English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
fog U تیره کردن مه گرفتن
fogs U تیره کردن مه گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
darkening U تیره کردن
dulls U تیره کردن
dimmed U تیره کردن
tarnishes U تیره کردن
tarnishing U تیره کردن
shades U تیره کردن
dulling U تیره کردن
shadings U تیره کردن
tarnished U تیره کردن
blurs U تیره کردن
inturbidate U تیره کردن
dim U تیره کردن
darkens U تیره کردن
blurred U تیره کردن
blur U تیره کردن
darken U تیره کردن
overcloud U تیره کردن
dims U تیره کردن
blurring U تیره کردن
shade U تیره کردن
tarnish U تیره کردن
bemirch U تیره کردن
obscuring U تیره کردن
encloud U تیره کردن
obscured U تیره کردن
dullest U تیره کردن
duller U تیره کردن
overcast U تیره کردن
obscurest U تیره کردن
dulled U تیره کردن
mud U تیره کردن
to go to the shades U تیره کردن
obscures U تیره کردن
gloom U تیره کردن
obscure U تیره کردن
dull U تیره کردن
obscurer U تیره کردن
bedim U تیره کردن
bedgown U تیره کردن
dimmed U تاریک تیره کردن
dimmest U تاریک تیره کردن
dim U تاریک تیره کردن
infuscate U تیره گون کردن
dimmer U تاریک تیره کردن
dims U تاریک تیره کردن
obscures U تیره کردن تاریک کردن
obscure U تیره کردن تاریک کردن
obscured U تیره کردن تاریک کردن
obscurer U تیره کردن تاریک کردن
dark U تیره کردن تاریک کردن
darker U تیره کردن تاریک کردن
obscuring U تیره کردن تاریک کردن
darkest U تیره کردن تاریک کردن
obscurest U تیره کردن تاریک کردن
murine U از تیره موش جانوری از تیره موش
sadden U [مواد افزودنی به پاتیل رنگ جهت تیره کردن رنگ مورد نظر]
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
wands U دستگاه ورودی خواندن برچسبهای رمزی شمش نوری به وسیله حس کردن الگوهای نوری فضاهای تیره و روشن
wand U دستگاه ورودی خواندن برچسبهای رمزی شمش نوری به وسیله حس کردن الگوهای نوری فضاهای تیره و روشن
inflaming U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
seized U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seize U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
tea leaf U برگ چای [از این گیاه جهت تهیه رنگینه قهوه ای یا بژ استفاده می شود و خصوصا در رفوگری جهت تیره تر کردن رنگ های دیگر بکار می رود.]
surrender U پس گرفتن و تبدیل کردن
strike root U ریشه کردن گرفتن
abalienate U منتقل کردن پس گرفتن
obtains U گرفتن یا دریافت کردن
obtains U فراهم کردن گرفتن
obtained U گرفتن یا دریافت کردن
embraces U در بر گرفتن بغل کردن
obtained U فراهم کردن گرفتن
obtain U گرفتن یا دریافت کردن
hold U جا گرفتن تصرف کردن
hunt down U دنبال کردن و گرفتن
obtain U فراهم کردن گرفتن
holds U جا گرفتن تصرف کردن
to fill up U گرفتن تکمیل کردن
surrenders U پس گرفتن و تبدیل کردن
surrendered U پس گرفتن و تبدیل کردن
embrace U در بر گرفتن بغل کردن
circles U گرفتن احاطه کردن
circle U گرفتن احاطه کردن
bevel U پخ کردن لبه گرفتن
educe U گرفتن استخراج کردن
circled U گرفتن احاطه کردن
embraced U در بر گرفتن بغل کردن
engage U گرفتن استخدام کردن
embracing U در بر گرفتن بغل کردن
to smell out U گرفتن وپیدا کردن
circling U گرفتن احاطه کردن
engages U گرفتن استخدام کردن
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
conclude U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
finest U جریمه گرفتن از صاف کردن
concludes U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
wail U ناله کردن ماتم گرفتن
wailed U ناله کردن ماتم گرفتن
passes U سبقت گرفتن از خطور کردن
borrow U وام گرفتن اقتباس کردن
fine U جریمه گرفتن از صاف کردن
to get to U شروع کردن دست گرفتن
fined U جریمه گرفتن از صاف کردن
to set a U اندازه گرفتن باطل کردن
secures U تصرف کردن گرفتن هدف
hug U بغل کردن محکم گرفتن
take on U گرفتن کارگر هیاهو کردن
hugs U بغل کردن محکم گرفتن
gather U نتیجه گرفتن استباط کردن
to split the difference U میانه را گرفتن مصالحه کردن
embeds U دور گرفتن جاسازی کردن
rises U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
rise U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
borrowed U وام گرفتن اقتباس کردن
secure U تصرف کردن گرفتن هدف
borrows U وام گرفتن اقتباس کردن
