English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
unpainted spot U تکه رنگ نشده هنگام رنگ کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
gremlins U خطای شرح داده نشده در هنگام گم شدن داده در حین ارسال
gremlin U خطای شرح داده نشده در هنگام گم شدن داده در حین ارسال
clear one's ears U متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
unpremediated U پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
uncommitted U غیر متعهد نشده تعهد نشده
unbaoked U سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
unobligated U اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
unborn U هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
undisciplined U تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
unpicked U نچیده گزین نشده انتخاب نشده
unbroke U رام نشده سوقان گیری نشده
unresolved U تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
to take counsel of one'spillow U شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
unasked U خواسته نشده پرسیده نشده
unsifted U الک نشده رسیدگی نشده
irredenta U انجام نشده جبران نشده
unsought U جستجو نشده کشف نشده
inconsummate U تکمیل نشده انجام نشده
undirected U رهبری نشده راهنمایی نشده
unredeemed U جبران نشده سبک نشده
unset U جایگزین نشده جاانداخته نشده
untried U امتحان نشده محاکمه نشده
uncharged U محسوب نشده رسمامتهم نشده
boot U خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
to consult one's pillow U هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
plegaphonia U گوش کردن صدای سینه هنگام دق خشکنای
to cry wolf too often U کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
noil U خرده پشمی که هنگام شانه کردن میریزد
imposition of hands U هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
shadow RAM U ROM به یک قطعه RAMسریع تر در هنگام روشن کردن کامپیوتر
wheat germ U گیاهک گندم که هنگام اسیاب کردن جدا میشود
piezoelectric U ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
unintended saving U پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
parallelled U بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
parallel U بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
paralleling U بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
paralleled U بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
swagger cane U عصای کوچکی که سربازان هنگام گردش کردن در دست میگیرند
parallelling U بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
kermit U پروتکل ارسال فایل هنگام بار کردن داده با مودم
parallels U بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
war head U قسمت قابل انفجار اژدر که هنگام مشق کردن برداشته میشود
hard hyphen U خط کجی که به هنگام هجی کردن مورد نیاز بوده وهمیشه چاپ می گردد
anchor block U بلوکهایی که جهت مهار کردن لوله هنگام نصب کار گذاشته میشوند
incomplete U انجام نشده پر نشده
writes U خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
write U خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
unintended investment U سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
rool crush U اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
write black printer U چاپگری که تونر آن نقط های که توسط لیزر گرم شده است در هنگام اسکن کردن تصویر می چستد
head switching U فعال کردن نوک خواندن ونوشتن به هنگام خوانده ونوشته شدن اطلاعات توسط دستگاه ذخیره با دستیابی تصادفی
smoke test U بررسی تصادفی برای اینکه ماشین باید در صورتی که هنگام روشن کردن دود ایجاد نشود کار کند
lock on U قفل کردن توپ روی هدف هنگام تعقیب ادامه مستمرتعقیب هدف
pluck U عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucked U عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucking U عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucks U عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
hyphen U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphens U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
bombing angle U زاویه پرتاب بمب زاویه پروازهواپیما در هنگام رها کردن بمب
bin storage U انبار کردن قطعات بسته بندی نشده در قفسه انبار قطعات روباز
times U هنگام
gamut U هنگام
termed U هنگام
term U هنگام
terming U هنگام
season U هنگام
night-time U هنگام شب
moment U هنگام
night tide U هنگام شب
night season U شب هنگام
at dark U هنگام شب
moments U هنگام
at the same moment U در آن هنگام
night season U هنگام شب
seasoned U هنگام
nightfall U شب هنگام
seasons U هنگام
nighttide U شب هنگام
timed U هنگام
during U هنگام
at nightfall U شب هنگام
night time U هنگام شب
time U هنگام
at night U شب هنگام
oestrum U هنگام
power down U خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
teatime U هنگام چای
at noon U هنگام فهر
dusk U هنگام غروب
wintertime U هنگام زمستان
