تیر مداوم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
steadied
U
پی درپی مداوم
steadies
U
پی درپی مداوم
steadiest
U
پی درپی مداوم
steady
U
پی درپی مداوم
steadying
U
پی درپی مداوم
stable
U
مداوم محک کردن
stables
U
مداوم محک کردن
cyclic
U
مداوم
running
U
مداوم
continuous
U
مداوم
sequential
U
مداوم
persistent
U
پایا مداوم
stand
U
دفاع مداوم
ongoing
U
مداوم
halting
U
غیر مداوم
continuing
U
مداوم
unremitting
U
مداوم
continuation
U
حرکت مداوم بسوی سبد
scan
U
دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
scanned
U
دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
scans
U
دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
fluctuate
U
تغییر مداوم
fluctuated
U
تغییر مداوم
fluctuates
U
تغییر مداوم
discontinuous
U
غیر مداوم
yak
U
: بطور مداوم حرف زدن
yaks
U
: بطور مداوم حرف زدن
creep
U
تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
creeps
U
تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
constant
U
مداوم
constants
U
مداوم
assiduity
U
توجه و دقت مداوم
automatic terminal information service
U
ارسال مداوم اطلاعات غیرکنترلی ثبت شده در مناطق ترمینالهای دذارای ترافیک سنگین
broadcast controlled air interception
U
نوعی رهگیری هوایی که هواپیمای رهگیر را مداوم درجریان تک هوایی دشمن قرارمی دهند
continuous duty
U
کار مداوم یکنواخت
continuous fire
U
اتش مداوم
continuous illumination
U
روشنایی مداوم
continuous processor
U
دستگاه چاپ متوالی عکس چاپ کننده مداوم عکس
continuous strip camera
U
دوربین عکسبرداری به طریق نوار مداوم
continuous strip imagery
U
عکاسی متوالی از یک نوارزمین عکاسی مداوم از یک نوار
continuous strip photography
U
عکاسی به طریق نوار مداوم عکسبرداری هوایی با نوارمداوم
continuously pointed fire
U
اتش روانه شده مداوم
durably
U
بطور مداوم
endurance time
U
سرعت حداکثر مداوم
endurance time
U
سرعت مداوم
life long education
U
اموزش مداوم
lindy
U
رقص دارای حرکات سریع وجهشهای مداوم
memory sniffing
U
ازمایش مداوم حافظه به هنگام پردازش
persistent inflation
U
تورم مداوم
ribbon switch
U
مبدل فشار مداوم به الکتریسیته
running fire
U
اتش مداوم
seen fire
U
اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
steady state
U
وضعیت بارشد مداوم
steady state growth
U
رشد مداوم
straight pool billiard
U
بازی مداوم 1/41 بیلیاردکیسهای
sustained fire
U
اتش مداوم
sustained illumination
U
روشنایی مداوم
sustained rate
U
نواخت مداوم
sustained rate
U
سرعت حرکت مداوم سرعت تکرار مداوم
sustaining growth
U
رشد مداوم
uninterrupted duty
U
کار مداوم غیر یکنواخت
drum roll
U
ضربات مداوم
drum rolls
U
ضربات مداوم
one-night stand
U
رابطهی جنسی یک شبه نه مداوم
one-night stands
U
رابطهی جنسی یک شبه نه مداوم
Constant dripping wear away the stone .
<proverb>
U
قطرات مداوم آب سنگ را مى ساید.
to be exposed to a constant stream of something
U
در معرض چیزی به طور مداوم بودن
[بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
Partial phrase not found.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com