hugging U بغل کردن محکم گرفتن
wailing U ناله کردن ماتم گرفتن
wails U ناله کردن ماتم گرفتن
gathered U نتیجه گرفتن استباط کردن
embed U دور گرفتن جاسازی کردن
hugged U بغل کردن محکم گرفتن
resigns U کناره گرفتن تفویض کردن
follow through U گرفتن زه پس از رها کردن تیر
resign U کناره گرفتن تفویض کردن
jests U ببازی گرفتن شوخی کردن
to release for a ransom U با گرفتن فدیه ازاد کردن
employ U مشغول کردن بکار گرفتن
bathed U ابتنی کردن حمام گرفتن
bath U ابتنی کردن حمام گرفتن
overlie U قرار گرفتن خفه کردن
pass U سبقت گرفتن از خطور کردن
to go to school to U یاد گرفتن یا تقلید کردن از
employing U مشغول کردن بکار گرفتن
holds U دریافت کردن گرفتن توقف
employs U مشغول کردن بکار گرفتن
frame U چارچوب گرفتن طرح کردن
to run over U مرور کردن زیر گرفتن
hold U دریافت کردن گرفتن توقف
mourned U ماتم گرفتن گریه کردن
run down <idiom> U انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
jest U ببازی گرفتن شوخی کردن
occupying U مشغول کردن به کار گرفتن
occupy U مشغول کردن به کار گرفتن
ingurgitate U فرا گرفتن زیاد پر کردن
occupies U مشغول کردن به کار گرفتن
employed U مشغول کردن بکار گرفتن
mourns U ماتم گرفتن گریه کردن
passed U سبقت گرفتن از خطور کردن
stack up U جمع کردن اندازه گرفتن
mourn U ماتم گرفتن گریه کردن
overestimates U غلو کردن دست بالا گرفتن
track down a person U رد پای کسی را گرفتن و او رادستگیر کردن
gets U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
overestimated U غلو کردن دست بالا گرفتن
get U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
overestimating U غلو کردن دست بالا گرفتن
slur U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
overestimate U غلو کردن دست بالا گرفتن
To take an invevtory. U صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
titrate U عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
To pick up (to lose) the thread of conversation. U رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
early weaning U از شیر گرفتن زودرس شیرسوز کردن
slurs U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
takle U به قلاب اویزان کردن با چنگک گرفتن
fusses U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
boot U خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
slurred U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
fussed U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
slurring U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
fuss U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussing U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
to mediate a result U وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
getting U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
throttles U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
question U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
throttling U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
questioned U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
throttle U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
questions U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
environ U دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
emplace U جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
throttled U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
appose U موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
to bolt somebody out U [با قفل کردن] جلوی راه کسی را گرفتن
calebrate U جشن گرفتن عید گرفتن
slag U کفه گرفتن تفاله گرفتن
to seal up U درز گرفتن کاغذ گرفتن
clams U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grip U طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping U طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
take in <idiom> U زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
grips U طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped U طرز گرفتن وسیله گرفتن
muddy U تیره
muddying U تیره
heavies U تیره
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com