at one's leisure U هنگام فراغت
update U به هنگام دراوردن
at mess U هنگام خوردن
on occasion U هنگام لزوم
summertime U هنگام تابستان
updates U به هنگام دراوردن
updated U به هنگام دراوردن
to die in harness U هنگام کار
in- U درفرف هنگام
execution time U هنگام اجرا
hexachord U هنگام شش بردهای
in case of emergency U هنگام اضطرار
here's to you U هنگام نوشیدن
when entering U هنگام ورود
hard times U هنگام تنگدستی
playtime U هنگام بازی
daytime U هنگام روز
daytide U هنگام روز
in U درفرف هنگام
spring time U هنگام بهار
inprocess U هنگام کار
compile time U هنگام همگردانی
translate time U هنگام ترجمه
on arrival U هنگام ورود
binding time U هنگام انقیاد
meal time U هنگام غذاخوری
on seeing him U هنگام دیدن او
parthian glance U نگاه هنگام جدایی
landing weight U وزن با هنگام تخلیه
night U شب هنگام برنامه شبانه
to brush over U هنگام عبورپوز زدن
therewith U دران هنگام بدانوسیله
nights U شب هنگام برنامه شبانه
cash on delivery U پرداخت هنگام تحویل
hard-bitten U سخت هنگام جنگ
chevy U فریاد هنگام شکار
ortive U وابسته به هنگام طلوع
red handed U هنگام ارتکاب جنایت
it puckered up in sewing U هنگام دوختن جمع شد
d. wish U خواهش هنگام مردن
damage in transit U خسارت در هنگام ترانزیت
nooning U هنگام فهر ناهار
then U انگاه دران هنگام
batfowl U هنگام شب مرغ را شکارکردن
when it came to a push U چون هنگام کوشش
in the case of traffic jam [congestion] U هنگام راهبندان سنگین
dewfall U هنگام ریزش شبنم
natural form U وضع بدن هنگام تیراندازی
damaged in transit U صدمه دیده هنگام ترانزیت
striker U توپ زن هنگام دفاع از میله
escaped water U تلفات اب هنگام بهره برداری
strikers U توپ زن هنگام دفاع از میله
fair-weather U خوب هنگام هوای صاف
harvest festivals U جشن سپاسگزاری هنگام درو)
opened U وضع زه هنگام کشیده شدن
opens U وضع زه هنگام کشیده شدن
invigilation U پاییدن شاگردان هنگام امتحانات
harvest festival U جشن سپاسگزاری هنگام درو)
harvests U هنگام درو وقت خرمن
open U وضع زه هنگام کشیده شدن
invigilated U شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
smack U ضربه محکم در هنگام ابشار
I cut my face shaving. U هنگام اصلاح صورتم را بریدم
milter U ماهی نر هنگام تخم ریزی
invigilate U شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
coronation oath U سوگند هنگام تاج گذاری
chantey U سرود ملوانان هنگام کار
chanty U سرود ملوانان هنگام کار
landed weight U وزن کالا هنگام تخلیه
invigilates U شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
demand report U گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
invigilating U شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
harvested U هنگام درو وقت خرمن
high time U هنگام خوشی وعیش ونوش
smacks U ضربه محکم در هنگام ابشار
smacked U ضربه محکم در هنگام ابشار
harvest U هنگام درو وقت خرمن
leisure hours U ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
passing bell U زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
combinatorial explosion U موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
alluvial deposit U موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند
set up U انتخابهای موجود هنگام نصب سیستم
adjusting to water U حرکت در هوا هنگام فرود دراب
backing plate U صفحه تقویتی در هنگام تعمیرورقههای فلزی
corporale U پارچهای که هنگام عشاء ربانی بکارمیرود
To leave someone in the lurch . U کسی را قال گذاشتن ( هنگام نیاز )
everything is good in its season <proverb> U گویند که هرچیز به هنگام خوش است
Say when! [when pouring] U بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
Say when stop! [when pouring] U بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
grunter U خوک یکجورماهی که هنگام گرفتاری خرخرمیکند
Payment on delivery of goods. U پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
memory sniffing U ازمایش مداوم حافظه به هنگام پردازش
dead on arrival U مرحوم هنگام ورود [بیماری در آمبولانس]
To breathe ones last . U نفس آخررا کشیدن (هنگام مرگ )
red-handed U دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
To be caught red - handed. U گیر افتادن ( هنگام ارتکاب عمل )
electro statics U علم خواص الکتریک هنگام بیحرکتی
to give the tone U هنگام یافتن رد شکار پارس کشیدن
prints U توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
print U توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
drag line U طنای اویزان از بالن هنگام فرود
jettison of cargo U محموله را به هنگام خطر به دریا ریختن
the room was not lived in U هنگام روز در ان اطاق زندگی نمیکردند
ondise U پشت گوی بودن هنگام پاس
printed U توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
uncharged U پر نشده
unbowed U خم نشده
breakfall U قرار دادن بازوان و پا در زیربدن هنگام افتادن
strophe U چرخش هنگام رقص همراه با اوازدسته جمعی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com