Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
complementary
U
تکمیل کننده یکدیگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
processor
U
تکمیل کننده
supplements
U
تکمیل کننده اضافی
supplementing
U
تکمیل کننده اضافی
supplemented
U
تکمیل کننده اضافی
supplement
U
تکمیل کننده اضافی
expletives
U
جایگیر تکمیل کننده
expletive
U
جایگیر تکمیل کننده
expletory
U
جایگیر تکمیل کننده
consolidating station
U
ایستگاه تکمیل کننده بار
consummative
U
تکمیل کننده انجام دهنده
one a
U
یکدیگر
from one another
<adv.>
U
از یکدیگر
each other
U
یکدیگر
from each other
<adv.>
U
از یکدیگر
of each other
<adv.>
U
از یکدیگر
interwork
U
بر یکدیگر
of one another
<adv.>
U
از یکدیگر
one another
U
یکدیگر
intersecting
U
از یکدیگر گذرنده
internecine
U
کشتار یکدیگر
cheek by jowl
U
پهلوی یکدیگر
interconnect
U
اتصال به یکدیگر
interconnects
U
اتصال به یکدیگر
interconnecting
U
اتصال به یکدیگر
peer to each other
U
برابر با یکدیگر
simultaneous with each other
U
مقارن یکدیگر
arm in arm
U
در دست یکدیگر
couple
U
ترکیب با یکدیگر
coupled
U
ترکیب با یکدیگر
combine
U
ترکیب با یکدیگر
combines
U
ترکیب با یکدیگر
combining
U
ترکیب با یکدیگر
couples
U
ترکیب با یکدیگر
concrescence
U
رشد با یکدیگر
to look at each other
U
به یکدیگر نگریستن
interconnected
U
اتصال به یکدیگر
peer to each other
U
قرین یکدیگر
complementarity
U
تکمیل
complete
U
تکمیل
consummation
U
تکمیل
supplementation
U
تکمیل
compietion
U
تکمیل
completion
U
تکمیل
entelechy
U
تکمیل
completing
U
تکمیل
completes
U
تکمیل
fulfillment
U
تکمیل
completed
U
تکمیل
fulfilment
U
تکمیل
grappling
U
گرفتن لباس یکدیگر
interconnecting
U
با یکدیگر اتصال دادن
interconnects
U
با یکدیگر اتصال دادن
interconnect
U
با یکدیگر اتصال دادن
one to one
U
عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
correlative with each other
U
لازم و ملزوم یکدیگر
interconnected
U
با یکدیگر اتصال دادن
to look at each other
U
به یکدیگر نگاه کردن
of a piece with each other
U
ازسر هم همجنس یکدیگر
telepathy
U
ارتباط افکار با یکدیگر
abutted
U
به یکدیگر ضربه زدن
abuts
U
به یکدیگر ضربه زدن
hand in hand
U
دست دردست یکدیگر
intersplere
U
در حوزه یکدیگر امدن
incompossible
U
منافی یکدیگر ناسازگار
in tune
<idiom>
U
با یکدیگر موافق بودن
they are well matched
U
حریف یکدیگر هستند
one-to-one
U
عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
abut
U
به یکدیگر ضربه زدن
put inpractice
U
تکمیل کردن
completed
U
تکمیل کردن
aucmented
U
تکمیل شده
actualise
[British]
U
تکمیل کردن
complete
U
تکمیل کردن
supplied
U
تکمیل کردن
back up
U
تکمیل کردن
supply
U
تکمیل کردن
carry ineffect
U
تکمیل کردن
supplying
U
تکمیل کردن
implement
U
تکمیل کردن
completes
U
تکمیل کردن
replete
U
تکمیل انباشته
finishing
U
عملیات تکمیل
completing
U
تکمیل کردن
completion date
U
تاریخ تکمیل
put into effect
U
تکمیل کردن
carry into effect
U
تکمیل کردن
make something happen
U
تکمیل کردن
put ineffect
U
تکمیل کردن
carry out
U
تکمیل کردن
back-up
U
تکمیل کردن
finishes
U
تکمیل کردن
supplements
U
تکمیل کردن
supplementing
U
تکمیل کردن
supplemented
U
تکمیل کردن
supplement
U
تکمیل کردن
actualize
U
تکمیل کردن
round
U
تکمیل کردن
full load
U
فرفیت تکمیل
fulfill
U
تکمیل کردن
fulfil
U
تکمیل کردن
finish
U
تکمیل کردن
fill out
U
تکمیل کردن
fill up
U
تکمیل کردن
augments
U
تکمیل کردن
augmented
U
تکمیل کردن
augment
U
تکمیل کردن
fulfils
U
تکمیل کردن
fulfills
U
تکمیل کردن
fulfilling
U
تکمیل کردن
fulfilled
U
تکمیل کردن
roundest
U
تکمیل کردن
to top off
U
تکمیل کردن
full
U
تمام تکمیل
make up
U
تکمیل کردن
augmenting
U
تکمیل کردن
perfect
U
تکمیل کردن
perfected
U
تکمیل کردن
perfecting
U
تکمیل کردن
perfects
U
تکمیل کردن
to eke out
U
تکمیل کردن
in progress of completion
U
در دست تکمیل
to post up
U
تکمیل کردن
fullest
U
تمام تکمیل
juxtaposition
U
جا دادن اقلام در مجاورت یکدیگر
adhesion of fibers
U
خاصیت چسبندگی الیاف به یکدیگر
networks
U
اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
network
U
اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
life line
U
طناب اتصال افراد به یکدیگر
take turns
<idiom>
U
انجام کاری با همکاری یکدیگر
hand to hand
U
دست بدست یکدیگر مجاور
incompatible
U
غیر قابل استعمال با یکدیگر
hand-to-hand
U
دست بدست یکدیگر مجاور
interaction
U
عمل دو چیز روی یکدیگر
hue
U
[وجه تمایز رنگ ها از یکدیگر]
iteraction
U
تاثیر چند چیز بر یکدیگر
sentence completion test
U
ازمون تکمیل جمله
filler point
U
نقطه تکمیل ذخایر
number completion test
U
ازمون تکمیل اعداد
consolidation of position
U
تکمیل ارایش مواضع
picture completion test
U
ازمون تکمیل تصویر
to fill up
U
گرفتن تکمیل کردن
interact
U
برای عمل کردن روی یکدیگر
The twins look just like each other.
U
دوقلوها خیلی شبیه یکدیگر هستند.
interfruitful
U
قابل گرده افشانی یا لقاح با یکدیگر
interacted
U
برای عمل کردن روی یکدیگر
interacting
U
برای عمل کردن روی یکدیگر
interacts
U
برای عمل کردن روی یکدیگر
sapphic vice
U
شهوت رانی زنان نسبت به یکدیگر
back formation
U
لغت سازی اشتقاق لغات از یکدیگر
deme
U
دستهای از موجودات زنده مرتبط با یکدیگر
data chaining
U
فرایند اتصال اقلام داده به یکدیگر
Birds of a feather flock together .
<proverb>
U
پرندگان مشابه با یکدیگر پرواز مى کنند .
They shook hand and made up.
U
با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند
matures
U
واجب الادا تکمیل کردن
mature
U
واجب الادا تکمیل کردن
autocomplete
U
تکمیل شدن خودکار
[کامپیوتر]
perfects
U
کاملا رسیده تکمیل کردن
supplying
U
تکمیل کردن موجودی ذخیره
perfecting
U
کاملا رسیده تکمیل کردن
perfected
U
کاملا رسیده تکمیل کردن
perfect
U
کاملا رسیده تکمیل کردن
healy picture completion test
U
ازمون تکمیل تصاویر هیلی
filler point
U
نقطه تکمیل ذخیره انبار
frank drawing completion test
U
ازمون تکمیل نقاشی فرانک
pavilion roof
U
شیروانی چهار کله تکمیل
supply
U
تکمیل کردن موجودی ذخیره
supplement
U
تکمیل کردن ضمیمه شدن به
supplied
U
تکمیل کردن موجودی ذخیره
supplemented
U
تکمیل کردن ضمیمه شدن به
supplementing
U
تکمیل کردن ضمیمه شدن به
supplements
U
تکمیل کردن ضمیمه شدن به
to fill out
U
تکمیل کردن توسعه دادن
concrete finishing machine
U
دستگاه عملیات تکمیل بتن
vapoware
U
نرم افزار در حال تکمیل
corrector
U
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
interdenominational
U
وابسته به فرقههای مذهبی و روابط انها با یکدیگر
trailing
U
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
consolute
U
ترکیبی از دو یا چند مایع که بر هر نسبتی در یکدیگر حل شوند
counterpose
U
درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن
grain orientation
U
طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
trailed
U
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
dualism
U
وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
trail
U
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
differentiation
U
فرق گذاری تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر
trails
U
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
design development
U
آماده سازی و تکمیل نقشه فرش
concentric shafts
U
شفتهای هم محور که داخل یکدیگر قرار گرفته اند
laceria
U
[نقش های منظم در کنار یکدیگر]
[معماری اسلامی]
demolition derby
U
مسابقه رانندگان ماهر درزدن اتومبیلهای کهنه به یکدیگر
hue
U
[نقطه جدا کردن رنگ های مختلف از یکدیگر]
blade tracking
U
مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
cheats
U
تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
cheated
U
تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
cheat
U
تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
track bolt
U
پیچی که قطعات راه اهن رابه یکدیگر متصل میکند
local area network
U
شبکهای که ترمینال ها و قط عات مختلف آن فاصله کوتاهی از یکدیگر دارند.
triptych
U
عکسی که در سه قاب تهیه کرده پهلوی یکدیگر قرار دهند
emergency complement
U
جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
biplane interference
U
تداخل ایرودینایکی بین دو بال که روی یکدیگر قرار گرفته اند
circulars
U
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com